حسین انتظامی از جمله مدیرانی است که از هر دو خصیصه برخوردار است؛ یعنی همانطور که معتقد است کارهای بزرگ را می توان از طریق شخصیت های بزرگ و کارکشته انجام داد به همان اندازه بر این باور است که نیروی های انسانی باید در گذر زمان صاحب ارزش افزوده شوند و هرچه جلوتر می روند توانایی های آنها نیز بیشتر شود. این موضوعی است که من در طول تقریبا ۹ سال آشنایی و ۷ سال کار در مجموعه تحت مدیریت او با آن برخورد داشتهام.
این البته جای سوال خواهد بود که چرا از بین خیلی خصیصه های دیگر انتظامی که در طول سال های گذشته از او مدیری دقیق و نمونه ساخته، یک راست سراغ این یکی رفته ام. شاید خیلی های دیگر اگر بخواهند مدیریت او را به تصویر بکشند زوایای دیگری را انتخاب کنند و مثلا از نظم و انضباط کاری، پیگری های دقیق و مستمر، تیز هوشی و شناخت کامل از نیروی انسانی و جنس کاری که برآن مدیریت می کند، استفاده از همه ظرفیت های موجود برای رساندن تشکیلات تحت رهبری اش به اهداف از پیش تعیین شده و تاکید شدید او بر ایجاد نوآوری در کار و متفاوت بودن از سایرین و خصوصا رقبا اسم ببرند و یا حتی از خصوصیات ویژه عاطفی، استقلال رای و قاطعیتش در انجام تصمیمات اتخاذ شده بگویند.
اما انتخاب من ، در واقع چیزی است که به جهت آن با انتظامی آشنا شدهام. سال ۱۳۷۹، دوسالی بود که او را می شناختم اما هیچگاه با او ارتباط کاری نداشتم تا اینکه روزنامه جام جم را آغاز کرد و در میان خیلی از بزرگان من نیز که آن وقت تجربه کمی در مطبوعات داشتم، خود را یافتم و تنها دلیل حضور من در جمع آن روز جام جمی ها که نامهای بزرگی چون فریدون صدیقی و محمد بلوری در میان آن ها دیده میشد، اعتقادی بود که انتظامی به شق دوم تعریف آقا حسن عابدی معروف به اقا صاحب ، بانکدار بزرگ هندی از مدیریت خوب که در بالا آوردم داشت.
او احساس می کرد حضور جوانان کم تجربه در کنار بزرگان مطبوعات، اگر نه در آن روز، کمکی به جام جم نمی کند اما به مرور از آنها سربازانی جسور و با اعتماد به نفس خواهد ساخت که می توان در آینده به آنها دل خوش کرد.
یادم هست در همان روزهای نخست که برای راه اندازی و اداره یکی از ضمائم روزنامه که مسئولیت را به یکی دیگر از دوستان جوان و با استعداد داده بود به جام جم میرفتم از دیدن محمد بلوری در اتاق ضمائم روزنامه و یا فریدون صدیقی به وجد می آمدم و شور و شعف وصف ناپذیری در من پدید می آمد. این تجربه شیرین دو سال بعد با همنشینی در کنار دکتر شکرخواه رنگ و بوی جدیدی به خود گرفت و من در کنار آنها تا توانستم آموختم و ادب نگه داشتم و همه آن روزها را مدیون نگرش بلند و ژرف حسین انتظامی هستم که به آن روز ما اعتماد کرد و اجازه داد خود را در جریان کار بازشناسی کنیم و اعتلا دهیم و البته برای ضایع نشدن این اعتماد از جان مایه گذاشتیم.
شکر نعمت میکنم و نه چاپلوسی و تملق چه اینکه اولا زمانی این را مینویسم که انتظامی از همشهری رفته است و دوم اینکه هیچگاه در همه این هفت سال جزو مدیران اول او نبودهام و سوم اینکه بدون شک، من تنها کسی نبودهام که از این نگرش و از این قسم مدیریت پویا که انتظامی از آن برخوردار است نفع برده باشم. در کنار خود روزنامه نگاران، خبرنگاران، ستون نویسان و حتی بچه های فنی زیادی را دیدهام که رشد و بالندگی خود را چه در سطوح بالا و چه نسبی مدیون همین نگرش خاص مدیریتی او میدانند و بارها از خیلی از آنها شنیدهام که اگر میدان دهی و حمایتی که انتظامی از آنها در انجام امور محوله به عمل آورده نبود، ممکن نبود به موقعیتی که در آن هستند نایل شوند.
از این رو بر این باورم که حسین انتظامی از جمله مدیرانی است که به منفعت جمعی اعتقاد دارد و صرفا به دنبال استفاده از نیروها برای پیشبرد اهداف و کار سازمان تحت مدیریتش نیست. به همین خاطر است که همواره عبور او از موقعیت های مدیریتی اش بدون تبعات عاطفی برای مجموعه اش نیست، خصوصا اینکه او از جمله مدیرانی است که تیم تربیت شده و دست پروده خود را که سرمایه بزرگی برای او و برای جامعه مطبوعاتی محسوب می شوند همواره پس از گذار، برجای می گذارد و از این راه در هر توقفگاهی جمعی را برای آیندگان تربیت و آماده می کند. کاری که اگر یک چهارم از مدیران این کشور از ابتدای انقلاب اسلامی به آن پایبند بودند و به آن عمل کرده بودند اکنون با چنین قحط الرجالی در همه زمینه ها مواجه نبودیم.