یونگ تا سالها بهنظریات فروید در مورد ناخودآگاه، رویاها و بیماریهای روانی پایبند بود و در فعالیتهایش از آنها بهره میبرد تا اینکه به تدریج بهدلیل سوء تفاهم و اختلافات نظری و فکری که با فروید پیدا کرد از او فاصله گرفت و استقلال یافت.
یونگ در پی استقلال فکری به تکمیلکردن نظریات خود در زمینه ناخودآگاه، رویاها، نشانهها و سمبلها پرداخت که از جمله آنها میتوان به رسالههای وی در حوزه روانشناسی تحلیلی، تیپهای روانشناختی و آثار دیگری چون روانشناسی و دین، انسان و سمبلهایش، خاطرات، رویاها و... اشاره کرد.
او در مواردی چون مباحث مرتبط با «خود» دیدگاههای فروید را رد کرده و مباحث جدیدی مطرح کرد.
در نشست نشانهها و سمبلها ازدیدگاه یونگ که به همت مرکز هنر پژوهی نقشجهان، یکشنبه (25 فروردین) در محل این مرکز برگزار شد، دکتر سید محسن فاطمی، استاد دانشگاه بریتیشکلمبیای کانادا پیرامون دیدگاههای یونگ در باره سمبلها، نشانهها و مفاهیم آنها در زندگی انسان مباحث ارزشمندی را در اختیار دانشجویان و علاقهمندان این حوزه قرار داد.
دکتر سیدمحسن فاطمی دکترای روانشناسی از دانشگاه کالیفرنیای آمریکا، در زمینههای مختلفی چون زبان و ارتباطات، روانشناسی، روانشناسی رسانه، زبان و آموزش، هرمنوتیک، خلاقیت و گفتمان و روانشناسی عمومی، روش تحقیق (کمیو کیفی)، در دانشگاههای بریتیشکلمبیا، آتاباسکا، آپرآیووا و ان.وای.تی نیویورک تدریس کرده است.
از مهمترین آثار مکتوب او میتوان به کتاب روایتشناسی و زبان چاپ دانشگاه سنت توماس کانادا و دانشگاه استرالیا و مقاله خلاقیت، هوشیاری و زبان در انجمن بینالمللی آموزش در استرالیا و لندن اشاره کرد. کوتاه شدهای از سخنرانی این نشست از نظرتان میگذرد.
یونگ در سیستم روانشناسی خود نشانهها را به شیوهای خاص تعبیر و تفسیر میکند. نشانهها در سیستم یونگ از لحاظ تحلیل به چند جهت قابل ملاحظه و بررسیاند، چراکه از سیستمهای دیگری چون سیستم سوسور متمایز هستند. در سیستم سوسور که در واقع با نشانهشناسی آغاز میشود از چند وجه برخوردار هستیم. یکی تصویر یا صدایی که به آنsignifier یا دلالتکننده اطلاق میشود.
هر صدا و تصویری که اشارهای به یک معنا دارد - آن معنایی که به آن اشاره میشود- signified است که مدلول تلقی میشود، رابطه بین signifier و signified در کنار هم نشانه را تشکیل میدهند.
پس وقتی از sign یا نشانه صحبت میکنیم، در واقع از ترکیب این دو صحبت میکنیم که اولی به صدا و تصویر اشاره میکند و دومی به مفهومی که صدا و تصویر به آن ارجاع داده میشود. به رابطه بین این دو signification گفته میشود.
بعد از سوسور، چارلز پرز که بحث معناشناسی را مطرح کرده است از وجه و زاویه دیگری به نشانهها نگاه کرده و در این وجه نشانهها را بهصورت دیگری که مجاورتها، مشابهتها و علت و معلول در مورد آنها معنا دارد مورد بررسی و بحث قرار داده است.
دکتر سیدمحسن فاطمی، استاد دانشگاه بریتیشکلمبیا با ارائه مطالب فوق در مورد دیدگاه یونگ در این باره گفت: نگاه یونگ به نشانهها متفاوت است. از لحاظ یونگ، یک sign داریم و یک symbol. اولی اشاره به معانی میکند که شناخته شدهاند.
از نظر یونگ معانی معرف، آشکار و واضح و روشن هستند در حالی که سمبلها در سیستم یونگ معانی غیرآشکار و غیرمشخص دارند. پس وقتی از سمبلها صحبت میشود وضوح و آشکار بودن در مورد آنها نمیتواند معنا و مفهوم داشته باشد.
