«دیدهبان» نشان داد که این امید بستن بیهوده نبوده است. سینمای دفاع مقدس، صاحب فیلمسازی شده بود خوش قریحه و تیزبین که توانایی ثبت لحظات معنوی حاکم بر جبههها را داشت. «مهاجر» در نقطه اوج دوره اول فیلمسازی حاتمیکیا؛ هنوز هم دست نیافتنی به نظر میرسد.
در این سالها، حاتمیکیا در قامت فیلمسازی غریزی آنچه را خود در جبههها مشاهده کرده بود در قاب دوربینش ثبت میکرد. از همان فیلمها هم مشخص بود که حاتمیکیا بیشتر دغدغه آدمهای جنگ را دارد تا خود جنگ. شاید به همین خاطر در فیلمهایش هرگز به چهره دشمن نزدیک نشد.
در «وصل نیکان» حاتمیکیا آدمهای ملموسش را به شهر آورد و ناکامیاش موجب شد تا متهم به نشناختن شهر شود. بعد از «وصل نیکان» خیلیها گفتند که حاتمیکیا شهر را نمیشناسد و باید به فضای جبهه بازگردد. هر چند او در فیلم بعدیاش فقط یک سکانس را به جبهه اختصاص داد و این بار قهرمان تک افتادهاش را به کنار رود راین آلمان برد.
«از کرخه تا راین» به عنوان اولین رویکرد حاتمیکیا به ملودرام، به شهرت و محبوبیتی کمنظیر دست یافت. با این فیلم، نام حاتمیکیا در ذهن مردم به عنوان فیلمسازی شاخص ثبت شد.
از این فیلم به بعد حاتمیکیا با تسلطی که بر ابزار یافته بود، از غریزه به سمت خودآگاهی حرکت کرد. دوره دوم فیلمسازی حاتمیکیا که با کرخه آغاز و با خاکستر سبز، برج مینو و بوی پیرهن یوسف تداوم یافت، از کوششهای این سینماگر برای دستیابی به یک بیان مشخص خبر میداد. در این فیلمها دیگر از شفافیت و زلالی دیدهبان و مهاجر خبری نیست؛ هم آدمها پیچیدهتر شدهاند و هم موقعیتها.
آژانس شیشهای به عنوان طلیعه دوره سوم فیلمسازی حاتمیکیا، هم از یک جهش تکنیکی قابل توجه خبر میداد و هم اینکه حرفهای تازهای درباره آدمهای جنگ و جامعه معاصر میزد.
آژانس شیشه ای در کنار کرخه به عنوان موفقترین فیلم حاتمیکیا در جذب مخاطب؛ یک اتفاق مهم دیگر را هم در خود داشت: تجربه همکاری با پرویز پرستویی. این تجربه چنان دلچسب بود که حاتمیکیا در اغلب فیلمهای بعدیاش آن را ادامه داد.
روبان قرمز، موج مرده، سریال خاک سرخ و حالا به نام پدر با حضور پرویز پرستویی ساخته شد که همگی مضمونی مرتبط با دفاع مقدس و آدمهایش داشتند. جالب اینکه حاتمیکیا در دو تجربه خارج از حیطه سینمای جنگش یعنی ارتفاع پست و به رنگ ارغوان از پرستویی استفاده نکرد.
دوره سوم فیلمسازی حاتمیکیا با تصویر پرویز پرستویی در اذهان حک شده است. از حاج کاظم آژانس شیشهای تا سردار راشد موج مرده و حالا ناصر شفیعی به نام پدر.
پرستویی در طول یک دهه مسیری را با حاتمیکیا طی کرده که در آن دستاوردهای قابل توجهی هم به چشم میخورد. او میگوید هرگز برای حاتمیکیا «بازی»نکرده و همواره با تمام وجودش مقابل دوربین او ایستاده است.
***
به عنوان بازیگری که حدود یک دهه با حاتمیکیا همکاری کردهاید در چند جمله چه توصیفی از او میکنید.
- به اعتقاد من حاتمیکیا صادقترین و شایستهترین کارگردانی است که توانسته روح انسانی جنگ را از منظر سینمای دفاع مقدس به تماشاگرش بشناساند.
برای هر بازیگری که به شکلی ثابت با کارگردان دلخواهش همکاری میکند آن شخص یک وجه تفاوت کلی در مقایسه با دیگر کارگردانها دارد و همین وجه تمایز ملاک اولویت او میشود.
به همین خاطر پذیرفتن یک نقش کوتاه فرعی را در فیلم آن کارگردان به نقش اصلی در فیلمی دیگر ترجیح میدهد. برای شما این تفاوت از چه عواملی ناشی میشود؟
- ترجیح میدهم این وجه تفاوت را اولویت خطاب نکنم. به این خاطر که علاوه بر حاتمیکیا، کمال تبریزی و مجید مجیدی و محمدرضا هنرمند هم در قابی مشابه قرار میگیرند و لذت همکاری با هر یک از آنها به خاطر وجوه حرفهای و نگاه مشترکی است که حاصل میشود.
شرح وظایف من به عنوان یک بازیگر ایجاب میکند در قاب دوربین این دوستان بایستم و ایفای نقش کنم. اما تفاوت حاتمیکیا با سایرین از نظر من ظریفاندیشی آثار اوست.
