هوفمان روشنگری را با پخش رایحه یک عطر در فضایی که مقاومتی نمیکند، قابل مقایسه دانست و گفت: روشنگری بهنحو نافذی واگیر دارد و حتی مقابله علیه آن از تحقق این واگیر خبر میدهد. از آنجایی که روشنگری به نفی خشن ایمان تمایل دارد به عدم حقیقت دگرگون میشود، روشنگری حتی نمادهای ایمانی مثلا صلیب چوبی را به سبب شیء بودن آن نقد میکند درحالیکه برای مؤمنان در چنین نمادهایی مسئله بر سر شیء بودن آنها نیست بلکه مسئله معنای نمادین آنهاست.
هوفمان در ادامه افزود: هگل با ترسیم دیالکتیک روشنگری و طرح امکان تبدیل آن به ترور و دیکتاتوری یقینا نمیخواهد موضعی علیه روشنگری اتخاذ کند اما یکجانبه بودن و محدودیت روشنگری انتزاعی قرن 18 را منعکس میکند. برپایه این روح سازنده روشنگری انتزاعی بوده که عطر مدرن اروپایی از آن موقع در همه قارهها بسط یافته است و در سدههای 19 و 20 استعمار و امپریالیسم روح مبتنی بر روشنگری مدرنیته را به کلیه مناطق زمین منتقل کردهاند.
هوفمان کار هگل در پدیدارشناسی روح را فراگیری عمومی مدرنیته از طریق روشنگری دانست و گفت: ما نیز میتوانیم بسط سریع مدرنیته فناورانه و فرهنگی را بهعنوان واگیری توصیف کنیم که همه فرهنگها دیر یا زود با آن مواجه میشوند. هگل تحقق یافتن روشنگری در اروپای زمان خود را بهنحو مسئلهداری تجربه کرده بود و چنین چیزی در ابعاد مضاعف برای توسعه مدرنیته اروپا در بافتهای جهانی و میان فرهنگی نیز مطرح است.
هوفمان به بررسی تاریخ ایران از زمان درگیر شدن با مدرنیته پرداخت و اینکه این مقطع از زمان منازعات نظامی با روسیه و انگلیس در زمان قاجار در سده 19 آغاز شد و از طریق سلطنت پهلوی در سده 20 تشدید شد. وی اصلاحات مطابق الگوی سیاسی آتاتورک را موجب مدرنسازی ایران برشمرد که البته بهزعم وی ملت ایران با شیوههای خشنتری در مقایسه با ترکیه، تحت تأثیر قرار گرفتند. بر این اساس، چند سالی مردم ایران مجبور شدند براساس الگوهای اروپایی لباس بپوشند و بر همین اساس اسلام و نفوذ روحانیت باید عقب رانده میشد.
هوفمان افزود: البته در تمایز با انقلاب فرانسه که مطابق با توصیف هگل بهنام روشنگری و سکولاریسم پدید آمد، انقلاب اسلامی ایران به نام اسلام پیش رفت.انقلاب ایران می خواهد باتوجه به عدم تناهی دین و عدم تناهی حقوق الهی یک پارادایم آیینی جدید بگشاید.