همچنین این وضعیت موجب مطالعه بیشتر در ابعاد گوناگون توسعه نوسازی بافتهای فرسوده شده است.
تجزیه و تحلیل روند فرسودگی و اقداماتی که تاکنون تحت عنوان «نوسازی» صورت گرفته نیز به منظور ارائه راهکارهای نوین نوسازی، مورد توجه قرار گرفته است.
ارتقای توانایی، شناخت و تبادل اطلاعات برای تدوین اندیشه مدیریتی در زمینه نوسازی، نیازمند دانش و مهارت ویژهای است.
بنابراین، نقش سنتی متخصصان شهرسازی و نوسازی برای این امر، نه کافی است و نه میتواند راه حل مناسبی برای معضلات و پیچیدگیهای بافت فرسوده ارائه کند.
در این مورد نیاز به دانش نوین «چند رویکردی» مدیریت نوسازی بیش از پیش خودنمایی میکند تا مدیران اجرایی را برای یافتن راهحلهای مطلوب و بهینه در برابر گسترش فرسودگی و بافتهای فرسوده یاری دهد.
مطالعات دو ساله مدیریتی نوین نوسازی نیز اینگونه اقتضا میکرد که مجموعه اجزا و عناصر نظام (سیستم) جدید در قالب اصولی که مستخرج از نتایج و دستاوردهای حاصله باشد تدوین یابد، تا از این طریق راهبردی را برای حرکتهای بعدی مهیا سازد.
هر یک از اصول حاصل که در واقع نشأت گرفته از تقاطع و تباین دو بعد «علمی» و «تجربی» بوده، بیانگر این است که الزامات فرآیند محوری صرفاً از طریق یک تجربه علمی حین کار و یک علم عملیاتی استحصال میشود.
هم آمیزی پایههای نظری با تجربههای جدید، درسهای بدیع و نوینی را حاصل ساخته است که دانش نظری و عملی را در این مورد اعتلا بخشیده و بر اندوختههای گذشته، یافتههای ارزشمند جدیدی را افزوده است.
بنابراین کلیه هدفگذاریها، برنامهریزیها، اقدامات و عملکردهای مدیریت نوسازی بافتها فرسوده شهر تهران بر پایه اصول دهگانهای که ذیلاً اشاره میشود، ارزیابی و مورد عمل قرار میگیرد. این اصول در واقع میتواند نقطه ثقل موفقیت برنامهها و فرآیند نوسازی بافتهای فرسوده قلمداد شود.
۱. مردم محوری: در ابتدا باید بپذیریم که ساکنان بافتهای فرسوده در حقیقت ذینفعان اصلی اقدامات نوسازی محسوب میشوند. در اینصورت و به تبع آن، خواهیم پذیرفت که تحقق منافع این ساکنان، کاهش معضلات اجتماعی، فرهنگی و خدماتی، تقویت روحیه «حاضر و ناظر» بودن آنان و نیز بازگرداندن آرامش، آسایش و زیبایی به محیط بافتهای فرسوده را به دنبال دارد.
علاوه بر این یکی از راهکارهای اجرای عدالت اجتماعی میتواند از طریق توزیع عادلانه منافع نوسازی میان مردم محلی و ساکنان این مناطق صورت گیرد. همچنین پرهیز از نگرش درآمدزایی به نوسازی و بازگرداندن سود و عواید آن به نوسازی محیط زندگی و تامین نیازهای اساسی ساکنان باید مورد توجه قرار گرفته و جهتگیریهای بعدی در آن سمت صورت گیرد.
۲. همه جانبه نگری: همان گونه که نوسازی امری پیچیده است، ابعاد و عناصر گوناگونی در آن، بر یکدیگر تاثیرگذارند. نگرش به همه جوانب و دیدن تمام ابعاد در سطوح متفاوت کالبدی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، عملکردی، زیست محیطی، حقوقی و مدیریتی، درک این پیچیدگی را آسان میکند و حل آن را ممکن میسازد. به این ترتیب همه جانبهنگری به مفهوم باز تعریف ماموریت نوسازی کالبدی به نوسازی همه جانبه زندگی مردم باید مورد توجه و نظر قرار گیرد.
