آنها حبیب کاشانی، افشین قطبی و یوروم، همسر افشین بودند که برای بازدید از کودکان سرطانی بیمارستان محک آمده بودند؛ مراسمی که آخرین حضور افشین قطبی بود در جمع علاقهمندانش؛ او که قرار بود تا ساعاتی بعد یعنی بامداد یکشنبه، ایران را به مقصد امارات ترک کند؛ افشین که با پرسپولیس قطع ارتباط کرده بود و داشت از ایران میرفت. او و همسرش به دعوت روزنامه همشهری آمده بودند تا با اهدای یکی از تابلوهای همسرش به این مرکز درمانی خیریه و دیدار با کودکان بیمار، برای دقایقی درد جانکاه سرطان را از ذهن کوچولوهای بستری در این مرکز دور کنند.
پیش از هرچیز باید افشین، یوروم و کاشانی میدانستند که کجا آمدهاند، پس به همین دلیل مهندس احمدیان، مدیرعامل محک، مؤسسه خیریهشان را برای آنها معرفی کرد؛ « محک در حقیقت حاصل فعالیت خیریه مادری است که خود کودکش را بهدلیل ابتلا به سرطان از دست داد؛ مادری که حالا در جمع ما نیست اما بنایی گذاشته که میتواند کمکی باشد به خانوادههای رنج دیده کودکان سرطانی.
ما از سال 1370 کارهای حمایتیمان را آغاز کردیم؛ حالا بیش از 11 هزار کودک مبتلا به سرطان را در کشور، تحت پوشش داریم. سعی میکنیم تا هزینههای درمانی این کودکان را بهطور کامل پرداخت کنیم چون واقعا هزینه درمان این بیماران بالاست. تمام درآمدهای ما از سوی کمکهای مردمی جذب میشود.» احمدیان درباره میزان بهبود و فوت کودکان مرکز درمانیاش هم گفت:« ما تحقیقات درمان سرطان را با جدیت پیگیری میکنیم. میزان فوت را توانستیم در رقم ثابت 7 درصد نگه داریم و خوشبختانه آمار بهبودی کاملمان با پیشرفتهای علمی، از مرز 37 درصد گذشته است.»
دیدار با کودکانی که از صبح روانشناسانشان به آنها وعده حضور یک مهمان ویژه را داده بودند، بخش بعدی و البته اصلی این دیدار صمیمی بود. یوروم مدام به اطرافش نگاه میکرد. او که فارسی بلد نیست، تنها به واسطه توضیحات مدیر مؤسسه یا دوست حبیب کاشانی که بهتازگی از آمریکا آمده بود با توضیحات نصف و نیمه افشین در جریان آنچه آن اطراف داشت اتفاق میافتاد، قرار میگرفت.
در طبقه دوم، اتاق بازی پر بود از کودکان 4 تا 6 ساله دختر و پسر؛ بچههایی که فوتبال را هنوز درک نمیکردند پس نباید افشین را میشناختند. با این وجود حضور او و یوروم برایشان جذاب بود. بچهها داشتند نقاشی میکشیدند و یوروم که خود نقاشی چیرهدست است به جمعشان رفت تا در کنارشان تصویری بکشد. او سوژه کارتونی مورد علاقهاش یعنی دانل داک را برای بچهها تصویر کرد. افشین هم که کوچولوها را در آغوش گرفته بود سعی میکرد تا ادای دانل داک را در بیاورد. او البته در این کار با دوست کاشانی مسابقه داشت. حرکات این دو نه فقط بچهها که همه حاضرین را حسابی خنداند.
قسمت آنکولوژی طبقه چهارم بیمارستان بود. جایی که بیمارانش افشین را میشناختند و انتظارش را میکشیدند. حسین، پسر 12 ساله پرسپولیسی سؤالهای زیادی داشت که دوست داشت از افشین بپرسد. او قبل از این دیدار میگفت کاش میشد یک روز او را از نزدیک ببینم و رمز موفقیتش را بپرسم. بپرسم که چرا میرود و ما را تنها میگذارد. باورش نمیشد که تنها 30 دقیقه بعد قرار است افشین برای دیدن او همراه با مدیرعامل باشگاه بیاید.
برای همین بود که اول سختش بود وقتی افشین را دید، حرف بزند. با این حال پس از لحظهای آنچه در دل داشت را پرسید؛« واقعا چرا میخواهی بروی؟» بغض کرده بود وقتی این سؤال را میپرسید و افشین که شوکه شده بود باید این سؤالش را جواب میداد. سخت بود. اما گفت:« روز اولی که آمدم فکر نمیکردم از من این قدراستقبال شود. آمدم تا در کنار شما باشم و با کمک تماشاگران تیم را قهرمان کردیم.
حالا دیگر شرایط زندگیام طوری است که نمیتوانم سرمربی پرسپولیس باشم. با این وجود قرار نیست که برای همیشه از اینجا بروم. من باز هم میآیم.» و حالا نوبت به افشین بود تا از حسین سؤال بپرسد؛« فوتبال هم بازی میکنی؟» و حسین جواب داد:« بله، البته اگر وقت شود. بیشتر وقتم را درس و بیماری میگیرد.» قطبی همزمان حرفهای حسین را برای یوروم ترجمه میکرد و البته باید با حسین هم حرف میزد:« تو خیلی جوانی انشالله خوب میشوی و میآیی پرسپولیس، بازی میکنی. تا آن موقع حتما من به پرسپولیس برگشتهام و مربی تو میشوم.» کاشانی هم به کمک افشین آمد تا توضیحاتش را کامل کند؛«افشین این جور وقتها عادت دارد میگوید دل شیر داشته باش. حسین جان تو هم دل شیر داری.
سعی کن زود خوب شوی.» یک اتاق آن طرفتر، ملیحه 14 ساله فوتبال را دوست ندارد اما دوست دارد تا یوروم را از نزدیک ببیند. او یوروم را گرم در آغوش میگیرد و کاشانی لحظاتی با پدر و مادر ملیحه حرف میزند. میلاد که چند اتاق جلوتر بستری شده، پرسپولیسی دو آتشه است. یک عشق نیکبخت! حاج حبیب از او میپرسد کدام یار تیم ما را دوست داری و جواب میشنود؛« نیکبخت!» افشین و کاشانی که درست بالای سر او ایستادهاند، میزنند زیر خنده؛« ایول ! دوست افشین را هم دوست داری! » حاج حبیب به قطبی تیکه میاندازد و افشین که میبیند دوربین نود روی او زوم کرده با لبخند پاسخ میدهد:« بله من علیرضا را دوست دارم!» پیراهن شماره 10 پرسپولیس با نام میلاد، هدیه کاشانی است برای این بیمار کوچک. کاشانی باید ساعت 18 در بیمارستان قلب باشد.
او در مراسم روز بدون دخانیات دعوت دارد اما اینجا هنوز بیمارانی هستند که انتظارشان را میکشند؛« تو اگر پرسپولیسی هستی چرا چهرهات را شبیه علی منصوریان کردهای؟ » مهرگان هم پرسپولیس را دوست دارد و محسن خلیلی یار مورد علاقهاش است. او انگلیسی هم بلد است پس خودش چند جملهای را با یوروم حرف میزند. دیدار از بخش شیمی درمانی و گپ زدن با نفیسه. دختر کوچولوی پرسپولیسی کرمانی آخرین بخش این دیدار باشکوه است. پس از این تابلوی نقاشی زیبای یوروم به مدیر مؤسسه محک هدیه میشود تا در جشن خیریه شهریورماه این مؤسسه در یک حراجی با شکوه به بالاترین قیمت فروخته شود. جشنی که از حالا افشین و یوروم به مراسمش دعوت شدهاند و قبول کردهاند که برایش به ایران سفر کنند.
شماره حساب جاری 75/2222 شعبه چیذر بانک سپه به نام موسسه خیریه محک آماده دریافت کمکهای مردمی برای کودکان سرطانی است.