لذا در گامی کوچک تصمیم گرفتیم مشکلات گوناگون را در قالبهای زیر طبقهبندی و راهکارهای کمهزینه و عملی را نیز مطرح کنیم.
به نظر میرسد که در ابتدا باید هر درسی را با دقت بررسی کنید. نکات ساختاری را برای ارائه دوباره دستهبندی کنید. تمرینهای شفاهی جالب تهیه کنید. فقط جملههای اصلی و منطقی متن درس را آموزش دهید. پرسش و پاسخ و مکالمه تهیه کنید. پیش از تعیین تکلیفهای نوشتنی همه قسمتها را بهطور شفاهی ارائه دهید و تمرین کنید.
کتاب را به همان صورتی که هست تدریس نکنید. مثلاً روی کلمات و مثالهایی که در زبان دارای فراوانی تکرار نیستند، تأکید نکنید. پرسشهای جالب برای متنهای خواندن به شکل منظم تهیه کنید (یا از شاگردان بخواهید تهیه کنند.)
چند مکالمه با استفاده از ساختارها و واژگان کتاب درسی با کمک شاگردان بهتر کلاس تهیه کنید. کمک کنید دیگر شاگردان این مکالمهها را بفهمند، بیان کنند و حتی بخوانند و بنویسند.
وقتی شاگردان نمیتوانند مکالمه یا متن درس را بفهمند، با کمک تصویر، نمایش و ارائه کلمههای همریشه و حتی با استفاده از ترجمه مطالب را تفهیم کنید.
از آنجایی که شاگردان در ادای صداها مشکل دارند، هر وقت امکان دارد دوباره آنرا تدریس و تمرین کنید. با کشیدن طرح و تعریف اندامهای صوتی، نشانههای فونتیک و اشاره به صداهای مشابهی که میشناسید و در زبان مادریشان یا در زبان انگلیسی وجود دارد، سعی کنید آن صدا را (باز هم) بشنوند و تکرار کنند.
شاگردان از سخن گفتن در کلاس وحشت دارند؛ با تمرینات دستهجمعی و بعد گروهی شروع کنید. اول از شاگردان زرنگتر یا آنها که کمتر کمرو هستند بپرسید و با حوصله زیاد با شاگردان کمرو رفتار کنید.
در مراحل ابتدائی از آنها بخواهید جلو میز شما آمده و بعد از شما تکرار کنند. (میتوانید در این حال سایر شاگردان را با انواع تمرینات دیگر مشغول نگه دارید).
از بچههای کلاس بخواهید بدانند چرا زبان به این صورت که هست به کار برده میشود؛ با بیان و نشان دادن مثالهای ساختاری فراوان به آنها کمک کنید پاسخ سؤالات خود را در مورد نکات گرامری پیدا کنند، به آنها ثابت کنید که تنها با اطلاع از قوانین زبان کسی نمیتواند جمله بسازد و ارتباط برقرار کند.
شاگردان میخواهند هنگام خواندن کتابهایشان باز باشد.اگرچه بهنظر میرسد دفعات اولی که خواندن ارائه میشود برای شاگردان بهتر باشد که با کتاب بسته فقط گوش کنند، ولی این نباید بهعنوان قانون لایتغیر تلقی شود.
اگر تدریس انگلیسی را در کلاسی از ابتدا شروع کنید قادر خواهید بود شاگردان را از همان اول عادت دهید با کتاب بسته گوش کنند و مطالب را درک کنند.همچنین اگر آموزش برای گوش کردن با کتاب بسته نداشته باشند میتوانید این کار را با بهکار بردن جملات بسیار ساده شروع کنید. با خواندن تکههای بسیار کوتاه در هر نوبت و با پرسیدن سؤالات ساده.
آنها را برای درک مطلب با کتابهای بسته تشویق کنید. یک جمله را چندین بار بخوانید تا اعتماد بهنفس پیدا کنند.
نحوه کارکرد شما با هر روش و هر قطعه مطلب درسی است که میزان اهمیت آن را در فراگیری شاگردانتان مشخص میکند.
پیشرفت شاگردان نهتنها باید با میزان مطالبی که فراگرفتهاند و میزان تسلط آنها سنجیده شود بلکه باید با نحوه نگرش آنان نسبت به مردم انگلیسیزبان و میزان تمایلشان نسبت به فراگیری زبان انگلیسی نیز محاسبه شود.
