اما آنچه مسلم است اینگونه رفتارها ریشه در روابط بیمارگونه اعضای خانواده دارد. مشکلات عاطفی، روانی، جنسی، اقتصادی، اجتماعی و بهطور کلی نهادینه شدن فرهنگ خشونت از دیرباز در خانوادهها موجب روند روبهرشد این معضل شده است. بسیاری از مردان از قدرت قانون سوءاستفاده کرده و زنان را مورد آزار و اذیت قرار میدهند.
از سوی دیگر زنان وقتی مجبورند تمام حقوق خود را ببخشند یا از این نوع رفتار خسته میشوند، تنها راه چاره را در قتل مردان خود میبینند. بنابراین بهدلیل نبود آموزش و راهکارهای عمیق و قابل دسترس، هرکدام از اعضای خانواده خود قانون شده و به ارتکاب خشونت میپردازند.در اینباره با دکتر شیرین احمدنیا، جامعهشناس و رئیس کتابخانه دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی به گفتوگو نشستیم.
- خشونت خانوادگی از نگاه جامعهشناختی چه منشائی دارد؟
منشاء خشونت در واقع یک نوع اعتقاد و باور ضمنیاست که فکر میکند میتواند مشکلات را با اعمال خشونت حل کرد. جایبسی تاسف است که بپنداریم چاره خیلی از مشکلات خشونت است نه مفاهمه و گفتوگو. در واقع خشونت یک نوع فرار از مشکلات است به شیوهای که نتیجه مطلوبی را هم در پی نخواهد داشت. علاوه بر علتی که ذکر شد الگوهای رفتاری که آموخته میشود در این زمینه خیلی موثرند. پسری که شاهد ضربوشتم مادرش توسط پدرش است خیلی احتمال دارد که وقتی خودش تشکیل خانواده میدهد در مواجهه با اطرافیانش آن رفتارها را تکرار کند ؛چرا که تا حد زیادی اعمال خشونت بستگی به این دارد که رفتارهای خشن برای شخص آشنا بوده باشد.
بعضی اوقات هم مشکلات اقتصادی و تنشهایی که فرد با آن برخورد میکند باعث میشود که وی بخواهد تنشهای خود را با خشونت روی اطرافیان و زیردستان خود اعمال کند. از طرف دیگر خشونت خانوادگی محدود به مردها نمیشود و مادری که با فرزندش رابطه پرخاشگرانه دارد هم دچار نوعی خشونت شده است. ضمن اینکه خشونت خانوادگی میتواند ریشه در نابسامانیهای اجتماعی و روانشناختی فرد متجاوز هم داشته باشد.
- اگر امکان دارد کمی درباره انواع خشونتصحبت کنید؟
شناخته شدهترین اعمال خشونت، نوع فیزیکی آن است اما خشونتهای روانی هم وجود دارند. مواردی مانند تحقیر، خشونت کلامی (فحش و ناسزا)، خشونت اقتصادی (در تنگنا قرار دادن افراد خانواده) هم از مصادیق خشونت خانوادگی هستند. ولی در عمل ارتکاب خشونت بیشتر از جانب مردان هم در عرصه عمومی و هم در عرصه خصوصی است.
نوع دیگر خشونت، خشونت جنسی است که کمتر به آن پرداخته شده است. باید بدانیم که در چارچوب روابط زناشویی ما با پدیدهای به نام تجاوز جنسی مواجهیم؛ یعنی برقراری رابطه جنسی با طرف مقابل که برخلاف میل وی صورت میگیرد. از دیگر مصادیق خشونت نیز میتوان به تهدید به جدایی و طلاق، بیرون کردن فرد از خانه، تحقیر وضعیت جسمانی فرد اشاره کرد.
- به نظر میرسد الگوهای پدرسالارانه حاکم بر جامعه در این زمینه نقش موثری دارد؟
همینطور است. متاسفانه حاکمیت الگوهای مردسالاری در خانواده که شرایط فرادستی را برای مردها و فرودستی را برای زنها فراهم کرده، عامل مهم تداوم شرایط انواع خشونت خانوادگی است؛ یعنی دارا بودن پایگاه اقتصادی و اجتماعی بالاتر از سوی مردان باعث میشود که زنان به دلیل عدم برخورداری از فرصتهای تصمیمگیری و همچنین قرارگرفتن در شرایط وابستگی اقتصادی، بیشتر در معرض این خشونتها قرار گیرند؛ چرا که به علت ساختار مردسالارانه جامعه چندان دست آنها (زنان) برای مقابله و ایستادگی در مقابل خشونت باز نیست.
- اما زنانی که شاغل هستند و از لحاظ اقتصادی مستقلاند هم مورد خشونت قرار میگیرند؟
بله. اتفاقاً خود اشتغال گاهی زمینهساز خشونت خانوادگی میشود؛ چرا که بعضی مردها دوست دارند برتری خود را به همسر خود حفظ کنند. لذا وقتی زنان از لحاظ مالی استقلال مییابند این موضوع مردها را تحریک میکند که برای حفظ موقعیت بالادستی خود، دست به خشونت علیه همسرانشان بزنند. به همین علت در جامعه مردسالار ادامه تحصیل زنان یا اشتغال آنها چندان از سوی مردان مورد استقبال قرار نمیگیرد.
