مصاحبه با زیباکلام در حالی انجام می‌گیرد که به ‌نظر می‌رسد فضای سنگین انتخاباتی -که حالا یک‌سالی است فضای سیاسی کشور را معطوف به‌ خود کرده- جایش را به تحلیل و بررسی جوانب مختلف انتخابات داده است.

هرچند در این مصاحبه سعی شده است به‌ دور از نگاه سیاسی تنها میزان مشارکت مردم در انتخابات‌ها مورد تحلیل قرار گیرد اما زیباکلام در موارد بسیاری با اظهارنظرهای مختلف جریان وابسته به آن یعنی اصلاحات رنگ و لعابی سیاسی به مصاحبه می‌بخشد.

دکتر صادق زیباکلام، استاد دانشگاه و عضو هیأت علمی دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران معتقد است که انتخابات در ایران وضع عجیبی پیدا کرده؛ چرا که به وسیله‌ای برای زورآزمایی سیاسی علیه دیگر فعالان کشور تبدیل شده است. وی انتخابات را تنها یک انتخابات می‌داند واینکه رفراندوم نبوده و دلیلی بر پیروزی یا شکست سیاسی حکومت‌ها نیست.

وی در ادامه با اشاره به میزان پایین مشارکت مردم در انتخابات مجلس هشتم، خاطرنشان می‌کند:اگر قرار بود انتخابات را به‌معنای سنجش مقبولیت یا عدم‌مقبولیت نظام بدانیم، مردم صریح‌تر و روشن‌تر از این نمی‌توانستند «نه» بگویند. اما به‌دلیل آنچه گفتم، چنین برداشتی نمی‌توان داشت.

زیباکلام در ادامه علت میزان کم مشارکت مردم در انتخابات اخیر را علاوه بر مشکلات اقتصادی و عملکرد دولت در این حوزه، اعتقاد مردم به بی‌تأثیربودن حضورشان در انتخابات می‌داند و اینکه با رای دادن یا ندادن آنان تغییری در حوزه معیشتی شان به وجود نمی‌آید. این تحلیلگر سیاسی در ادامه می‌گوید: مهم‌ترین چیزی که باعث می‌شود مردم رأی بدهند همین تغییر و تحولی است که با رأی دادن خود احساس می‌کنند وگرنه چنانچه به شیوه‌های دیگر از جمله تحریک احساس ناسیونالیستی مردم متوسل شویم تا آنها پای صندوق‌های رأی بیایند، ارزش ندارد.

ادامه گفت‌وگوی پر از صراحت صادق زیباکلام با همشهری عصر در پی می‌آید:

  • آقای زیباکلام !در بحث تحلیل آرا می‌توان میزان مشارکت مردم در انتخابات‌های مختلف را به پای رضایت، مقبولیت  یا عدم‌مقبولیت جامعه از دولت‌ها و نظام البته در معنای عام آن دانست؟

باید بگویم که انتخابات در ایران یک وضع عجیبی پیدا کرده است. در هیچ کشور دیگری انتخابات را به‌عنوان یک زورآزمایی سیاسی تلقی نمی‌کنند، مثلا ژاپن هم به هر حال دشمنانی دارد، رقبایی دارد و کره‌شمالی را دشمن و کره‌جنوبی را رقیب خود می‌داند و چین را هم جوری رقیب می‌داند ولی اینگونه نیست که مثلا مسئولان ژاپن بگویند که حضور مردم ما پای صندوق‌های رأی مشت محکمی بر دهان کره‌شمالی بود یا فرض کنید آمریکایی‌ها به‌اندازه موهای سرشان دشمن دارند، ولی ما هیچ‌وقت نشنیدیم که رهبران آمریکا بگویند که انتخابات ما مشت محکمی بود به یاوه‌گویان ایران. اما در ایران این حالت وجود دارد و در هر انتخاباتی مسئولان آن‌را به‌مثابه تأییدیه‌ای برای خودشان، نظام و صلاحیت دولت‌شان انگاشته‌اند. اینگونه این تصور ایجاد می‌شود که مگر به جایگاه و صلاحیت خودشان شک دارند که انتخابات را سندی برای تأیید می‌گیرند و از آن در جهت منافع خودشان استفاده می‌کنند.

  • اینکه دیگر کشورها به قول شما آمریکا یا ژاپن و چین از حضور مردمانشان در انتخابات‌هایشان در جهت تأیید نظام خود بهره‌برداری نمی‌کنند دلیل محکمی نمی‌تواند بر غلط یا اشتباه بودن این نگاه در کشورمان شد؟

ببینید، این نگاه غلط است، چون انتخابات نه رفراندوم است و نه اینکه به‌اصطلاح ثابت می‌کند مردم با نظام هستند یا اینکه با نظام نیستند؛ انتخابات تنها انتخابات است و دلیلی بر پیروزی یا شکست سیاسی حکومت‌ها نیست. مثلا در همین انتخابات اخیر یعنی انتخابات مجلس هشتم فرض کنیم که رفراندوم برگزار کرده‌ایم و مشارکت را به‌معنای رفراندوم در نظر بگیریم و تأیید نظام را از آن تفسیر کنیم، آن‌وقت در تهران به‌عنوان پایتخت و مرکز سیاسی کشور و در خیلی از مراکز استان‌های بزرگ با مشکل مواجه می‌شویم، برای اینکه طبق آمار وزارت کشور از 6‌میلیون واجدان شرایط برای شرکت در انتخابات تنها یک میلیون و 900 هزار نفر حضور پیدا کردند و رأی دادند یعنی دوسوم مردم تهران در انتخابات شرکت نکردند، بنابراین اگر قرار باشد انتخابات را به ‌معنای سنجش مقبولیت یا عدم‌مقبولیت نظام و حکومت بدانیم، مردم صریح‌تر و روشن‌تر از این نمی‌توانستند «نه» بگویند.

اما دلیل دوم اینکه نفر اول منتخب مردم تهران در مجلس یعنی آقای دکتر حداد عادل یک چیزی حدود 700 هزار رأی آورده، خب، از 6 میلیون نفری که می‌توانستند در تهران رأی بدهند، 700 هزار نفرشان به حداد رأی داده‌اند، یعنی چیزی حدود 11 یا 12درصد از واجدان شرایط، یعنی حدود 90درصد از مردم تهران به آقای حداد عادل رأی ندادند بنابراین اگر بخواهیم بیشتر تفسیر کنیم، آقای حداد عادل نمایندگی فقط 10درصد مردم تهران را در مجلس شورای اسلامی دارد، خب کسانی که می‌گویند مردم با حضورشان پای صندوق‌های رأی نظام را بیمه کنند و دوباره به نظام آری بگویند حالا می‌توانند بگویند که مردم واقعا ما را تأیید کرده‌اند.

  • اما اصلاح‌طلبان که قبل از 24 اسفند سال گذشته امید زیادی به پیروزی ائتلافشان در انتخابات مجلس داشتند، می‌گفتند چون جبهه متحد اصولگرایان، ائتلاف دوستداران دولت است می‌تواند وسیله‌ای برای سنجش میزان مقبولیت دولت آقای احمدی‌نژاد در جامعه باشد یعنی اگر رأی آورد دولت هنوز مورد اقبال است و اگر رأی نیاورد نشان می‌دهد که مردم از عملکرد آن راضی نیستند.
    اما مسئله جالبی که پیش آمده این است که بعد از رأی آوردن 29نفر از اعضای جبهه متحد، اصلاح‌طلبان با تغییر رویه و جهت، باز هم دولت را شکست خورده اصلی می‌دانند و می‌گویند چوندرصد کمی از مردم در انتخابات شرکت کرده‌اند، بنابراین عملکرد دولت ضعیف بوده است. این نوع ملاک‌ها برای سنجش، استاندارد است یا تنها جنبه سیاسی دارد؟

