«گروههای قومی.» این مسئله از جمله مهمترین دلایلی است که باعث میشود ما تهران را نه یک شهر، بلکه یک «کشور - شهر» خطاب کنیم.
این صفت از آنجا به تهران اطلاق میشود، که در آن گستره عظیم و فراخ (هویت چند پاره) را مشاهده میکنیم. این هویتها باعث میشود که برای تهران یک شکل واحد هویتی قابل رصد نباشد و جهتگیریهایی را ببینیم که مدام در حال «دفع» یکدیگرند،چه از لحاظ گویش زبانی و چه از لحاظ مبانی هویت فردی و اجتماعی.گروههای قومی در تهران حضور بارز و آشکاری دارند. این امر اگرچه طی نیم قرن گذشته حضور تام داشته است، اما اکنون میرود تا شکل جدیدی بهخود بگیرد.
در یک اصل طبیعی؛ گذر نسلها و دگرگونی در ساخت جمعیت رخ میدهد. در تهران نیز گروههای قومی شامل همین اصل میشوند، یعنی زادوولد میکنند و فرزندان آنها در این شهر دیده به جهان میگشایند. حال پرسش این است؛ آیا نسل جدید گروههای قومی در تهران از هویت پیشین خود دست میکشند و صورت و سیرت جدید زیستیای را برای خویش برمیگزینند؟ اگر پاسخ منفی باشد باز هم این سؤال رخ عیان میکند که آن هویت قومی را چگونه امتداد و دوام میبخشند و اگر پاسخ مثبت باشد، این پرسش بنیادین مطرح است که این هویت جدید چه خصایصی دارد؟
پاسخ به این پرسشهای مهم، باید براساس رویکردهای روانشناسی اجتماعی و جامعهشناسی خرد، سامان یابد تا ذات قضیه به خوبی عیان شود. اگر فرزندان مهاجران تهرانی بخواهند به هویت پیشین خود پایبند باشند، در این صورت داستان هویت چندپاره تهران ادامه خواهد یافت، این امر البته در تهران امروز موارد اندکی را بهعنوان مصداق عینی کسب میکند.
غالب نسل جدید مهاجران در شکل و نمای زیستی خود، از هویت قومی بهرهای نمیگیرند. یعنی در فرم زیستی آن را به فراموشی میسپارند، اما عطف بهسامان یافتن آن مبانی هویتی در ساختار ذهنی و خانواده و در رفتار اجتماعی خویش، نشانههایی را از آن بروز میدهند. با این حال، مشکل عظیمتری در باب آنها موضوعیت دارد. اگر نسل جدید گروههای قومی در تهران بخواهند یکسره از هویت قومی بگسلند، ساختار اجتماعی تهران و نظم معنایی معاصر در آن به آنان چه هویتی را پیشنهاد میکند؟
از همین روست که نوزایی گروههای قومی در تهران امروز یکی از عظیمترین مشکلات اجتماعی این کشور - شهر است. از آنجا که این «هویت قومی» خود را در گستره ای عظیم از هویتهای دیگر میبیند و هویت واحد و غالب اجتماعی را درمقابل خویش نمیبیند، ماهیت و حضور اجتماعی خود را دوام می بخشد. ازهمینرو چالشهای اجتماعی و فرهنگی عمیقی رخ عیان میکند. اتکا به «هویت قومی» از لحاظ روانشناسی، موجب میشود فرد در یک محیط گسترده که از تنوع اجتماعی برخوردار است، محصور در یک پارادایم خود ساخته و توهم ذهنی مستمر به سر برد و این توهم مبنای کنش اجتماعی او شود. بدین نحو است که «انحراف اجتماعی» اصلیترین پیامد چنین وضعیتی خواهد بود. هویت قومی در حیطه یک کلانشهر کاملا مستعد پردازش آن چیزی است که ساترلند؛ جرمشناس شهیر ایرلندی از آن بهعنوان «تشکلات متمایز» یاد میکند.
تشکلاتی که افراد پیریزی میکنند و عطف به لایههای متصلب ذهنی خود و درک ابتری که از جامعه دارند، بهوسیله آن به عدول از هنجارها و ارزشهای پذیرفته شده در جامعه میپردازند.
به قصد نتیجه: چاره کار معضلات فرهنگیای که شرح داده شد، گسست یکسره از هویت قومی نیست، مراد آن است که یک هویت جمعی و فرهنگ عمومی باید نضج گیرد که آن هویت قومی ذیل آن معنا یابد و بنا به مصالح اجتماعی آن فرهنگ را بر تمنیات خود ارجح بداند. این امر البته در تهران جز با مهندسی فرهنگی میسر نخواهد شد.