ما از لحاظ یونگ وقتی به این بخش نظر میکنیم میتوانیم sign را با عقل و خرد دریافت کنیم، یعنی درک نشانههایی که در سیستم خردمندانه درکشان امکان پذیر است و به ابزاری احتیاج دارد که همان خرد و خردمندی است. مثلا هر کلمه در سیستم sign اشاره و ارجاع به کلمه دیگری دارد و آن اشاره با سیستم خردمندانه معنا و مفهوم مییابد در حالی که در دیدگاه یونگ سمبلها به مطالبی اشاره میکنند که غیرآشکار، غیرمتعارف و غیرمشخص هستند.
پس سمبلها بازکننده دنیای غیرواضح، پیچیده و دنیای آکنده از ایهام هستند. وقتی از سمبلها صحبت میکنیم لایههای وضوح آشکار می شود و لایههای روشنی کنار میرود و لایههای ابهام، ایهام و پیچیدگی جلوه گر میشود.
از دیدگاه یونگ وقتی از دنیای ناخودآگاه صحبت میکنیم ، این دنیا خودش تجلی خودش را در رویاهای ما نشان میدهد. در اینجا یکی از مهمترین تجلیات سمبلها نشان داده میشود. به عبارت دیگر سمبلها دررؤیا به منصهظهور میرسند. زبان کشف و فهم رؤیا زبانی است که با نشانهها امکانپذیر نیست.
وقتی کلمهای را دررؤیا میبینید نمیتوانید از کلماتی استفاده کنید که در دنیای خودآگاه به واسطه ابزار تعقل و استدلال از آنها یاد میشود، رمز فهمیدن سمبلها در دنیای خودآگاه ارجاع معنایی و فهم آثار آنها در دنیای ناخودآگاه به کمک ابزاری است که از شهود، فلسفه، مذهب، معنویت و از زمینههای مربوط به معنا متاثر هستند و معنا میگیرند. بنابراین یونگ معتقد است که نشانهها نهایتا ما را به زبان و به معناشناسی و به فناوری سوق میدهند در حالیکه سمبلها ما را به معنویت، اسطورهشناسی، مذهب و فلسفه هدایت میکنند.
استاد دانشگاه بریتیش کلمبیا در رابطه با استقرار عقل نظری بر جهان انسان و فاصله او از دنیای نشانهها و سمبلها گفت: بعد از دوره روشنگری تمرکز به روی نشانهها باعث شده به عقل نظری روی آوریم و تکیه بسیار روی عقل نظری داشته باشیم، پس این موضوع باعث شد که از نشانهها و دنیای سمبلها فارغ و عاری شویم.
یونگ در این باره میگوید: از لحاظ علم قوی و ثروتمند شدهایم اما از لحاظ دانایی ضعیف و کم خرد. مرکز جاذبه علاقه ما به دنیا و وجه مادی گرایی متوجه شده است در حالی که کسانی که در گذشته زندگی میکردند وجهی از تفکر را ترجیح میدادند که مربوط به معنا و معنویت بود. برای یک ذهن مرتبط با دنیای قدیمی همه چیز آکنده و اشباع شده از اسطورهشناسی بود.
به اعتقاد یونگ خردمندی برخاسته از دوره روشنگری، ما را درحصارهای خرد نظری مغلوب کرد و به همین جهت دیگر محیط نیستیم و به وضعیت محاط دچاریم. با نگاه یونگ نشانهها مفاهیم خاصی را از واقعیت تحلیل میدهند. بنابراین این مسئله ایجاد میشود که واقعیت این نیست که ما میبینیم، این گفته یونگ و تفسیر او تکان دهنده است چون او لایههای ظاهری و سطحی واقعیت را کاملا کنار میگذارد.
از لحاظ او واقعیت آن چیزی نیست که ما میبینیم. حواس میتوانند در دنیای آکنده از توهمات مختلف فرو رفته باشند و ما به واسطه این توهمها واقعیت را اصلا و ابدا درک نکنیم، بنابراین درک ما میتواند درک کاملا وهمی، هذیان زده و آلوده و آشفته به مفاهیم و معانی باشد که در بستر واقعیت، واقعیت خاصی ندارد.
از این جهت یونگ روی تجدید نظر و بازنگری واقعیتها به واسطه سمبلها معتقد است و میگوید: با فهم بهتر سمبلها میتوان با دنیایی مرتبط شویم که آن دنیا ما را با ورای خود مرتبط میکند.دکتر فاطمی در این باره اضافه کرد: از لحاظ یونگ ما دو خود داریم، یکی خود اول و دیگری خود دوم.
یونگ برای اینکه مخاطب را متوجه کند که منظور از خود دوم انشقاق و شکاف شخصیتی که از آن در بیماریهای چند شخصیتی صحبت میکنیم، نیست، خود را این گونه شرح میدهد؛ وقتی با خودهای مختلف صحبت میکنیم هر کدام از خودها از دیگری مطلع و آگاه است و یک رابطه اتحاد و انضمامی بین خود اول ودوم مشهود است. خود اول و خود دوم وحدت و انضمام مرتبط با شخصیت را تعریف میکند. یونگ معتقد است که خود اول، خود زمینی است.