میزان رشد پیشرفت شاگردان تا حد زیادی بستگی به میزان پیشرفت حرفهای خود شما دارد. در هر زمینه پرتحرکی هیچ معلمی نمیتواند در یک حد متوقف بماند. ما باید مرتب با یافتههای تازه، مواد تازه و گزارشهای تجربیات آموزشی همکارانمان پیش برویم. این کار با استفاده از مجلات و در جاهائی که امکان دارد شرکت در کنفرانسها و عضویت در سازمانهای حرفهای و مطالعه گسترده و فراوان امکانپذیر میشود.
شما باید به تجربیات خود ادامه دهید. بسیاری از جنبههای تئوری و عملی هنوز نیاز به تحقیقات بیشتری دارد. نتیجه کار شما با اضافه شدن بر تجربیات دیگران بدون شک برای بسیاری از کسانی که در این زمینه درگیر هستند بسیار ارزشمند خواهد بود.
اگر به صحبت کردن انگلیسی زیاد وارد نیستید احتمالاً مایلید تسلط خود را به این زبان افزایش دهید و میخواهید سطح معلومات خود را حفظ کنید. این از طریق شرکت در سمینارهایی که برای معلمین انگلیسی تشکیل میشود امکانپذیر است.
به همراه پیشرفت حرفهای افزایش آگاهی در مورد بسیاری از زمینههای آموزشی نیز لازم است. معلم علاقهمند و محبوب پیوسته شخصیت و در نتیجه روش تدریس خود را غنیتر میکند، این کار با کمک مطالعه جنبههای مختلف روشها و یا اطلاعاتی که از سایر علوم و رشتههای تحصیلی بهدست میآید، امکانپذیر است.
آموزگار باید یاد بگیرد که بسیاری چیزها را باید در هم آمیزد تا بتواند شاگردان را به حدی از تجربیات تحصیلی برساند که بتوانند عادات درست (زبانی)، علاقه و معلومات گسترده، مهارتهای اساسی و برداشتهای مطلوب خود را افزایش دهند.
هر کار آموزشی باید با دقت برنامهریزی شود. باید خوب تعریف شده و هدفهایش دقیقاً مشخص باشد. باید برای شاگردان جالب باشد چون باید برای آنها پیاده شود و بهعنوان شروع، علاقهها، توانها و محیط آنها را بهکار گیرد و شرکت فعال همه شاگردان را تضمین کند.
بهتکرار و برگشت مرتب به آنچه قبلاً فراگرفته شده توجه داشته باشد و به پیشرفت زبان فراگیرندگان منتهی شود. باید هر ذرهای از مطالب تازه فراگرفته شده با مهارت در بافت ارتباطی موجود گره بخورد. بهعلاوه هر ساعت شرکت در کلاس درس باید به شاگردان احساس پیشرفت را بدهد.
این به آن معنی نیست که مطالب تازه فراوانی را فراگیرند و یا هر بار یک درس کامل را به انتها برسانند، بلکه به این معنی است که هر بار تولید یکی از اصوات را کمی دقیقتر فراگیرند. جمله آشنایی یا لغت تازهای را کمی روانتر ادا کنند و یا راه تازهای را برای انجام تمرینی فراگیرند و یا یکی از راههای جدید شرکت شاگردان در فعالیتهای زبانی را بیاموزند. هدف باید پیشرفت مداوم و تدریجی باشد نه ایجاد مهارت کامل در مدتی کوتاه.
در فلسفه امروزی برنامههای آموزشی زبان بر توان معلم در ردیابی اشتباهات تلفظی (حتی به هنگام تکرارهای دستهجمعی) و تشخیص و پیشبینی مشکلات مکالمهای شاگردان و الگو دادن برای ساختارهای نو تأکید زیادی میشود، بهطور خلاصه، چیزی که اهمیت دارد این است که معلم بتواند در ایجاد آنچه اصطلاحاً «گوش شنوا» نامیده میشود موفق شود و باید افزود که «دل شنوا» نیز حائز اهمیتی برابر آن است.
معلمی که بتواند این شخصیت و احساس را به شاگرد بدهد که او نیز یکی از افراد کلاس است که قادر به فراگیری است، معلمی که با اشتیاق و هنر و مهارتش زبانآموزی را بهصورت درسی امیدبخش درمیآورد، در تجزیه و تحلیل نهائی، کسی است که در ایجاد عادات زبانی مطلوب و طرز نگرش موردنیاز برای زبانآموزی نسبت به دیگر همکاران خود پیشگامتر است و تنها چنین افرادی میتوانند سد راه ارتباط میان انسانها را از بین ببرند.