طی 5 - 4 فیلم مشترکی که با هم در تولیدش سهیم بودهایم نگاهی دقیقتر از نگاه حاتمیکیا پیدا نکردهام. به بیان واضحتر میشود گفت: حاتمی کیا میگردد و موضوعاتی را پیدا میکند که تماشاگران را درگیر بعد انسانی اثر میکند.
یعنی آن نقاط پنهان ماندهای را که آدمهای جنگ به خودشان اجازه ندادند بروز دهند او بروز میدهد، وگرنه کمال تبریزی هم برای من نه به عنوان بازیگر، بلکه به عنوان تماشاچی فیلم «لیلی با من است» در این قاب قرار میگیرد. ولی او در قالب طنز این کار را میکند.
بنابراین همپوشانی درک و دریافت دوطرفه به وجود آورنده لذت همکاری مشترک میشود، درست است؟
- بله همینطور است. میتوانم از نقل قولهای خود او که چندی پیش در گفتوگویی تلویزیونی به این نکته اشاره داشت مثال بزنم.
حاتمیکیا در آن گفتوگو نکته قشنگی گفت مبنیبر اینکه، من هر زمانی بخواهم در ساخت فیلمی از عقلم استفاده کنم از بازیگر دیگری غیر از پرستویی دعوت به کار میکنم، ولی جایی که میخواهم با دلم حرف بزنم و دلم را به تصویر بکشم پرستویی را انتخاب میکنم.
این اتفاق در من، شیدایی و غلیانی را ایجاد میکند که از محدوده بازیگری خارج میشود. به واقع انگار لباس رزم پوشیدهام و عازم جنگ هستم، همان اتفاقی که در «آژانس شیشهای»و «به نام پدر» رخ داد. اینجا دیگر تکنیک در بین نیست، بحث بازی نکردن است.
این نکتهای که شما به آن اشاره میکنید، البته از منظر منتقدان حسن اتفاق تلقی نشد و گفته شد که «به نام پدر» تکرار هیاهوی فیلمهای قبلی بود.
- بله، خواندم و شنیدم که در نقدهایی که برای «به نام پدر»نوشته شد گفته شده که این کار شبیه فیلمهای قبلی حاتمیکیاست. ولی حرف من تاکید بر این نکته است که با حاتمیکیا به نقطهای رسیدهام که در متن کار صحبتی نداریم. به زبان سادهتر چوب لای چرخ هم نمیگذاریم.
فیلمنامه را روخوانی میکنیم؛ بداههگویی داریم، اتود زدنها انجام میشود، ولی به جایی رسیدهایم که نوع نگاه هم را تفسیر نمیکنیم.
شما هم مانند غالب تماشاگران سینما، به حتم در اطرافتان نسل سومیهایی را دارید که از جنگ فقط روایات دیگران و یا تصاویر مستند را دیدهاند. به عنوان یکی از بازیگران محوری سینمای دفاع مقدس آیا سینمای حاتمیکیا توانسته با نسل سوم ارتباط برقرار کند؟
- آمار فروش فیلمها اینجا کاربری دارند. طبق آماری که اهالی مطبوعات منتشر میکنند بیشترین طرفداران فیلمهای حاتمیکیا جوانان هستند نه نسل جنگ. حاتمیکیا صرفاً برای پدران نسل سوم فیلم نمیسازد. یک نمونه واضح «به نام پدر» است که اتفاقا حقایق عمیقی را بازگو میکند.
این فیلم میخواهد بگوید به تعداد هر نفری که از جنگ برمیگردد دو تا مین خنثی نشده باقی مانده است. یعنی مخاطب ما همان کسی است که باید به او جواب پس بدهیم. تماشاگران سینمای فعلی برخلاف نگاه عدهای که اصرار دارند فیلمهایشان به زور ستارهها و سوپراستارها بیننده داشته باشد به ما جهت میدهد.
به این نکته هم لازم است اشاره کنم که من مبلغ حاتمیکیا نیستم ولی بحث بر سر مطرح کردن درد مشترک است و اعتقاد و تفکری که پشت فیلم نهفته است. این اعتقاد همان میکروفونی است که باید ببریم مقابل در سینماها و آمار فروش فیلم برتر را با این ملاک بسنجیم.
هر کارگردانی در کارنامه حرفهایاش یک نقطه اوج دارد که بازتاب دهنده حداکثر ظرفیتهای نبوغ و خلاقیت اوست. این حداکثر را شاید بتوان حداعلا و مرز صعود هنری وی دانست. آیا از منظر شما حاتمیکیا پس از دو دهه فعالیت حرفهای در سینما به این حداکثر رسیده است؟
- تا جایی که رویاهای او را میشناسم به حداکثر فکر نمیکند، اگر چه طی ساخت این 15 فیلم مسلماً کارهای متوسطی هم داشته، ولی مسیر مشخصی را ترسیم کرده و به اعتقاد من، هم به لحاظ تکنیکی و هم معناشناسی فیلمهایش پویاتر از قبل حرکت میکند.
اگر بخواهید چهل و پنجمین تاریخ تولد ابراهیم حاتمیکیا را در یک جمله به او تبریک بگویید چه خواهید گفت؟
- اینکه سن حاتمیکیا با شمارش اعداد تقویم تولدش بالا نمیرود، بلکه هر سال اگر یک تولد شناسنامهای برایش اتفاق میافتد، یک تولد کاری هم در کنارش حاصل میشود و من امیدوارم این زایشهای فکری ادامه داشته باشد.