انسانها در ارتباط با زمین و مادیت و حصارهای مادی مشغول هستند از آن جهت که حواس زده و حس زده هستند و به این جهت با این خود کاملا مرتبطند و چون با این خود اتصال دارند ممکن است آنقدر در این خود فرو روند که بهخود دیگر اصلا توجه نکنند همان خودی که ما را به سمبلها متوجه میکند. انقطاع از خود دوم از لحاظ یونگ باعث چیزی میشود که ما آن را بیگانگی از خود مینامیم.
به اعتقاد دکتر فاطمی آنقدر روی خود اول متمرکزیم و آنقدر در مادیت برخاسته از خود اول غرق شدیم که بهخاطر استقرار در خود اول کاملا از خود دوم غافل هستیم که خود دوم را بالکل فراموش کردهایم.
خود دوم چون مورد نسیان کامل قرار گرفته و خود اول سیطره کامل را نشان میدهد جهان برخوردار از خرد اول جهانی است که با خرد نظری معنا میشود در حالیکه خود دوم ما را به زمینههای ماورای زمین سوق میدهد. از لحاظ یونگ سلامت انسانها در دنیای امروز منوط به این است که با خود دوم مرتبط باشند، از لحاظ بیماری ما با یک فرد مواجه نیستیم.
مشکل دنیای امروز ما مشکل تمدن بیمار هست که این تمدن بیمار از آن جهت که در حصارهای مادی فرو رفته بارقههای معنویت را نمیتواند بییند و چون زمینههای معنویت برای او پژمرده شده و درون او کاملا تهی از توجه بهخود دوم است گرفتاریهای او نیز در دنیای امروز کاملا بیشتر شده است. مولانا همین مباحث را عمیقتر و دقیقتر در اشعارش سروده است.
می گریزند از خودی در بیخودی
یا به مستی یا به شغلای مبتدی
مقصود این بیت این است که انسانها با مشغول کردن خود به مستی یا چیزهای دیگر توجهشان را از زمینههای مربوط بهخود حذف میکنند و از این جهت ممکن است به چیزهایی برسند که دانایی کامل را برایشان به ارمغان نمیآورد.
یا در جایی دیگر میفرماید:
عالم چو حباب است ولیکن چو حباب
نی بر سر آب بلکه روی سراب
آن نیز سرابی که ببیند به خواب
آن خواب چه خواب خواب مستان خراب
یونگ این واقعیت سراب زده را در دنیای نشانهها مورد سؤال قرا ر میدهد و معتقد است تا گرفتار این سرابها هستیم نمیتوانیم واقعیت زمینههای خود را آن طور که باید و شاید درک کنیم.
دکتر فاطمی در مورد ناخودآگاه جمعی و شخصی از دیدگاه یونگ گفت: از لحاظ یونگ ناخودآگاه جمعی داریم و ناخودآگاه شخصی. یکی از تمایزات فروید از یونگ این است که ناخودآگاه را در یک ارتباط مطرح میکند در حالیکه یونگ ناخودآگاه را از دو جهت درنظر میگیرد. ناخود آگاه فردی که مرتبط با تجربیات و خاطرات فردی است که برای هر فردی این ناخودآگاه معنا دارد و ناخودآگاه جمعی که این ناخودآگاه خویش را در کهن الگوها نشان میدهد.
یونگ در این باره مثالی میزند: انسانها در رویاهای خود بهصورت ناخودآگاه و خودجوش سمبلها را تولید میکنند. برای مثال یکی از بیماران من از زنی ژولیده و بسیار عامی که اسم او را همسرش میگذاشت صحبت میکرد که در خواب دیده در حالیکه همسر او در واقعیت متفاوت بود.
معذالک این مسئله آن چیزی است کهرؤیا بر آن دلالت میکند بهطور کلی چنین گزاره و جملهای قابلقبول بهنظر نمیرسد و فورا بهعنوان مطلبی هجو و مهمل طرد میشود. اگر شما اجازه دهید بیمار مبتلا به اینرؤیا بهطور آزادانه به تداعی معانی پیرامون این معنا بپردازد به احتمال زیاد از فکر برخاسته از این موضوع تا جایی که ممکن است خود را جدا میکند تا با یکی از عقدههای پیچیده در این حوزه روبهرو شود اما با این روند مربوط به تداعی آزاد هیچچیزی بهدست نخواهد آمد.
