این نوشته قصد ندارد گسترش موج شتابناک تصرف و تخریب چشماندازها و میراث طبیعی ایران در ۳ استان شمالی کشور را دیگر بار بهعنوان یک فاجعه خاموش قلمداد کند.
کار از این حرفها هم گذشته است. آنقدر که آمار آن حتی دیگر اندک واکنشی در هیچکس برنمیانگیزد. همه به این دوران شوربختی شمال عادت کردهاند. اما قصد از این نوشته یادآوری مسئولیتها و کاستیهای سازمانها و دستگاههای مرتبط هم نیست.
سخت است باوراندن نکتهای به کسی که منافع او در باور نکردن آن نکته است. قصد فقط این است که خود مردم ساکن در آن خطه و نیز همه دیگر ییلاقنشینان ایران، در سراسر البرز و زاگرس، از چشمه ثریا تا بینالود و از مراکان تا گنو برحذر داشته شوند، از زیانکاری کوتهبینانهای که به واسطه جیفهای زودگذر دچار آن میشوند.
کلاردشت را مبنای این انگاره قرار میدهیم؛ مابین چهارسوی خطالرأسهایی که این دشت کوچک را دربرگرفتهاند، هرکس تکه زمینی داشته، اکنون مشتاقانه در کار فروش آن است.
یک هکتار زمینی که قبلاً در طول سال حداکثر سه چهار میلیون تومان از محصولات کشاورزی عایدی داشته، اکنون بهطور متوسط یکجا 500 میلیون تومان فروخته میشود.
این پول زده میشود به زخمهای در شرایط معمول غیرقابل درمان؛ از جمله تأمین جهیزیه دختر دمبخت، خریدن تاکسی برای آن پسر که تازه از سربازی آمده و تأمین هزینه ازدواج و راهاندازی کسب و کار برای پسر دیگری که چندسالی است بعد از خدمت سربازی دارد ول میگردد ... و اینطور است که همهجا دامنهها خطخطی شدهاند برای تقسیم زمینها، و ویلاها یکی بعد از دیگری مثل قارچ از زمین میرویند. اما بعد چه؟ آیا تاکسی و ازدواج و جهیزیه برای فرزندان آخر دنیا خواهد بود؟
ماجرای کلاردشت داستان مستی بود که از ران خود میخورد کباب. زمینهای تکهتکه شده، یک به یک نصیب کسانی میشود که از بیرون آمدهاند و بدینسان دامنههای سرسبز، چشماندازها، چشمهسارها، زیباترها، مرغوبترها و بالادستها سهم دیگران میشود و آنها که نسلاندرنسل در ییلاق زیسته بودند به پایین دست رانده میشوند؛ به حاشیه خیابانهای شلوغ و در کار خدماترسانی به نوآمدگان، از آنجا که به نظر میرسد چارهای جز تغییر کاربری اراضی نیست (نمیشود مرد میانسال بومی را با نصایحی درباره اهمیت حفظ محیطزیست به تحمل بیکاری فرزندانش ترغیب کرد) باید بهدنبال تغییر در تصورات و سیاستهای موجود در اینباره بود؛ یعنی باید همه مجاب شوند به تغییر سیاست تغییر کاربری اراضی از «سکونت» به «فعالیت».
فعالیت یعنی هرآنچه در حوزه سرمایهگذاریهای اقتصادی قرار دارد و در جایی مثل کلاردشت یا دیگر ییلاقات مشابه آن؛ عمدتاً یعنی طرحهای توریستی. سود بخش عمومی آن خواهد بود که اراضی، کمتر تکهتکه شده و کمتر به تصاحب قشر محدود متمول درآمده و کمتر از دسترسی عموم مردم خارج شود.
سود ساکنان بومی (صاحبان اصلی این اراضی) نیز آن است که به جای یک سود موقت محدود، بهرهمند از یک درآمد زاینده پایدار خواهند شد، و نیز از زادبوم خود به بیرون رانده نمیشوند.
شرط تحقق این وضعیت البته دخالت برنامهریزی شده و مؤثر دولت است.
مقررات شهرسازی در اینگونه مناطق باید ساختوساز را برای «سکونت» پرهزینه و بلعکس ساختوساز برای «فعالیت» را بسیار آسان کند و بهطور خیلی ساده، باید شرایطی فراهم کرد که ویلاسازی مزیت اقتصادی خود را از دست بدهد و درآمد و سود در انجام فعالیت اقتصادی باشد؛ کاری که حتی در کوتاهمدت هم به توازن چشمانداز انجامیده و مانع از تداوم موج تخریب کنونی شود.
تأکید میشود بر عبارت «کوتاهمدت» چون تا بلندمدت اگر صبر کنیم، شاید دیگر ییلاقی باقی نماند.