دقیقا همین را می‌خواهم بگویم که استاندارد نیست. نکته جالب این است که کسانی در دور دوم انتخابات از استان تهران به مجلس رفتند که 300 یا 200 هزار تا رأی داشتند، خب، 300 هزار رأی از تهران با 6 میلیون واجدان شرایط، یعنی 5درصد مردم تهران آن شخص را تأیید می‌کنند. البته این را هم بگویم که در دور دوم تنها 10درصد مردم رأی دادند و کاندیداهای دیگر حتی نتوانستند تمام این 10درصد را هم کسب کنند و تنها با5‌‌‌درصد وارد مجلس شدند؛ یعنی 95درصد مردم تهران به ایشان رأی ندادند، بنابراین نمی‌توانیم بگویم که انتخابات رفراندومی برای نظام یا برای دولت است.

من معتقدم که این نوع نگاه به انتخابات اساسا نگاه غلطی است و عکس این قضیه هم اگر اتفاق افتاده بود غلط بود، یعنی اگر کاندیدایی به‌جای 5درصد، 95درصد رأی می‌آورد، باز هم به‌معنای مشروعیت نمی‌شد، بنابراین چه کسانی که معتقدند انتخابات به‌معنای رفراندومی است که مردم در آن به نظام آری می‌گویند و چه کسانی‌که می‌گویند مردم در انتخابات به نظام و دولت «نه» گفته‌اند اشتباه می‌کنند.

  • البته میزان مشارکت بالای شهرستان‌ها را نیز نمی‌توان فراموش کرد!

درست است که در تهران 30درصد از واجدان شرایط در دور اول انتخابات شرکت کردند اما ما می‌دانیم که در مناطق دیگر و بسیاری از شهرستان‌ها و حوزه‌های انتخابیه کوچک‌تر، میزان مشارکت به 40 و 70درصد هم می‌رسد و آن، جاهایی است که رقابت‌ها محلی، خانوادگی، قومی و قبیله‌ای بوده است و زمانی‌که این 70درصد را با 30درصد تهران میانگین می‌گیریم می‌شود چیزی حدود 50درصد یا 60درصدی که دستگاه‌های اجرایی عنوان می‌کنند.

  • بنابراین از آرای مردم چه برداشت‌هایی می‌توان داشت و چگونه می‌شود آن درصدی را که رأی ندادند و آن درصدی را که رأی دادند  تفسیر کرد؟

قطعا یک مقداری ازدرصد کم شرکت‌کنندگان، به‌دلیل رضایت نداشتن از عملکرد دولت در جهت بهبود بخشی به وضعیت معیشتی مردم است، منتها من فکر می‌کنم کار از رضایت یا نارضایتی مردم گذشته است چون مردم احساس می‌کنند خب حالا اگر ما در انتخابات شرکت کنیم چه چیزعوض می‌شود، چه اتفاق می‌افتد، یعنی متأسفانه مردم این اعتقاد را پیدا کرده‌اند که ما چه در انتخابات شرکت کنیم و چه نکنیم چیزی عوض نمی‌شود و این تفکر خطرناک و غلطی است که مردم احساس کنند شرکت یا شرکت نکردن آنان در انتخابات فرق نمی‌کند، بنابراین می‌گویند چرا زحمت بکشیم و برویم پای صندوق و رأی بدهیم.

