چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۷ - ۰۶:۰۳
۰ نفر

سجاد نوروزی: لب و لباب سخنرانی «آرش موسوی» در مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور این بود که چگونه می‌توان یک مفهوم علوم اجتماعی را از غرب گرفت و در متن اجتماعی ایران به کار برد.

 او البته در این میان رویکرد روش‌شناختی خود را فاصله‌گرفتن توأم از رویکردهای پوزیتیویستی و فرهنگ‌گرایان بومی خواند؛ رویکردی که متضمن این امر است که نه علم در وجهی حس‌گرا،  عام و جهانی و بدون ارتباط با متن اجتماعی معرفی شود و نه آن‌قدر متن اجتماعی متصلب تأویل شود که امکان داد‌و‌ستد با هستی‌های اجتماعی دیگر را کسب نکند.

موسوی در مقام یک «پژوهشگر علم» کوشید به پرسش‌های معرفت‌شناختی‌ای پاسخ دهد که این روزها در محافل علمی بر سر زبان‌هاست. بحث دیرینه  سنجش عملکرد علمی با مقالات «ISI» را موسوی اینگونه تحلیل کرد: «پرسش این است که آیا نظام سنجش عملکرد علمی،  همان معنایی را که در آمریکا افاده می‌کند در موطن ما نیز همان را متبلور می‌کند و آیا نشانه‌های سلامت علمی در کشورهای توسعه‌یافته برای ایران هم مناسب است؟ جالب است که بدانید این امر جدای از آنکه در ایران نقدهایی را موجب شده،  منتقدان سرسختی هم در غرب دارد. در سال 2005 در انگلیس مقاله‌ای نوشته شد با نام «آیا یک سایز برای همه مناسب است» و در آن به انتقاد از مدل‌های تیپ ایده‌آل علمی که در همه کشورها استفاده می‌شود،  پرداخته شد.»

موسوی در این باب به این نکته هم اشاره کرد که این انتقادها تنها مختص اعمال اسلوب سنجش سلامت علمی غرب برای کشورهای شرقی نیست؛ «منتقدین در غرب حتی به این نکته نیز اشاره دارند که همسانی مدل سنجش سلامت علمی انگلستان با آمریکا نیز مطلوب نیست.»

این سخن موسوی که خود اکنون در غرب در حال تحصیل است می‌تواند پاسخ متقنی به «ISI» ستایان باشد،  هر چند... به هر روی موسوی به انتقادهای دیگری هم اشاره کرد،  او گفت که فیلسوفی به نام بیوتی در سال 2002 در مقاله‌ای نوشته که «NIS» یا نظام ملی نوآوری که اکنون در برخی از کشورهای شرق کپی‌برداری شده،  برای آنها مناسب  نیست،  چرا که در این کشورها نوآوری به معنای اصیل رخ نمی‌دهد و تنها یادگیری و مطالعه است که صورت می‌گیرد. موسوی سپس نتیجه گرفت که «ما با ملاحظه انتقادهایی که اکنون در کشورمان نسبت به «ISI» وجود دارد،  در حقیقت به حرف یک فیلسوف علم به نام سارتوری می‌رسیم.

 او در «دهه‌70» میلادی از اصطلاح بومرنگ برای توصیف دادوستد علمی میان کشورهای توسعه‌نیافته و در حال توسعه استفاده کرد. او گفت مفاهیم علوم اجتماعی به سمت کشورهای در حال توسعه می‌رود و با مجموعه‌ای از انتقادات به سمت غرب باز می‌گردد.»

سخن که به این جا رسید،  نتیجه منطقی،‌ این حکم معرفت‌شناختی بود: «پاسخ‌هایی که تا به حال به این انتقادات داده شد ویژه بوده و عامداً از بحث فلسفی اعراض کرده است.»

