ما سینمای صامت را داریم که در آن کسی صحبت نمیکرد. سینما یک هنر بینالمللی است و با پیروی کردن از سنتهای قدیمی فیلمسازی میتوان فیلمهایی ساخت که کودکان و نوجوانان سراسر جهان آن را بپسندند.»
جشنواره همدان امسال، فیلم «قله دست نیافتنی» این کارگردان را در بخش مسابقه بینالملل نمایش میدهد. میلر در گفتوگویی اینترنتی در باره این فیلم صحبت میکند.
- کار فیلمسازی را چگونه شروع کردید؟
خودم فکر میکنم کمی دیر وارد این حرفه شدم؛ هرچند که برخی میگویند برای این کار کمی جوان هستم. من در اسکاتلند بزرگ شدم. نمیخواستم یک زندگی معمولی داشته باشم؛ هدفم انجام کاری بود که خودم خیلی به آن علاقه دارم. اول به سراغ موسیقی رفتم، ولی خیلی زود متوجه شدم میخواهم کارگردان سینما بشوم. اولین قدم این بود که به دانشگاه سینمایی بروم، ولی دو سال بعد از تحصیل در «مدرسه فیلم لندن»، احساس کردم به جای نشستن پشت میز کلاس درس، باید فیلم بسازم. یکی دو فیلم کوتاهی که ساختم قصههایی در باره زندگی و آدمهای دوروبر خودم بود.
- قصه این فیلم را از کجا پیدا کردید؟
سروکله زدن با افسانههای قدیمی و فانتزی کمی مشکل است. نام فیلم تا حد زیادی حال و هوای آن را مشخص میکند. به خودم گفتم قصه فیلمی که میسازم باید در باره سنتها و فرهنگ خود من باشد. به صورت طبیعی، چنین قصهای را خیلی راحتتر میتوانستم کار کنم. این قصه هم چنین حال و هوایی داشت. قصه فیلم خیلی اسکاتلندی است، ولی همه بچهها میتوانند با درک جزئیات آن، با این قصه همراهی و همذاتپنداری کنند.
- برای نوشتن فیلمنامه از همکاری نویسندگان اسکاتلندی هم استفاده کردید؟
بله، به هرحال، من متخصص این نوع قصهها نیستم؛ میدانستم برای بهتر شدن کار مجبورم از همکاری چند نویسنده بهره بگیرم. تا قبل از ساختن این فیلم، ما فرهنگ فیلمسازی سنتی اسکاتلندی نداشتیم. امیدوارم در آینده فیلمسازان بیشتری از این نوع فیلمها بسازند.
صحنه ای از «قله دست نیافتنی»
- زمان ساخت فیلم به این نکته توجه داشتید که قصه آن روی پرده سینما چگونه باید تعریف شود؟
خب، بله! قصه قدم بهقدم جلو میرود و در هر قدم اطلاعات تازهای را در اختیار تماشاچیاش قرار میدهد. شخصیت اصلی قصه «آنگوس» که ده ساله است، پرسشهای زیادی در باره علت مرگ والدینش دارد و به همین دلیل پدربزرگش را سؤالپیچ میکند. قصههایی که پدربزرگ برای آنگوس تعریف میکند، او را به یک دنیای خیالی میبرد. این قصهها مربوط به تاریخ گذشته است و در قرن دوازده تا شانزده میلادی رخ میدهد. فیلم در باره جادو و قدرت قصهگویی صحبت میکند و تلاش دارد سنتهای قصهگویی را دوباره زنده کند. هدفم نه فقط سرگرم کردن بچهها، که آموزش دادن به آنها هم هست. با این فیلم میخواستم به آنها بگویم که در جستوجوی ریشههای فرهنگی و ادبی خود باشند و سعی کنند تاریخ فرهنگیشان را یاد گرفته و بهخاطر داشته باشند.
- گویا قرار بود فیلم به صورت یک کار چند قسمتی باشد و در هر قسمت قصه مستقلی تعریف شود. چرا تغییر عقیده دادید و همه قصهها را پشت سرهم و به صورت یک قصه طولانی درآوردید؟
قصه اول در باره چند کودک و نوجوان بود که نمیتوانند صبر کنند تا روز عید برسد و کادوهایشان را بگیرند؛ به همین دلیل مدام موی دماغ پدربزرگشان میشوند. پدربزرگ هم برای این که از دست آنها خلاص شود، برایشان قصههایی در باره صبر و طاقت تعریف میکند. اما متوجه شدم این قصهها در صورتی که تبدیل به قصههایی مستقل (و به صورت چند قسمتی) شوند، تأثیر اصلی خود را از دست میدهند. در حالت فعلی، این قصهها با یکدیگر ارتباط دارند و نوعی منطق بین آنها وجود دارد.
- کار ساخت فیلم راحت بود؟
خیر. ما هزینه کمی برای تولید فیلم داشتیم. کمتر کسی حاضر بود برای تولید فیلمی اسکاتلندی به ما سرمایه بدهد. ولی مشکلات کار را تحمل کردم، چون میدانستم دارم فیلمی میسازم که تماشاگران زیادی خواهد داشت.