ناخودآگاه چه چیزی را در جهت انتقال با چنین عبارت غیرصادق و غیردرست میخواهد مطرح کند. واضح است اینرؤیا در جستوجوی بیان ایدهای است که زنی که اضمحلال پیدا کرده با فردی کهرؤیا را میبیند آشکار میکند.
این ایده مرتبط با همسر فرد است اما این ایده ناصحیح است. پس به چه چیزی اشاره میکند؟ یونگ خود به این سؤال پاسخ میدهد که اذهان فرهیخته، دقیق و ظریف در قرون وسطا پیشاپیش میدانستند که هر مردی در درونش حوا را حمل میکند. بعد مونث که در هر مردی موجود است و براساس ژنهای اقلیتی که در خانمها هست در مردها در حضور فیزیولوژیکی اسم آن را آنیما گذاشته ام.
این بعد مرتبط با مونث اساسا شامل نوعی مرتبط بودن با فضای زنان و فضای برخاسته از مونث بودن میشود که این فضا بهطور دقیقی از دیگران و از جمله از خود دور نگهداشته میشود یعنی فرد خودش را از آن دور نگه میدارد.
یک شخصیت واضح و آشکار یک مذکر و مرد ممکن است کاملا طبیعی باشد حال آنکه وجه مونث او وضعیت رقتانگیزی داشته باشد- این موضوع مرتبط با کسی بود کهرؤیا را دیده بود- بعد مونث درون او خوب نبود. اگر بخواهیم این بعد مونث را برای او بهطور عملی درک کنیم و کاربرد آن را ذکر کنیم جمله مرتبط با رؤیا بیانکننده نکته بسیار مهمی است.
وقتی دقیق بیان میکند شما مانند یک خانم رقت انگیز و از بین رفته عمل میکنید. آن طور که باید مسئله را مطرح کند مسئله را شرح میدهد اما نباید چنین رؤیایی را بهعنوان شاهد ماهیت اخلاقی ناخودآگاه تعبیر و تفسیر کرد. این دیدگاه تنها تلاشی است برای رساندن اینکه توازن بین زمینههای داخلی فرد کاملا از هم گسسته است و او در زمینه درونی مردکامل و برخاسته از کمال نمیشناسد.
نویسنده کتاب روایتشناسی و زبان دیدگاههای یونگ را درباره سمبلها در رویاها اینگونه خلاصه کرد: چنین تجربیاتی به ما آموخت که در تداعی معانی، دیگر بهدنبال تداعی معانی که از گزاره و جمله مرتبط بارؤیا بهطور آشکار تبعیت و پیروی میکرد، نگردم. متمسک میشدم روی خود متنرؤیا بهطور واقعی آنگونه که خود را در ناخودآگاه نشان میداد.
پسرؤیا را محو نمیکردم، سعی میکردمرؤیا را و فضاهای مرتبط با آن را بکاوم و بشکافم. به همین دلیل یونگ سعی میکند ارتباط رویاها را با اسطورهها و مذهب بیان کند. وقتی از ماشین صحبت میکند ماشین ارتباطی را با خود میرساند مثل کسی که ماشینش سقوط میکند، یونگ به جای آنکه از تداعی معانی کمک بگیرد سعی میکند که این مفهوم را در ارتباط با اسطوره، مذهب و زمینههای فلسفه و پیوندهای ناگسستنی در این زمینهها و سطوح مختلف مطرح کند.
دکتر فاطمی در مورد کهنالگوها از دیدگاه یونگ میگوید: کهن الگوها میتوانند در بخش آگاه و هشیاری ذهن بهصورتهای مختلفی خود را نشان دهند. کهن الگوها، الگوهایی بسیار ابتدایی هستند که در سطح ناخودآگاه خود را نشان میدهند اما تنوع نامتناهی و تصویرهایی از آنها وجود دارد که میتواند به الگوهایی اندک برگردد یا به الگویی اصلا برنگردد.
از اینرو ممکن است ما از آنها هراس داشته باشیم یا وجود آنها را به واسطه انکار سرکوب کنیم. این ویژگی بارز انسان مدرن است انسانی که بهواسطه انقلاب فرانسه نو شده؛ انسانی که به دنبال این است که زندگی را کاملا خردمندانه و تحت کنترل هوشیارانه قرار دهد.
دکتر فاطمی اضافه کرد: کهن الگوها با بدنهای ما مرتبط هستند. در کارهای بعدی، یونگ متقاعد شد که کهنالگوها تشکیلدهنده ماده، نقش و روح هستند؛ به عبارت دیگر کهن الگوها نیروهای اساسی هستند که نقش حیاتی در ایجاد جهان و ذهن انسانی بهوجود میآورد.