دو رویکرد در معرفت‌شناسی فلسفه علم

موسوی در ادامه خطابه خود به ذکر دو رویکرد عمده در معرفت‌شناسی فلسفه علم پرداخت تا مبانی سوگیری نظری خود را روشن سازد؛ این دو رویکرد عبارتند از: پوزیتیویسم و فرهنگ‌گرایی. پوزیتیویست‌ها می‌گویند که اساسا مفاهیم علوم اجتماعی کیهانی‌اند و مرز جغرافیایی و عقیدتی را برنمی‌تابند و اگر این امر رخ عیان نکرد،  این مفاهیم هستند که ایراد دارند. این رویکرد می‌گوید علم برای همه‌جاست و همانطور به علوم اجتماعی می‌نگرند که در باب فیزیک و شیمی به تحلیل می‌نشینند.

اما رویکرد دیگری هم وجود دارد. فرهنگ‌گرایان برخلاف پوزیتیویست‌ها معتقدند که مفاهیم نمی‌توانند کیهانی باشند،  آنها یکه و مختص به یک جامعه خاص هستند. در مقابل اما باز هم پوزیتیویست‌ها در هستی‌شناسی خود از انواع اجتماعی‌ای که مجموعه‌ای از هستی‌های اجتماعی‌ هستند ساختار علمی آنها مشترک است. مانند انقلاب‌ها که اگر عرضیات آنها را کنار بزنیم،  نکات مشترکی در آنها می‌بینیم.

موسوی در ادامه رویکرد بینابینی را معرفی کرد که طرح پیشنهادی او را نیز دربرمی‌گرفت،  او باز هم به آراء جیوانی سارتوری اشاراتی داشت و از مدعیات نظری او سخن به میان آورد: «سارتوری می‌گوید اگر بخواهیم مفهومی را از متن اجتماعیA به متن اجتماعی B ببریم،  این امر باید از یک نردبان انتزاعی گذر کند که مسیر صعودی و نزولی را طی کند. در مسیر صعودی مفهوم سبک ، عریان و ملموس می‌شود و دامنه شمول خود را گسترش می‌دهد و در مرحله نزولی،  خاصیت‌های خود را متجلی می‌کند. البته به این تئوری انتقادات زیادی وارد شده است؛ چرا که تغییرات مفهوم را نادیده گرفته است و فقط یک نوع خاص را لحاظ کرده و در بهترین حالت یک روش‌شناسی ارائه می‌کند نه یک معرفت‌شناسی منسجم را. در عین حال،  پیش‌فرض هستی‌شناختی قوی‌ای هم ندارد.»

موسوی سپس به بیان بدیل تئوریک خود برای آنچه که شرح داد پرداخت: «در رویکرد من سه‌ نگرش را مشاهده می‌کنیم؛  علوم‌شناختی،  فلسفه علم و هوش مصنوعی.» او این رویکرد را کامپیوتشینال(محاسباتی) نامید و مختصات آن را این چنین معرفی کرد: «در این رویکرد،  پیچیدگی‌های قضیه و تغییرات مفهومی حل می‌شود،  اما در عین حال دشواری‌های نظری خاصی را هم نشان می‌دهد،  درست برعکس مدل سارتوری که ساده‌سازی مفرط بود این مدل در عین حال از منطق محمولات در فلسفه و استفاده از زبان معمولی در فلسفه تحلیلی قوی‌تر است. کامپیوتشینالیست‌ها معمولا روانشناسان خوبی هستند و ذهن آدم را می‌شناسند،  اما مانند انسان‌شناسان نیز از فلسفی اندیشی اعراض نمی‌کنند.»

سخنان آرش موسوی که جوانسال اما فرهیخته بود،  نشان داد که می‌توان هنوز به راه سومی اندیشید. مبانی روش‌شناختی او اگر چه از لحاظ پیش‌فرض‌های هستی‌شناسی و نحوه تعاملات بین‌الاجتماعی دارای ضعف‌هایی بود و گاه صبغه پوزیتیویستی می‌یافت؛ اما کاربست آن در شرایط فعلی می‌تواند موجد گشودن روزنه‌های نظری جدیدی شود،  چه هنوز می‌توان به راهی میان بومی‌گرایی متصلب و پوزیتیویسم جهانی اندیشید؛ راهی که مبانی هستی‌شناسی آن به مطلق‌های معرفتی جامعه ایران توجه دارد.

کد خبر 57491

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز