هفتم جولای (۱۷ تیر) سالگرد تولد این مرد با استعداد احساساتی بود. اگر دوشنبه هفته پیش، سری به سایت گوگل میزدید، لوگوی همیشگی آن را در شکلی متفاوت میدیدید که معمولا به مناسبتهای مختلف تغییر میکند. صدوبیستویکمین سالگرد تولد مارک شاگال موجب شد لوگوی گوگل به شکل نقاشیهای این مرد نقاش دربیاید؛ نقاشی که ۲۳ سال از مرگ او میگذرد.
شاید مارک شاگال برای افرادی که چندان با نقاشی آشنا نیستند، هنرمند شناخته شدهای همچون پیکاسو یا ونگوگ نباشد اما به احتمال زیاد این افراد با دیدن آثار شاگال، ارتباط بسیار راحتتری با نقاشیهای او برقرار میکنند. ارتباطی که برقراری آن با آثار هنرمندانی مانند پیکاسو در بیشتر مواقع بسیار سخت و دشوار است.
دلیل آن هم ساده است؛ شاگال با وجود آنکه در دوران جنبشهای هنری پساامپرسیونیستی فعالیت میکرد اما بهطور کامل جذب هیچیک از آنها نشد و سبک کودکانه منحصربه فردی را پیدا کرد که به مشخصه آثارش تبدیل شد. شاگال در نقاشیهایش از نمادهای مختلفی استفاده میکرد که شاید هر مخاطبی، ارجاعات آنها را متوجه نشود اما به راحتی میتواند زبان تصویری ساده شاگال را درک کند و در پیچوخمهای فرمالیستی آثار او سردرگم نشود. شاید به همین دلیل باشد که او را نقاش خیالها و خاطرهها میدانند.
او تا پایان عمر در آثارش تصاویری را ثبت میکرد که ریشه در دوران کودکی او، زادگاهش و فرهنگ فولکلور داشتند. زاخاروویچ شاگال هفتم جولای سال ۱۸۸۷ در ویتبسک که بخشی از بلاروس فعلی است متولد شد. او در خانوادهای با ۹ فرزند بزرگ شد که پدرش ماهیفروش بود. همین نکته بعدها در بسیاری از آثار این نقاش ظاهر شد؛ کارشناسان هنری عقیده دارند ماهیهایی که از گوشه و کنار تابلوهای شاگال سردرمیآورند و حتی بعضی از اوقات در حال پرواز هستند، خاطرات آن دوران را بازتاب میدهند و برای خود نقاش، یادآور پدرش هستند. آن طور که از تحلیل نقاشیهای این هنرمند برمیآید، او دوران کودکی خوشی داشت.
او یادگیری نقاشی را از سال ۱۹۰۶ زیر نظر یکی از استادان محلی به نام «یهودا پن» آغاز کرد. یک سال بعد به سمت سنپترزبورگ رفت و در آنجا به مدرسهای هنری وارد شد تا به شکل آکادمیک هنر نقاشی را یادبگیرد. از ۱۹۰۷ تا ۱۹۱۰ در این شهر زندگی کرد و زیر نظر سه استاد نقاشی مختلف به فراگیری تکنیکهای گوناگون پرداخت. در آن سالها، افراد یهودی فقط با داشتن مجوز میتوانستند مدت معینی را دراین شهر سر کنند. هر چند شاگال بهدلیل این سختگیریها حتی یکبار به زندان افتاد اما سنپترزبورگ را تا زمانی که به یک نقاش شناخته شده تبدیل شد، ترک نکرد.
مقصد بعدی این هنرمند، پاریس بود؛ شهری که قلب تپنده هنر در سالهای اولیه قرن بیستم محسوب میشد و تمام جنبشهای هنری در آنجا شکل میگرفت. او در آن شهر با هنرمندانی مانند «آپولینر» و «لگر» همراه بود. شاگال در طول چهار سال اقامت خود در پاریس با سبکهای مختلف هنری آشنا شد و از هر کدام از آنها بهرهای گرفت. در آن سالها جنبش کوبیسم در حال رشد و همهگیر شدن بود.
هر چند شاگال در بعضی آثار خود تا حدودی به این سبک گرایش پیدا کرد اما هیچوقت به سمت و سویی پیش نرفت که بتوان او را نقاشی کوبیست دانست. در دورههای بعدی کارهای خود نیز از نوآوریهای اکسپرسیونیستها و سوررئالیستها استفاده کرد اما همیشه آثاری خلق کرد که آنها را نمیتوان در هیچ کدام از این جریانهای هنری طبقهبندی کرد. شاگال در پاریس هم همچنان از رویاهای کودکی و افسانهپردازیهای ذهنی خود که همگی ریشه در زادگاهش داشتند برای خلق آثارش استفاده میکرد.
