* میبخشین، شما به کارای هنری علاقه دارین؟
-چطور مگه؟
* راستش من رئیس مرکز هنری عشق و ایثار هستم و ...
-ولی تا به حال اسم همچین مرکزی به گوشم نرسیده.
* درسته، این مرکز تازه چند وقته تاسیس شده.
-شما اونجا رئیس هستین؟
* بله خب، اگه بخواین کارتم را نشان بدهم.
-لطف میکنین.
* شرمنده، کارتم در جیب اون یکی کتم جا مونده ولی شما مطمئن باشید که از من دروغ نمیشنوین! حالا با ما همکار میشین؟
-آخه تو این همه دختر، چرا من؟
* دروغ چرا؟ قیافه شما شبیه هنرپیشههاس.
-جالبه،شما دقیقا پانزدهمین نفری هستین که امروز این حرفو به من میزنین!
* اینجا تو خیابان خوبیت نداره، من ماشین دارم، اگه مایل باشین بریم سینمایی... کافی شاپی ...
-شما که گفتین برای مرکز هنری...
* خب بریم اونجا درباره کار صحبت کنیم.
-گفتی ماشین داری؟
* آره خوب یه زانتیا دارم.
-خب بریم.
* البته چون طرح زوج و فرده، امروز گذاشتمش تو پارکینگ خانه و بیرون نیاوردم.
-شما لیسانس دارین؟
* بله، از دانشگاه کمبریج سیدنی
-ولی کمبریج که تو انگلیسه؟
* اتفاقا منظور من هم همان آلمانه!
-میتونم با موبایلتون یک زنگ بزنم؟
* اتفاقا من N95 دارم
-وای چه با کلاس.
* ای وای! مثل این که جا مونده سرکار!
-عیب نداره، شما قصد ازدواج ندارین؟
* خب چرا؟ منتها دوست دارم طرفم را خودم انتخاب کنم.
-یه آب پرتقال برام نمیگیری، دهنم کف کرد.
* شرمنده، کیف پولم را تو تاکسی جا گذاشتم، داخلش پر تراول بود.
-خب بریم به حساب من!
* راستی نپرسیدی پایه حقوق کار تو مرکزچقدره! ماهی یه میلیون، بیمه میکنیم. کارت سوختم از ما!
-دروغ که نمیگی؟....خب آدرس مرکز رو بدین، فردا میآم.
* شرمنده، فردا ماموریت دارم باید برم خارج، یه ماه دیگه بیاین ممنون میشم!