- چه عواملی باعث میشود که این خشونتها از سوی زنان تحمل شود؟ به عبارتی سوختن و ساختن به چه بهایی؟
علاوه بر موارد بالا، تعهد و مسئولیت نسبت به فرزندانشان که اگر من طلاق بگیرم وضعیت فرزندانمان چه میشود و دیگری شرایط حقوقی کشور که حمایت لازم را از زنان فراهم نمیکند مثلاً در کشورهای توسعهیافته وقتی شخصی مورد خشونت توسط همسر یا هر یک از اعضای خانواده خود قرار میگیرد از طریق تماس با Hot line میتواند شخص متجاوز را تحت پیگرد قانونی قرار داده و خود نیز در صورت تمایل تحت پوشش خانههای امن قرار گیرد ولی در ایران اگر کسی زن خود را بزند میگوید زن خودم است و بحث حوزه خصوصی خود را مطرح میکند مگر اینکه ضربوشتم شدید و توام با ضرب و جرح باشد .
- آیا مراجعه قربانیان خشونتهای خانوادگی میتواند انگیزهای در مسئولان برای وضع قوانین در راستای حمایت از این قربانیان ایجاد کند؟
حتماً، ولی باز هم موانعی وجود دارد. ببینید، داستان جالبی برایتان از یک زن و شوهر ایرانی میگویم که برای کار به خارج از کشور مسافرت کرده بودند. این زن وقتی بهHot line مراجعه میکند برای شوهر وی پروندهای تشکیل میشود و همین باعث میشود که این سوءسابقه در پرونده شوهر، موقعیت شغلی را که قرار بود برای وی فراهم شود به خطر بیندازد لذا این خانم به علت مشکلات اقتصادی به Hot line زنگ مجدد میزند و میگوید شکایت خود را پس میگیرم چرا که خشونتها در کشور ما عادی است. لذا موانع زیادی بر سر مراجعه خانمها به مراکز قانونی وجود دارد.
- ادامه تحصیلات چطور؟ آیا ارتقای سطح تحصیل شوهرها میتواند خشونتشان را نسبت به زنان کاهش دهد؟
برخلاف باور عامه باید بگویم خیر. تحقیقات نشان میدهد که حتی عامل تحصیلات هم متضمن، تعیینکننده و پیشگیرانه در این زمینه نیست و یک فرد تحصیل کرده هم ممکن است الگوی پدرو مادر خود را در خانه اجرا کند و افزایش سطح سواد و تحصیلات تنها در کنار سایر عوامل میتواند در کاهش این خشونتها موثر باشد و این مسئله بیشتر به عوامل فرهنگی و اقتصادی برمیگردد. مثلاً قبایل بدوی و کاملاً بیسوادی وجود دارند که در درون خود هیچ اثری از خشونت یا خشونت خانوادگی دیده نمیشود.
- بهنظر میرسد خشونت خانوادگی قربانیان دیگری هم دارد و آن فرزندهای خانوادهها هستند...
دقیقاً. دو دلیل عمده برای این قضیه وجود دارد؛ یکی اینکه همانطور که گفته شد این کودکان احتمالاً در آینده در خانوادههای خود از این الگوها تبعیت خواهند کرد و دوم اینکه خشونتهای خانوادگی، فشار روانی زیادی را به فرزندان وارد میکند و این کودکان معمولاً در آینده افرادی با عزتنفس و اعتمادبهنفس پایین خواهند شد که در نتیجه امکان رشد و پیشرفت کمتری را در جامعه خواهند داشت و از سلامت اجتماعی و روانی کمتری برخوردار خواهند بود.
- به نظر میرسد این خشونت از طرف بعضی زنان هم پذیرفته شده است؟
بله، خیلی از زنهایی که کتک میخورند خودشان متوجه نیستند که مورد خشونت قرار گرفتهاند و فکر میکنند شوهری که سر او داد میزند یا به او فحش میدهد رفتاری عادی را بروز میدهد و همه شوهرها اینطور رفتار میکنند! ولی اقدام مناسب در این زمینه آن است که بفهمیم این رفتارمان دچار آسیب است و رفتار شوهر نباید الزاماً اینگونه باشد.مثال جالبی میزنم دختر دانشجویی پیش من میآمد که بعد از نامزدی با شخصی مورد ضرب و شتم وی قرار گرفته بود و میگفت همسرم مرا جلوی دیگران کتک میزند و میخواهم طلاق بگیرم. وقتی از او پرسیدم پس به دلیل کتک خوردن از همسرت میخواهی از وی جدا شوی؟ با کمال تعجب شنیدم که گفت: نه، مطمئنم چون مرا دوست دارد کتکم میزند ولی مشکل من با او آن است که با دختر دیگری دوست شده است.