۳. جامع نگری: بدین معنی که نوسازی با اندیشه نوین، در حقیقت، سبک و سیاق جدیدی از مدیریت و برنامه ریزی راهبردی- اجرایی را عرضه میسازد. این نوع مدیریت تمامی اولویتها را جهت نوسازی در سطوح فوری، کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت مدنظر قرار داده، مطالعه و برنامهریزی میکند.
بنابراین، مدیریت نوسازی، مدیریتی راهبردی است که جامع نگر و چند لایه است. توجه به نیازهای گوناگون در زمانهای متفاوت، باید برنامهریزی تأمین نیازهای فوری و افقهای کوتاه مدت تا بلند مدت را در برنامه کار خود قرار دهد.
۴. فرایند محوری: با وجود تنوع مفهومی «نوسازی»، که ریشه در تنوع نگرشهای موجود به این موضوع دارد، تاکید بر یک ویژگی مشترک در همه این نگرشها قابل توجه است.
«نوسازی» نه اجرای یک طرح، بلکه یک فرآیند است، که طی مراحل خویش پرورش تکاملی یافته و خود را به نقطه هدف می رساند.
بدین معنا، جریانی است مداوم که هر عنصر مدیریتی آن، عناصر دیگر را تعریف کرده و تکمیل میکند. در اینصورت نقش و سهم هر جزء از عوامل در نوسازی به تدریج در بستر آن خود را نشان داده و تعریف میکند. این ویژگی است که در واقع «نوسازی» را بهعنوان یک فرآیند تعریف میکند، شاید اصلیترین دلیل «فرهنگی» بودن و «فرهنگ ساز» شدن این اندیشه باشد، چرا که استمرار آن را تضمین میکند.
۵. مشارکت برانگیزی: ایجاد بستر مناسب جهت حضور و مشارکت همه بخشها و تشویق به ایفای نقش مؤثر آنها از طریق توسعه و گسترش حوزه عملیات نوسازی در چارچوب مدیریتی یکپارچه از اصول مهم نوسازی بافتهای فرسوده است؛ چرا که اساساً یک سازمان کوچک نه ظرفیت و نه قابلیت آن را دارد که بتواند مسئولیت اجرای این امر خطیر را به عهده گیرد.
به این ترتیب، اقدام به بستر سازی مناسب جهت تجمیع تمامی عوامل نوسازی و نیروهای آنان اصلیترین گام مدیریت نوسازی است. علاوه بر این، مدیریت نوسازی باید قادر باشد همه عوامل مؤثر در این راستا را در حوزه وسیع جغرافیایی شهر بسیج کرده، توانمندیهای آنها را پای کار آورده و در نوسازی شهر درگیر کند.
۶. نوآوری: از آنجا که نوسازی در مفهوم ذاتی و درونی خویش طبعاً ساز و کارهای «نو» را میطلبد، لذا تغییر و تحول اساسی در شیوهها، روشهای جاری و ساز و کارهای اجرایی کم اثر، امری الزامی و ضرورتی انکارناپذیر خواهد بود.
به عبارت دیگر اگر بپذیریم که بافتهای فرسوده امروز را نمیتوان با دانش و شیوههای دیروز برای نسل فردا نوسازی کرد، طبعاً این امر، جز از طریق خلاقیت و نوآوری در یافتن راههای تازه میسر نخواهد بود. از این روی لزوم ایجاد فضای رقابتی با حمایت از ایدهها، گروههای خلاق و مبتکر جوان بهعنوان یک اصل اساسی مورد تأکید است.
۷. الگو سازی: در واقع نوسازی در بستر زمان، عبارت است از جریان تولید الگوهای جدید در موضوعات و زمینههای اصلی نوسازی شامل تولید طرح، تولید زمین، تولید سرمایه و تولید ساختمان.
همچنین نوسازی باید بتواند از طریق تأمین الگوهای مناسب برای اقدام در هر منطقه متناسب با نیاز آن جغرافیا، پاسخی در خور ارائه کند. علاوه بر اینها، الگوسازی در نوسازی بافتهای فرسوده شهر تهران باید بتواند الگویی عمومی برای نوسازی بافتهای کلان شهری کشور را مطرح سازد.
۸. فرصت محوری: این اصل تأکیدی بر درک نقش و اهمیت «مدیریت زمان» در امر تصمیم گیری، برنامه ریزی و اجرای نوسازی است. بدین معنا که هزینهای که بابت تأخیر در تصمیم گیری، برنامهریزی و اجرا حاصل میشود، هر چند ممکن است قابل شمارش نباشد، لیکن در دراز مدت اثر غیر قابل اجتنابی در نوسازی این مناطق بهمراه خواهد داشت. اندیشه نوسازی در حقیقت مبتنی بر «فرصتسازی» و «فرصتیابی» است.
به این ترتیب، از آنجا که نوسازی، «زمان» را به عنوان اصلیترین «سرمایه» خویش مورد توجه قرار میدهد، لذا عامل زمان به منزله تیغ دولبهای خواهد بود که اگر «تعجیل سودمند» آن مورد بهره برداری قرار نگیرد، قطعاً «تأخیر آسیبرسان» آن لطمات و ضررهای جبران ناپذیری را به همراه خواهد داشت.
۹. اطمینان بخشی (اعتماد سازی): مادامی که نوسازی از درجه بالای شفافسازی و نیز اطمینان بخشی برخوردار نباشد نمیتواند مدعی تداوم و تضمین مسیر خویش باشد. این ضمانت و مداومت طبعاً منوط به تأمین پشتوانههای لازم در سطح سیاستگذاری، تصمیمگیری و برنامهریزی در ابعاد حقوقی، مالی، مدیریتی، اجرایی و حتی ابعاد معنوی و روحی روانی آن است. به عبارت دیگر سطح اتکای تداوم و ارتقاء نوسازی به گامهای بالاتر، وجود یک باور کلی از ناحیه همه دستاندرکاران و جوامع ذیربط نوسازی است.
۱۰. نهادینه سازی: بدین معنا که مدیریت نوسازی باید بتواند از طریق اعمال کارآمدترین شیوهها، روشها و برنامهریزیها، یک جریان پایدار (پویا) و روندی ماندگار (پایا) را در راستای نوسازی با ویژگی «دائمی» بودن ایجاد کند.
در عین حال باید از هرگونه اقدامات سلیقهای، مقطعی و شتابزده پرهیز شود. به این ترتیب، به فرض آنکه قواعد شهرسازی در شرایط عادی میتواند شهر را سامان داده و آن را نوبه نو کند، نوسازی بافتهای فرسوده امروز، نیازمند چارچوب ویژهای است تا در دورهای گذرا با انجام اقدامات اضطراری، خود را به شرایط تعادلی و پایدار برگرداند.
بدون شک یکی از اصلیترین راهکارهای استحصال چنین پیامدی، اقدام به تحقیق، توسعه پژوهش و نشر فرهنگ نوسازی میان مردم و مسئولان است، تا نوسازی در باورها بنشیند و نهادینه شود.
نوسازی عبارت است از روند پایدار و مستمر با مدیریتی راهبردی و رویکردی فرآیند محور که در سه مرحله زیر تحقق یافته و پویایی و پایایی خویش را نمایان می سازد:
۱. نمادینه سازی؛ که در حقیقت با اتکا بر مبانی نظریه پایه و ایدهسازی به الگوسازی پرداخته و نمادهای تولیدی را در ابعاد مختلف نوسازی ارائه میکند.
۲. ستادینه سازی؛ که در این مرحله به ساختار سازی، سازماندهی مدیریت اجرای طرحهای نوسازی میپردازد.
۳. نهادینه کردن؛ که در واقع با عبور از دوران سیالیت فکری و ساختاری در مرحله نمادینهسازی و ستادینه سازی به مرحله ثبات و پایداری وارد می شود. در این مرحله، نوسازی به جریانی پایدار و روندی ماندگار تبدیل میشود و اساساً بعد از این نیازی به اقدامات اضطراری و فوری ندارد.
پایان سخن اینکه، شهر نه میتواند در برابر پدیدهای به نام نوسازی معطل بماند و نه میتواند فرسودگی را تحمل کند. شهر و نوسازی چیزی جز جریان دائمی انسانها برای نو به نو شدن نیست.