شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۷ - ۰۵:۱۹
۰ نفر

ترجمه - آمنه فرخی: امه سزر شاعر، سیاستمدار و نمایشنامه نویس فرانسوی، به‌عنوان یکی از مؤثرترین صاحبان نفوذ در ادبیات فرانسه شناخته‌ شده است.

او نه تنها شاعر و نمایشنامه نویسی توانا بود بلکه به یقین یکی از پرقدرت‌ترین روشنفکران و مخالفان استعمار فرانسه در آفریقا و کارائیب به حساب می‌آمد.

امه سزر 25 ژوئن 1913 در جزیره‌ای از مجمع الجزایر آنتی فرانسه با نام مارتینیک به دنیا آمد. مادر سزر خیاط و پدرش بازرس اداره مالیات بود. او در دوران تحصیل به گفته مدیران و معلمان دبیرستانش شاگردی نابغه و باهوش بود، از این‌رو معلمان وی بارها او را به ادامه تحصیل در فرانسه تشویق می‌کردند.

سزر در سال 1932 در زمان دانشجویی نشریه‌ای را با عنوان دانشجوی سیاه منتشر می‌کرد. او در این نشریه برای نخستین‌بار شرایطی را فراهم آورد که نویسندگان سیاه‌پوست بتوانند شیوه‌های نگارش ادبیات سنتی را آزادانه مورد نقد و بررسی قرار دهند.

او در سال‌های پایانی تحصیل در دانشگاه محل تحصیلش به‌مدت کوتاهی به‌عنوان استاد در دانشگاه مشغول به تدریس شد. در این سال‌ها آشنایی سزر با شاعر نامدار سنگالی- لئوپولد سدار سانگور- تحولات بسیاری را در مسیر زندگی او به وجود آورد.  دفترچه بازگشت به سرزمین مادری را - که سزر در آن برای اولین بار واژه معروف سیاه‌وارگی را مطرح کرد- شاید بتوان یکی از مهم‌ترین نتایج ملاقات‌های سزر با سانگور دانست.

کارنامه ادبی-هنری امه سزر اگر چه از نظر تعداد چندان چشمگیر نیست اما به لحاظ محتوا و قوام اثری بسیار پربار و قابل تامل است. سزر در طول این سال‌ها در مجموع 14 اثر در زمینه شعر، نمایشنامه و جستار منتشر کرده و در کنفرانس‌ها و همایش‌های بین‌المللی مختلفی سخنرانی کرده است. فصلی در کنگو، یک توفان و دفترچه بازگشت به سرزمین مادری از جمله برجسته‌ترین آثار اوست. امه سزر این شاعر سیاه‌پوست متعهد و مبارز فرانسوی آوریل سال‌جاری در سن 94 سالگی بر اثر کهولت سن و بیماری‌های ناشی از آن در بیمارستان پیر زوبدا کیتمن شهر فورت‌دوفرانس فرانسه چشم از جهان فرو بست.

آنچه می‌خوانید گزیده‌ای از مصاحبه آرمسترانگ اسکاربرو با امه سزر، شاعر پرآوازه فرانسوی پیرامون فضاها و منابع الهامی سزر در سرودن اشعارش است.

  • همواره در زمان‌های مختلف به دوران کودکی خود اشاره کردید که با پدر و مادر و 5 خواهر و برادر در شهر ساحلی در کنار آتش‌فشان مونت‌‌پله روزگار خوشی را گذرانده‌اید. از علاقه‌تان به جزایر مارتنیک که مملو از درختان، گیاهان خودرو، صخره‌ها، کوه‌های آتش‌فشان، مرداب‌ها و... بود سخن گفتید. به‌نظر می‌رسد این فضاها و طبیعتی که در آن زندگی کردید احساس ویژه‌ای را در شما برمی‌انگیزاند به حدی که نشانه‌ها و علایم عشق به آن را به‌طور بسیار قوی در نوشته‌ها، اشعار و قلم شما می‌توان یافت.

وقتی که می‌خواستم خودم را بهتر بشناسم، به این نتیجه رسیدم که بهترین تعریف از من در سایه این چشم‌انداز و طبیعت به‌دست خواهد آمد. پس از آن توجه‌ بیشتری را به محیط اطرافم داشتم و دریافتم که این مسئله مهم‌ترین عامل برای شناسایی خود است. در مونت پله درختان با من صحبت می‌کردند. من نمی‌دانم که می‌توانستم با آنها سخن بگویم یا نه اما می‌دانم که آنها با من صحبت می‌کردند و مرا در شرایط مختلف تفسیر می‌کردند.

طبیعت، درختان، سنگ‌ها، هرگوشه از خاک مونت‌پله، آتش‌فشان‌های آن ترجمان‌های مختلفی از شخصیت مرا و خویشتنم را به تصویر می‌کشیدند. البته در این میان آتش‌فشان‌ها برایم خارق‌العاده و شگفت‌آور بودند. وقتی به مونت پله نگاه می‌کردم از انرژی زیادی سرشار می‌شدم، این نیرو از اعماق کوهستان بیرون می‌آمد؛ از عمیق‌ترین نقاط زمین، وقتی مواد معدنی مذاب زیر نور درخشان خورشید به بیرون پرتاب می‌شدند تصویر فوق‌العاده زیبایی را پیش‌روی داشتم که هرگز فراموش نخواهم کرد.

 اینها درس‌های بزرگی‌ برای من بودند که درباره‌شان خواندم و نوشتم... مردم می‌گویند آتش‌فشان ولکانو به مرگ خود نزدیک و خاموش شده اما اینطور نیست. ولکانو نمرده و هنوز یکی از بزرگ‌ترین درس‌ها برای ماست؛ با همه انرژی و نیروی فوق‌العاده‌اش؛ با هرآنچه در دل دارد و روزی بیرون می‌ریزد. یکی از همین روزها.... ما نیز همچون ولکانو روزی منفجر خواهیم شد و طغیان خواهیم کرد و این طغیان عین زندگی است. پس مونت‌پله و سرزمین من ارزش نوشتن را داشت و من درباره آنها نوشتم.

  • از طغیانی صحبت می‌کنید که در سال 1925 در شهر سنت‌پیر موجب مرگ تمامی ساکنان شهر شد. در این حادثه تنها 2نفر زندانی از طغیان آتش‌فشان جان سالم به در بردند و سلامت خود را مدیون دیوارهای غیرقابل نفوذ زندان هستند. طغیانی که توصیف می‌کنید جز مرگ تعداد زیادی از ساکنان سنت‌پیر، ارمغان دیگری با خود به همراه نداشت؟

به هرحال من هرگاه که به ولکانو نظر می‌کنم، احساس شادی دارم. شما باید متوجه باشید که چرا من ولکانو را اینگونه می‌پرستم. چون ولکانو این طور که از او یاد می‌شود، فقط یک ویرانگر و مخرب نیست. مردم از آن به‌عنوان فاجعه و بلا یاد می‌کنند. اما ولکانو هنوز به اعتقاد من ویژگی‌هایی دارد که آن را ممتاز و سودمند می‌کند و این دلیل اهمیت آن است. ولکانو به‌وجود آمد، او خودبه‌خود به وجود آمد، خودش را ساخت و مردم این سرزمین را نیز به‌خود آورد. بله، ولکانوی سنت‌‌پیر، ما را ساخت و من را ساخت و شعر را در من تقویت کرد. ولکانو با جنگل‌های کاپوک و طبیعت زیبایش مرا شاعر کرد.

  • افراد زیادی به شعر شما علاقه‌مندند و شما را شاعری موفق می‌دانند. در این‌باره چه فکر می‌کنید؟

خیر، من هرگز شعر را به‌عنوان یک ژانر ادبی در نظر نداشتم و با این نگاه شعر نسروده‌ام. در حقیقت این تصور را از شعر نداشتم و ندارم.

گاهی شعری سرودم اما در حال حاضر شعر نمی‌گویم و از این فضا بسیار دورم. به این دلیل نیست که وقت و فرصت آن نبوده، این مسئله به این دلیل اتفاق افتاده که شعر برای من به‌عنوان یک معرفت و وقوف درونی بروز پیدا می‌کند که مرا به حرکت و کنش وا می‌دارد. همین دلیل موجب شد تا به سوررئالیسم نگاه دیگری داشته باشم. چون این مکتب را در مسیر و شیوه زندگی درک کردم.

  • سوررئالیسم را چگونه یافتید؟

 آنچه از سوررئالیسم مرا مجذوب خود کرد، توان و قابلیت آن در لایه‌های پنهان و نهفته این مکتب بود. در عمقی بود که به مرور نمایان می‌شد، در لایه‌های فراوانی که یکی یکی می‌شکست و مرا با خود به عمیق‌ترین سطح‌ها و طبقات اقیانوس ژرف و پایان ناپذیر معنا می‌برد و این مسئله، همین لایه‌ها و مفاهیم چندگانه در شعر قوت بزرگی است. برای من شعر یعنی همین؛ اینکه لایه‌های پیدا و پنهانش را بشکافی و به عمق آن نفوذ کنی.

  • و این عمق و نفوذ آیا باعث شد تا شناخت بهتری از خود داشته باشید؟

در این مورد چیزی نمی‌توانم بگویم. وقتی که خواستم خودم را بشناسم، طبیعت و سرزمینم بسیار کمک‌کننده بود و همین‌طور شعرهایی که می‌گفتم.از این راه بصیرتی یافتم که آن را مدیون بازخوانی‌های بسیار اشعارم هستم. در اصل شعرهایم باعث شدند تا خودم را بهتر بشناسم. شعر برای من وسیله‌ای است که به من اجازه می‌دهد در خودم فرو‌روم، در خیالات، افکار، رویاها و ترس‌هایم غوطه‌ور شوم و آنها را بهتر بشناسم.

به این واسطه شعر مرا با دانشی آشنا کرد که به گونه‌ای آن را در کتاب دفترچه بازگشت به سرزمین مادری آورده‌ام. در حقیقت با شعر جدال و مبارزه‌ای در درونم اتفاق افتاد که موجب یک انقلاب درونی در من شد و مرا وادار به حرکت کرد و از من آنچه را ساخت که حالا پیش‌روی شما نشسته است.

منبع: The new gone magazine

کد خبر 50653

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز