- 6. دیر بیدارت کردم.
جملههایی که از وقتی پامو توی محیط مدرسه گذاشتم، هر روز میشنوم. هر روز پا میشم، لباس مدرسه میپوشم، خوراکی برمیدارم، پول میگیرم، میآم مدرسه.
هرسال به حال سال پایینتریها غبطه میخوردم که چهقدر درسهاشون از ما آسونتره. حالا که بزرگ تر شدم، اصلاً دلم نمیخواد برگردم عقب و دوباره این همه سال برم مدرسه. اما حالا، هر روز صبح، پلههای مدرسه رو که بالا میآم، باید تصویرشون رو توی ذهنم مرور کنم. دیگه دارم با مدرسه خداحافظی میکنم. حالا که به گذشته فکر میکنم، دلم تنگ میشه.
با این که دوست ندارم برگردم، اما دلم تنگ میشه برای همه ثانیههاش. دوستیهام، خندههام، اشکهام، معلمهام، شلوغ کردنهام، بیرون انداختنم از کلاس به خاطر شلوغ کردن، خوراکیهای یواشکی، بازی، نقاشی، حتی دلم برای دلتنگیهای اون موقعها تنگ میشه.
دلم میخواد به همه بگم، به همه اون هایی که هنوز مدرسه می رن، هنوز از سرویس جا میمونن و حتی به اون هایی که سالهاست که مدرسه نمیرن، اما هنوز صبحها خواب میمونن... بگم که من لحظهای شیرینتر از لحظههای مدرسه نداشتم.
عکس از زهرا حاجتی ، خبرنگار افتخاری ، فومن