هرچند ارزیابی و نقد عملکرد رسانههای مختلف در این وادی ضرورتی انکارناپذیر است اما آنچه در نگاه مجمل به کارنامه رسانهها در این مقوله کاملا مشهود است پیشی گرفتن رسانههای مکتوب است که نمیتوان نقش عوامل گوناگون ازقبیل فرهنگی و اجتماعی در این زمینه را از نظر دور داشت.
عدم انعطاف لازم رسانه ملی برای پرداختن به مسائل و عدمدسترسی توده جامعه به بخش اجرا و تولید سایر رسانههای تصویری مانند سینما که برآیند آن رساندن پیام قشری خاص به سایر اقشار باشد از عواملی است که جایگاه رسانههای مکتوب را با وجود محدودیتهای حاکم بر آن نزد عامه مردم نسبتا مطلوب جلوه میدهد که بتوانند از آن بهعنوان سخنگاهی برای رساندن پیام خود به دیگران استفاده کنند.
معلولان نیز بهعنوان قشری از جامعه که بهدلیل فقر فرهنگی موجود در جامعه همواره در حاشیه بودهاند در دهه اخیر این واقعیت را به خوبی تجربه کردهاند که رسانه مکتوب ابزاری است که میتوان با آن سخن گفت و به مداوای فرهنگ بیماری پرداخت که در سایه آن معلولان از حقوق اجتماعی خود محرومند. ایجاد صفحه معلولان در مطبوعات حاصل فرخنده این تفکر است.
اما این کافی نیست باید بپذیریم وقتی یک طبقه از جامعه که بنابر تعبیری بزرگترین اقلیت بهشمار میآیند از ابتداییترین حقوق خود محرومند، سیاه کردن صفحاتی از روزنامهها که تعداد آن در طول یک ماه کمتر از انگشتان دست هستند آن طور که باید و شاید نمیتواند به استیفای حقوق از دست رفته این قشر بپردازد.
اینجاست که باید مشکل را دقیقا واکاوی کرد و در راهحل آن گام برداشت. مدتها بود که به آنچه در این میان میگذرد میاندیشیدم به کافی نبودن تیراژ صفحات معلولان در روزنامهها، به محدود و کلیشهای شدن موضوعاتی که در این وادی به آن میپردازیم، به فقدان عرصه گسترده برای نظریهپردازی در امور معلولان و از همه مهمتر کمبود همراه و همقلم که از قدرت والایی برای تجزیه و تحلیل مسائل برخوردار بوده و در نقد آنچنان پیش تازد که دیدگاههای مختلف را نیز نقد کند و عرصه مطبوعات معلولان را از تک صدایی نجات دهد و حاصل این دیالکتیک فکری ظهور تئوریهای نوین برای زندگی بهتر معلولان باشد.
هرگاه استعداد و پتانسیل نوینی را در این راه کشف میکردم شاد میشدم و او را به تفکر تحلیل و نوشتن بیشتر فرامیخواندم. اما این کافی نبود باید انسجام من با تمام دستهایی که به روی کاغذ میآیند تا حقوق انسانی معلولان را مطالبه کنند بیشتر و بیشتر میشد، انسجامی برای هماندیشی و گاه دگراندیشی که به نقد گذشته بپردازد و آینده را روشنتر ترسیم کند.
تنها راهحل این بود: انجمن معلولان اهل قلم. به این اندیشیدم که از کجا باید شروع کنم؟ نه دلم نمیخواست انجمن جدیدی برای معلولان تأسیس کنم و به این کمیت بهدور از کیفیت چندان مطلوب عددی بیفزایم فقط دلم میخواست سقفی باشد و زیر آن برای ساعتی هم که شده تمام کسانی که دوست دارند برای معلولان بنویسند نفس بکشند. به پیچوخمهای ادارای اندیشیدم و به مشکل تردد دوستانم و از طرفی نمیخواستم فرصتها در سایه کمبودها از بین برود.
انگار جرقهای در ذهنم زده شد. شاید دنیای مجازی بتواند مشکل را حل کند و برای شروع کار از اینترنت استفاده کرد. ساعت 7 بعدازظهر روز سهشنبه 20/1/87 احساس خوبی داشتم احساس یک پیروزی کوچک که میتوانست مقدمه پیروزیهای بزرگ بعدی باشد. قرار بود چت کنم اما این بار نه با افرادی که نمیشناسمشان و مجبورم برای دوام ارتباطم با آنها دردها و معلولیتهایم را پنهان کنم.
این بار فضای چت لبریز از شناخت و باور بود، چون همه آنها باوری بودند همه آنها چند سالی است که میکوشند باور را به رگهای فرهنگ جامعه تزریق کنند. شاید از حالت کما بیرون بیاید و انسانها باور کنند معلولیت افراد مجوز پایمال کردن حقوق آنها نیست.
هر آدمک که در اتاق گفتوگو (چتروم) ظاهر میشد به من قوت قلب میداد و آینده را در نظرم روشنتر میکرد چون هر آدمک نشانه یک انسان بود که کیلومترها آن طرفتر وارد دنیای مجازی اینترنت شده و میخواهد در ساختن فردای بهتر برای معلولان سهیم باشد.
حرف زدن چقدر برایم آسان بود چون با فشار دادن دکمههای صفحه کلید بر لکنتها و کندزبانیهایم غلبه کرده بودم و میتوانستم آزادانه حرفها، نظریات و آرمانهایم را برای همنوعان و همدردان خود بازگو کنم و از نظریات و افکارشان مطلع شوم. چه دستاورد گرانبهایی هرچند نمیتوان از این فضای مجازی بیش از حد متعارف استفاده کرد اما خوشحال بودم که آن شب دوستانم برای حضور در جلسه و بودن با یکدیگر با مشکل حملونقل و تردد در کلانشهر گسترده و بیرحم تهران دستبهگریبان نشدند و جدولها و پلهها به صندلیهای چرخدارشان فرمان ایست نداد و دلهایشان از نگاه متفاوت عابران نلرزید. گفتیم و شنیدیم و یکبار دیگر نوک مدادهایمان را تراشیدیم تا همه با هم تصویری برای فردای بهتر معلولان ایران ترسیم کنیم.