  • یعنی وضعیت اقتصادی و معیشتی که عنوان می‌شود به‌عنوان سد برای جلوگیری از حضور مردم پای صندوق‌های رأی درآمده، تأثیر زیادی در رأی دادن مردم ندارد؟

نه. مسائل اقتصادی هم وجود دارد، مسائل سیاسی هم هست، مسائل اجتماعی نیز تاثیرگذار است. احساس ناامیدی و احساس سرخوردگی در جامعه به‌وجود آمده است؛ احساس اینکه کار گیرکرده و جلو نمی‌رود و پیشرفتی تحقق پیدا نمی‌کند پدید آمده است؛ شما با خیلی‌ها که صحبت می‌کنید و می‌گویید که چرا در انتخابات شرکت نمی‌کنید به شما می‌گویند که چه فایده‌ای دارد در انتخابات شرکت کنیم، چی عوض می‌شه؟ و به شما خواهند گفت که مجلسی که دوسوم نمایندگان آن اصلاح‌طلب بودند چه‌کار توانست بکند، هر مصوبه‌ای یا هر لایحه‌ای که سرش به تنش می‌ارزید و ما نشستیم بعد از ساعت‌ها بحث و بررسی آنها را به تصویب رساندیم شورای نگهبان آن‌را رد کرد، بعد هم مجمع تشخیص مصلحت نظام یک‌مقدار از سرش می‌زد و یک‌مقدار از ته آن تا هر دو طرف را راضی نگه‌دارد؛ بنابراین چیزی عوض نشد، احساس اینکه چه در انتخابات شرکت کنیم و در انتخابات شرکت نکنیم چیزی عوض نمی‌شود باعث نمی‌شود که آدم‌ها در انتخابات شرکت نکنند، البته باز هم می‌گویم یک‌جوری مسئله اعتراض و قهر کردن هم از دلایل حضور کمرنگ مردم در انتخابات‌ها است.

  • قهر کردن و اعتراض کردن به دولت یا نظام؟

هر دو. یعنی هم نسبت به دولت و هم نسبت به نظام، فکر نمی‌کنم که خیلی تفکیک دولت و نظام درست باشد.

  • اگر بخواهیم با صراحت اقشاری که در انتخابات حضور پیدا می‌کنند و عواملی که باعث حضور آنها در انتخابات می‌شود و افرادی که در انتخابات شرکت نمی‌کنند و عوامل بازدارنده آنها را بررسی کنیم به چه نتیجه‌ای می‌رسیم؟

یک جامعه انسانی، یک گونی سیب‌زمینی نیست که در آن فقط سیب‌زمینی‌های بزرگ و کوچک وجود داشته باشد یعنی فقط اندازه آنها با هم فرق کند، جامعه درحقیقت اقشار و لایه‌های متفاوت را شامل می‌شود، به‌عقیده من عمده کسانی که در انتخابات شرکت نمی‌کنند اقشار و لایه‌های تحصیل کرده دانشگاهی، فارغ‌التحصیلان، پزشکان و مهندسان هستند.

  • دلیلش چیست؟

چون احساس می‌کنند انتظارات و توقعشان برآورده نشده است، خیلی از خواست‌ها و آرمان‌هایشان برآورده نشده است، در آینده هم افقی نمی‌بینند. بنابراین فکر می‌کنند در انتخابات شرکت نکنند بهتر است.

  • یعنی به‌عقیده شما این افراد کم‌سواد و بعضا بی‌سواد هستند که در انتخابات‌ها شرکت می‌کنند و افراد تحصیل‌کرده نیستند؟

بله، بیشتر مردمی که سوادشان پایین‌تر است در انتخابات شرکت می‌کنند، چون عامی‌تر هستند و قوه تشخیص و تجزیه و تحلیلشان پایین‌تر است. بیشتر در انتخابات شرکت می‌کنند و اقشار و لایه‌های تحصیل‌کرده کمتر در انتخابات شرکت می‌کنند.

  • افراد تحصیل‌کرده که به قول شما در انتخابات شرکت نمی‌کنند، می‌خواهند به دولت اعتراض کنند یا به نظام؟

ببینید من معتقدم که رأی ندادن اقشار و لایه‌های تحصیل‌کرده در حقیقت هم اعتراض به نظام است و هم اعتراض به عملکرد دولت. اعتراض به نظام است چرا که در حقیقت این نظام است که نامزد اصلی انتخابات ریاست‌جمهوری دوره نهم را معرفی می‌کند.

  • فکر می‌کنم دوباره برگشتیم سر خط. شما گفتید که انتخابات را نمی‌توان ملاک برای سنجش میزان مقبولیت دولت و نظام در جامعه دانست ولی خودتان حضور و مشارکت پایین به تعبیر خودتان افراد تحصیل‌کرده را ملاکی برای اعتراض آنان به دولت و نظام عنوان می‌کنید؟

نه، شما ابتدا گفتید رفراندوم است گفتم نه، ولی قطعاً با توجه به اینکه کسر قابل‌توجهی از کسانی که رأی نمی‌دهند اقشار و لایه‌های تحصیل‌کرده جامعه هستند، این سؤال مطرح می‌شود که چرا در مراکز استان‌ها، شهرستان‌های بزرگ و کلانشهرهایی مانند تهران، کسر قابل‌توجهی از تحصیل کردگان نمی‌آیند در انتخابات شرکت کنند و دلیل اینکه آقای خاتمی در سال 76 پیروز شد همین بود که کسانی آمدند پای صندوق‌های رأی و به خاتمی رأی دادند که از لایه‌های تحصیل‌کرده جامعه بودند و کمتر پای صندوق‌ها حاضر می‌شدند.

  • با این تحلیلی که شما ارائه می‌کنید و می‌گویید که درصد قابل‌توجهی از کسانی را که در انتخابات‌ها شرکت نمی‌کنند افراد با تحصیلات عالیه تشکیل می‌دهند، پس چرا دولت‌ها، چه دولت آقای خاتمی که به گفته شما همه این افراد را پای صندوق‌ها کشاند و چه دولت‌های قبل و بعد از دولت ایشان، اقدامی در جهت بررسی مشکلات این قشر از جامعه نکرده‌اند؟

دولت‌ها معمولاً یک عادت بدی که دارند این است که اعداد و ارقامی را که برای مردم تولید می‌کنند، خودشان هم باور می‌کنند. یعنی فی‌الواقع خودشان هم دل می‌بندند و سرگرم می‌شوند. جالب است که بگویم بعد از دور دوم انتخابات گذشته یکی از سازمان‌های اجرایی گفته بود که مردم، 8درصد بیشتر از دور اول در انتخابات شرکت کرده‌اند. من نگاه می‌کنم می‌بینم در تهران در دور اول 2 میلیون نفر رأی داده‌اند، در دور دوم هم 700‌هزار نفر رفتند پای صندوق؛ یعنی آرای دور دوم در تهران نسبت به دور اول یک‌سوم شده است. حالا نمی‌دانم چطور شده که دولت معتقد است 8درصد هم اضافه شده است.

  • به‌عنوان یک کارشناس حضور مردم در انتخابات را وابسته به چه عواملی می‌دانید؟

حضور مردم در انتخابات شرط بسیار مهمی دارد و آن این است که مردم باید احساس کنند حضورشان به‌معنای به‌وجود آوردن تغییرات است؛ یعنی مردم احساس کنند اگر بروند پای صندوق و رأی بدهند اوضاع عوض می‌شود.

  • مثل حضور پررنگ مردم در انتخابات‌های ریاست‌جمهوری سال‌های 76 و 84؟

بله. چرا 17 میلیون نفر از مردم رفتند به آقای احمدی‌نژاد رأی دادند و 10 میلیون نفر به آقای هاشمی رفسنجانی؟ برای اینکه به غلط یا درست این باور به‌وجود آمده بود که احمدی‌نژاد بیرون از سیستم است. در حقیقت برای بسیاری از مردم این تلقی پدید آمده بود که آقای احمدی‌نژاد از بیرون نظام آمده، جوان است و به ارتباطات غیرقانونی و این جور چیزها هم آلوده نشده. بنا بر این راه نجات در آن است که به ایشان رأی بدهیم. در دوم خرداد 76 هم مردم اعتقاد داشتند که حضورشان در انتخابات مؤثر است، برای اینکه نامزدی که جدید آمده متفاوت است، یعنی آقای خاتمی متفاوت‌تر از دیگر نامزدهاست.

