نکته بنیادین در این زمینه، آن است که چگونه میتوان به شاخصهای توسعه علمی دست یافت و آن را در کشور نهادینه کرد. این نهادینهسازی از طریق چه ساز و کارهای اجتماعیای صورت میگیرد؟ بومیسازی علمی چیست و ....
مطلبی که در پی میآید، با نگاهی به ادوار گوناگون علم در تاریخ جوامع انسانی، تلاش دارد تا نخست به آسیبها و موانع معاصر رشد علمی در جهان اسلام بپردازد و آنگاه راهکارهایی را در این زمینه ارائه دهد.
تمدن ایران اسلامی با توجه به ابعاد زمانی و مکانی و نقش آن در توسعه و پیشرفت علوم و فرهنگ بشری جایگاه رفیعی در بین تمدنهای بشری و تاریخ علم و تمدن دارد.
اوج شکوفایی این تمدن در فاصله زمانی قرن هفتم تا قرن دوازدهم میلادی است که ابعاد مکانی و تاثیرگذاری آن بر علوم و فرهنگ بشری از سرزمینهای هند و چین در شرق گرفته تا سرزمینهای اروپایی در غرب ادامه مییابد.
با وجود این، این تمدن متاسفانه در یک فاصله زمانی طولانی از قرن سیزدهم میلادی تاکنون به دلیل بعضی کجفهمیها و رواج علوم نقلی در مقابل علوم عقلی و از آن مهم تر حمله مغول و تاتار به قلمرو این تمدن و غفلت پادشاهان و بیتوجهی آنان به علم و علما و دانشمندان در دورانهای گذشته و دخالت بیگانگان و سیاستهای استعماری کشورهای غربی در دوران معاصر دچار یک افول علمی در علوم عقلی، تجربی و طبیعی به ویژه در حوزه محلی و بومی شده است.در عصر حاضر و طی 70 سال اخیر بعد از تاسیس مراکز دانشگاهی در ایران، تلاشهای پراکنده و نامستمری برای احیای هویت علمی، تاریخی و فرهنگی این تمدن از طرف نویسندگان و مورخان و دانشمندان صورت گرفته است.
به نظر میآید که بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، به ویژه در بیست سال اخیر انگیزههای ملی و دینی برگرفته از احساس استقلال و خودباوری و خوداتکایی، برای صیانت از منابع و آثار علمی و فرهنگی گذشته و دفاع از ماهیت و هویت علمی و تاریخی افتخارآمیزمان بیشتر شده است.
رشد و توسعه سریع و بینظیر مراکز علمی و تحقیقاتی و دانشگاهی نسبت به گذشته و توجه و حمایت دولت از برنامهها و طرح های پژوهشی و تحقیقاتی خصوصا طرح های تحقیقاتی، کاربردی و راهبردی و برگزاری همایشها و کنفرانسهای علمی و تشویقها و حمایتهای مالی و معنوی از اساتید و محققان برای تولید و ارائه نتایج تحقیقات علمی در داخل و خارج کشور و سفارشهای اکید مقام معظم رهبری چشمانداز خوب و امیدوارکنندهای را برای احیا و عظمت مجدد این تمدن ترسیم میکند؛ چنان که با توجه به تحولات علمی در زمینههای مختلف مثل شبیهسازی، تولید انرژی صلحآمیز هستهای، استفاده از سلولهای بنیادی در پیشرفت امور پزشکی، علوم و صنایع نظامی و درخشش استعدادهای دانشآموزان و دانشجویان ایرانی در المپیادهای علمی و بینالمللی، میتوان به وقوع یک رنسانس علمی و اسلامی در آیندهای نهچندان دور در گستره این تمدن امیدوار شد.
با نیم نگاهی به تاریخ علم و دوره های قدیم آن میتوان این واقعیت تاریخی را با اطمینان بیان کرد که تاریخ علم در دورههای قدیم متکی بر دو دوره یونانی و ایرانی - اسلامی است. با این حال، بهخاطر بعضی عوامل از جمله برخی کجفهمیها در مباحث علم و دین، تمدن ایران اسلامی، بعد از قرن دوازدهم میلادی دچار افول علمی شد.
با این که در توصیهها و تأکیدات رهبران و بزرگان دین اسلام به یادگیری و تحصیل علم، اشارات خاص و محدودکنندهای نشده بود اما بعضی علما منظور پیامبر در حدیث معروف «طلبالعلم فریضه علیکل مسلم» را همان علمی که خود داشتند تعبیر و تفسیر کردند.
ملاحظه میکنیم که دستهبندی در علوم و تعصب خاص به شاخههای آن یکی از عوامل انحطاط علمی در تمدن ایرانی- اسلامی شده است، در حالی که پیشرفت علمی، در یک رشته وقتی خواهد بود که در تمام شاخهها و گرایشهای مربوط به آن پیشرفت متوازن و جهتدار باشد.
بهعنوان مثال وقتی در علوم طبیعی تحول علمی اتفاق میافتد که در تمامی شاخههای آن مثل فیزیکی، شیمی، ریاضیات، زیست و... پیشرفت همهجانبه باشد و همینطور در ریاضیات وقتی تحول ایجاد میشود که در تمام شاخهها و گرایشهای آن مثل جبر، هندسه، آنالیز و ... پیشرفت حاصل شود. این میطلبد که نه به گرایش خاصی توجه بیشتری شود و نه گرایش خاصی به فراموشی سپرده شود.
بهطور کلی نباید یک رشته یا گرایش، به طور دانسته و عمدی، فدای رشته یا گرایشهای دیگر شود.از طرفی امروزه گسترش و پیشرفت هر یک از رشتهها و شاخههای علوم به حدی است که مشکل است یک نفر در چند شاخه و چند رشته، همزمان تحصیل و تحقیق کند. بنابراین تقسیمبندی علوم امروزه امری اجتنابناپذیر است ولی تجربه تحقیقات علمی نشان داده که همیشه بهترین نتایج علمی و کاربردی در مرزها و محلهای تلاقی رشتههای مختلف علوم حاصل میشود. این موضوع را در بخش بعدی با چند مثال تشریح میکنیم.
زیبایی مرزها و محلهای تلاقی علوم
آیا تا بهحال از خود پرسیدهایم که چرا ساحل زیباست؟ همینطور چرا مرز بین جنگل و صحرا زیباست؟ بیابان بهخودی خود ترسناک و وحشتناک است، همینطور وسط دریا و اقیانوس ذاتاً ترسناک و دلگیر است ولی وقتی این بیابان با دریا مرز مشترکی (ساحل) پیدا میکند، زیباتر میشوند.
شاید اشاره به قضیه آنالیز ریاضی در این مورد بیمناسبت نباشد که میگوید هر تابع تحلیلی حداکثر مقدارش را روی مرز ناحیه میگیرد.
بنابراین باید به مرزها و محلهای تلاقی علوم اهمیت داد و تحقیقات و پژوهش را در این محلها متمرکز کرد. بهعنوان مثال امروزه اهمیت تحقیقات «نانو» بهخاطر مرز مشترک بین فیزیک، شیمی و زیستشناسی و مهندسی است.
جالب است که امسال جایزه نوبل در اقتصاد به ریاضیدانانی تعلق گرفت که توانسته بودند مدل دینامیک سرمایه را بهطور ریاضی ارائه کنند. در واقع آنها در مرز مشترک بین اقتصاد و ریاضیات کار کرده بودند. همینطور میتوان به مباحث مشترک بین ریاضیات، فیزیک، فلسفه و ادیان و عرفان پرداخت که نتایج جالبی حاصل میشود. میتوان به محلهای تلاقی ریاضیات، فیزیک و هنر رفت که نتیجه آن میتواند بهصورت داستانهای علمی –تخیلی یا فیلمهای علمی-تخیلی مجازی باشد که در یک محیط واقعی نمی توان آنها را تجربه فیزیکی کرد و چه بسا از این راه به توسعه نظریههای فیزیک نایل شد.
به هر حال، اگر بخواهیم در عصر حاضر همان ویژگیهای ترکیب و تلاقی فرهنگهای گوناگون و حرکت در شاخههای مختلف علم را مثل گذشته در تمدن ایرانی اسلامیمان شاهد باشیم، اهمیت و ضرورت دارد که از یک طرف به تأسیس و ایجاد گرایشهای میانرشتهای در دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی بپردازیم و از طرف دیگر به برگزاری همایشها و کنفرانسهای
میان رشتهای و میانموضوعی مثل کنفرانسهای ریاضیات و اقتصاد، ریاضیات و زیستشناسی، ریاضیات و هنر و... و همینطور به فیزیک و پزشکی، فیزیک و فلسفه و... شیمی و ریاضیات، شیمی و روان شناسی و... در دانشگاهها اهمیت دهیم. نیز میتوانیم طرحهای پژوهشی و پایاننامهها و رسالههای کارشناسی ارشد و دکتری را در زمینههای مشترک با چند شاخه تعریف و اجرا کنیم.
البته چنین سمینارهایی میتواند در محیط های بیرون از دانشگاهها و مراکز علمی نیز صورت بگیرد. مثلاً خود وزارتخانهها و سازمانها میتوانند به تناسب نیاز و موضوع، سمینارهایی بین پزشکان و مهندسان رشتههای مختلف، بین مدیران شرکتها و کارخانجات و ریاضی دانان، بین صنعتگران و مهندسان، بین هنرمندان و فیلمسازان با نویسندگان داستانهای علمی و تخیلی تشکیل دهند که در هر کدام از اینها، کسانی که در زمینههای علمی کار میکنند نیازهایشان را به آنهایی که در نظریه کار میکنند مطرح کنند و از طرف دیگر نظریهپردازان نیز با مشکلات علمی و محاسباتی افرادی که در قسمتهای علمی و کاربردی کار میکنند آشنا شوند تا در جهت رفع نیاز آنان نظریهپردازی کنند.
از این رهگذر میتوان به کاربردی کردن علوم نظری در کشور و متعاقباً به بومیسازی آن و همینطور راهبردی شدن تحقیقات علمی و پژوهشهای نظری امیدوار شد.