او بعد از چهار سال به زادگاه خود بازگشت و ازدواج کرد. با آغاز جنگ جهانی دوم و شروع انقلاب اکتبر سال ۱۹۱۷، این مرد نقاش نیز به جمع انقلابیون پیوست و نقش فعالی در جریان پیروزی انقلاب سرخها در روسیه داشت. به همین دلیل بعد از آن بهعنوان کمیسر امورهنری زادگاه خود، ویتبسک، انتخاب شد و مدیریت مدرسه هنر این شهر را نیز بر عهده گرفت. یکی از فعالیتهای او در آن دوران پایهگذاری موزه هنر مدرن در این شهر بلاروس بود. با این حال در سال ۱۹۲۰ از سمتهای دولتی خود کناره گرفت و به مسکو رفت.
هر چند او به گروههای انقلابی نزدیک بود اما دولت حاکم که بهدنبال «رئالیسم سوسیالیستی» بود، آثار او را چندان نمیپسندید و آنها را بیش از اندازه مدرن میدانست. شاگال بالاخره در سال ۱۹۲۳ کشور خود را ترک کرد و این بار همراه با خانواده خود به پاریس رفت. او در این دوران شروع به نوشتن خاطراتش کرد که اکثرا در روزنامهها چاپ میشدند. در دوران اقامت در پاریس علاوه بر نقاشی، خلق اولین آثار گرافیکی خود را نیز آغاز کرد. به عرصه لیتوگرافی نیز وارد شد و در سالهای بعد با گستردهتر شدن فعالیتهایش بیش از هزار اثر لیتوگرافی خلق کرد. آثاری که همان جذابیتهای نقاشیهای پر از رنگ و نقش او را میتوان در آنها نیز دید.
با آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه به دست نیروهای نازی، شاگال یکبار دیگر مجبور به مهاجرت شد و اینبار بعد از پشت سر گذاشتن مرز کشورهای مختلف از داخل خاک آمریکا سردرآورد. در سال ۱۹۴۴ همسر شاگال بیمار شد و دو سال بعد درگذشت. این اتفاق تاثیر شدیدی بر روحیه او داشت. شاگال و همسرش به شدت به هم وابسته بودند و در بسیاری از تابلوهای این نقاش میتوان تصویر همسرش را دید که همراه با او یا به تنهایی در گوشهای از تابلو ایستاده است.
شاگال پس از مرگ همسرش به اروپا بازگشت و از سال ۱۹۴۹ به منطقهای در جنوب فرانسه رفت. او در طول سالهای بعدی، فعالیتهای خود را فقط به نقاشی محدود نکرد. این هنرمند همیشه معتقد بود باید با ماده و ابزاری کار کرد که هنرمند را به سمت خودش بکشد. به همین دلیل او محدودیتی در کارش قائل نبود و از مجسمه و نقاشی گرفته تا دیوارنگاره و پنجرههای شیشهای، دست به آفریدن هر نوع اثری میزد که میل به خلق آن داشت. کلیسایی در انگلستان وجود دارد که مجموعه کاملی از پنجرههای ساخته شده توسط این هنرمند در آن نصب شده است. در مقر سازمان ملل نیز یکی از این آثار شیشهای او قرار دارد.
در نقاشیها و آثار چاپی این هنرمند عناصری دیده میشوند که تکرار آنها را میتوان در بیشتر این آثار دید. هر یک از این عناصر نمادی از یکی از تفکرات این هنرمند نقاش است. برای مثال گاو در نقاشیهای او بهعنوان نمادی از «بهترین شکل زندگی» شناخته میشود؛ درخت نماد دیگری از زندگی است؛ نوازنده ویلن، یکی دیگر از نمادهایی است که در تعداد زیادی از آثار این هنرمند به چشم میخورد. نوازنده ویلن در زادگاه او نقشی محوری داشت و در لحظات حساس زندگی هر فرد(تولد، ازدواج و مرگ) حضور پیدا میکرد تا هم پیامآور شادی باشد و هم اندوه.
ساعت شماطهدار یکی دیگر از این نمادهاست که آن را در آثار شاگال هم نماد زمان میدانند و هم زندگی متواضعانه. پنجره، نمادی از میل به آزادی و رهایی است که گاهی اوقات شاگال از تصویر کردن یک اسب برای نشان دادن این میل استفاده میکرد. یکی از نکات جالب توجه در آثار این هنرمند، نشان دادن به صلیب کشیدن حضرت عیسی(ع) است که معمولا در آثارهنرمندان یهودی به چشم نمیخورد. گروهی معتقدند شاگال در آثار خود از این تصویر استفاده میکرد تا پاسخی به جریانهای فاشیستی در سالهای پایانی دهه ۱۹۳۰ در اروپا داده باشد. او به غیر از استفاده از این تصاویر کار تصویرگری برای کتاب مقدس را نیز انجام داده است.
شاگال پس از روبهرو شدن با دو جنگ جهانی، حضور در دوران شکلگیری تاثیرگذارترین جنبشهای هنری قرن بیستم، سفر به آمریکا و زندگی در پایتخت هنری امروز جهان و خلق هزاران اثر ماندگار در روز ۲۸ مارس سال ۱۹۸۵ و در سن ۹۷ سالگی درگذشت