  • اما در انتخابات مجلس که اخیراً برگزار شد مردم به‌همان جریان و به همان افراد 4 سال پیش رأی دادند، هرچند این افراد بادرصد کمی از آرا  به مجلس رفتند اما باز رأی آورند پس یعنی مردم از عملکرد آنها راضی هستند؟ و دیگر آن تنوع گذشته را نمی‌خواهند؟

 در انتخابات 24 اسفند بسیاری از مردم احساس می‌کردند که اولاً چون نامزدهای اصلی اصلاح‌طلب رد صلاحیت شده‌اند و حضور ندارند و آنهایی هم که آمده‌اند واقعاً اصلاح‌طلب نیستند. یک عمر در مجلس بودند، اما حتی یک نطق درست و حسابی پیش از دستور هم از اینها شنیده نشده است.

بنا بر این اصلاح‌طلب به‌شمار نمی‌آیند و انتخاب آقای خوش‌چهره یا الیاس نادران یا احمد توکلی یا از آن طرف آقای ابوالفضل شکوری اعتماد ملی فرقی نمی‌کند و چیزی را عوض نمی‌کند. یعنی تفاوت‌های رادیکال و بارزی میان نامزدها نیست و چه این برود مجلس و چه دیگری، چیزی تغییر پیدا نمی‌کند. بنا بر این عده‌ای رأی ندادند و آن عده‌ای هم که رفتند پای صندوق به اصولگرایان رأی دادند.

  • اما اصلاح‌طلب‌های تهران جهانگیری، مجید انصاری یا منتجب‌نیا و گرامی مقدمی را در تهران داشتند که داعیه نمایندگی داشتند. اینها هم با دیگر اصولگرایان فرقی ندارند؟

ببینید، مردم باید احساس کنند که در نتیجه رفتنشان به پای صندوق‌های رأی، می‌تواند چیزی را عوض کند و این زمانی است که واقعاً بین نامزدها تفاوت باشد، وقتی بین نامزدها تفاوتی نباشد، وقتی بین آقای نادران و محجوب یا خانم سهیلا جلودارزاده و خانم نفیسه فیاض‌بخش تفاوتی نباشد و اگر هم باشد آن‌قدر کم است که اصلاً احساس نمی‌شود، بنا براین مردم می‌گویند مهم نیست که کدامیک از اینها انتخاب می‌شوند.

  • فکر نمی‌کنید بی‌برنامگی احزاب و شعارزدگی آنها چه زمانی که مردم دم از توسعه اقتصادی نمی‌زنند و چه زمانی که توسعه سیاسی را مطرح می‌کنند  یا زمانی که وضعیت معیشتی مردم را دستمایه بازی‌های انتخاباتی خود قرار می‌دهند باعث می‌شود که حضور مردم در انتخابات کم‌رنگ‌تر شود؟ چون مردم می‌بینند که عمل آنها با شعارهایشان متفاوت است.

ببینید، مردم طی این 30 سال به هر دلیلی که رفتند پای صندوق‌ها و رأی دادند وابسته به همین شعارهایی است که شما می‌گویید. در زمان آقای هاشمی مردم به مجلس پنجم رأی دادند تا اصلاحات اقتصادی صورت پذیرد اما فکر می‌کنید نمایندگان این مجلس توانستند کاری بکنند؟ نه، در مجلس ششم که اصلاح‌طلب‌ها می‌گفتند می‌خواهیم اصلاحات سیاسی کنیم چطور، توانستند؟ نه، در مجلس هفتم که عدالت اجتماعی مطرح شده بود هم چیزی دیده نشد.

ببینید، مردم احساس می‌کنند به هر دلیلی که رأی بدهند و افرادی سر کار بیایند که واقعاً هم بخواهند کار کنند، قدرت‌ها و عواملی در جامعه وجود دارند که اجازه نمی‌دهند مسئولان به اهدافشان برسند. اسم در کشور ما مهم نیست. اصولگرایی یا اصلاح‌مجلس فرق نمی‌کند، مهم‌ترین چیزی که باعث می‌شود مردم رأی بدهند همین تغییر و تحولی است که با رأی دادن خود احساس می‌کنند وگرنه با ضرب و زور اینکه انتخابات یک تکلیف شرعی یا الهی است یا اینکه خون شهدا را وسط بکشیم و هی سرود‌ای ایران را از رادیو – تلویزیون پخش کنیم تا احساس ناسیونالیستی مردم گل کند و پای صندوق‌های رأی بیایند، هیچ ارزش ندارد.

  • چطور می‌توان این احساس را در جامعه ایجاد کرد که اگر مردم بیایند پای صندوق‌های رأی و در انتخابات شرکت کنند وضعیت جدیدی بر جامعه حکمفرما می‌شود؟ و چگونه می‌شود این احساس را عملی کرد؟

بحث مهمی که در کشور ما وجود دارد بحث نظارت استصوابی است. ببینید من راجع به این مسئله در مطبوعات زیادی مطلب نوشته‌ام. این نظارت استصوابی که الان وجود دارد با این وضع و شکل به‌نظر من نفی و انکار صریح، علنی و آشکار دمکراسی است. یعنی ما نباید هیچ تردیدی به‌خودمان راه بدهیم که ما دمکراسی را هر جور که تعریف کنیم و هر تعریفی از دمکراسی داشته باشیم و با هر رویکردی به سمت دمکراسی برویم، این نظارت مغایر با اصول اولیه، بدیهی و ابتدایی دمکراسی است. چون در دمکراسی اصل و اساس انتخاب مردم است. مردم در دمکراسی حق دارند بروند هر فردی را انتخاب کنند.
دمکراسی به شما می‌گوید که شما نمی‌توانید مانع انتخاب مردم شوید.

  • اما نظام ما یک نظام مردم‌سالار دینی است نه یک نظام دمکراتیک؟

آن بحث دیگری است ولی اگر شما قائل به دمکراسی هستید نمی‌توانید چیزی به نام نظارت استصوابی داشته باشید.

  • بالاخره باید یک سازمان یا نهادی وجود داشته باشد که سره از ناسره را برای مردم مشخص کند؟

یعنی شما می‌گویید یک عده‌ای در جامعه هستند به نام روشنفکران، صلحا، خبرگان و به نام شورای نگهبان. شما می‌گویید که این نهادها هستند که بهتر می‌شناسند و مردم را برای شناخت بهتر راهنمایی می‌کنند. اما  کجا و کی مردم از اینها جدا شده‌اند تا آنها را راهنمایی کنند؟!

ببینید، دمکراسی یک اصل بنیادی دارد و آن این است که خیر و صلاح صادق زیباکلام را هیچ‌کس بهتر از خود صادق زیبا کلام نمی‌داند. ما اگر علما و انبیا  را استثنا کنیم، می‌بینیم که هیچ‌کس به اندازه خودمان صلاحیت ندارد که خیر و صلاح‌اش را تشخیص بدهد؛ نه علما، نه فقها، نه روشنفکران و نه رئیس احزاب و نه نخبگان. هیچ‌کدام بهتر از خود فرد نمی‌توانند صلاحیت او را تشخیص بدهند، اما اگر ما این اصل را بپذیریم دمکراسی را هم پذیرفته‌ایم.

کد خبر 52980

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سیاست داخلی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز