همشهری آنلاین_پریسا نوری: شاید شما هم با شنیدن نام این میدان، نخستین چیزی که به ذهنتان رسیده این بوده است که حتماً روزگاری در نزدیکی اینجا یک سربازخانه و پادگان نظامی قرار داشته است یا اینکه در بحبوحه روزهای انقلاب اسلامی در سال ۵۷ سرباز شجاعی که به نیروهای مردمی پیوسته در این نزدیکی توسط نیروهای گارد به شهادت رسیده و این میدان یادآور نام و رشادت اوست.
اما همه این تصورات را دور بریزید؛ این میدان که هیچ شباهتی به میدان ندارد و فقط یک سهراهی ساده است، نامش را از یکی از گاراژداران قدیمی شمیران و مدیرعامل شرکت فولکس واگن در ایران، یعنی حاج «امنالله سرباز» عاریه گرفته است. اما حاج سرباز که بود و چرا اسمش روی این سهراهی مانده است. داستان زندگی این مرد و علت این نامگذاری را با «محمدرضا رمضانی» از ساکنان قدیمی محله کاظمآباد مرورکردهایم.
حدود ۷۰ سال پیش کاظمآباد یک روستا از توابع شمیرانات با حدود ۱۲۰ نفر جمعیت بوده است که همهشان باغدار و کشاورز بودند. همان زمان «حاج سرباز» به کاظمآباد میآید و درست نبش سهراهی که امروز نامش سرباز است، زمین بزرگی میخرد و در آن خانهای ویلایی میسازد. حاج سرباز علاوه بر یک گاراژ بزرگ در شمیران، نماینده شرکت فولکس واگن در ایران هم بوده است و اوضاع کسب و کارش حسابی رو به راه.
برای همین زمینهای اطراف خانهاش را میخرد و چندین مغازه میسازد و همه را طبق نیاز روستا به اهالی اجاره میدهد، مثلاً یکی را برای نانوایی، یکی قصابی، یکی نفتفروشی و... یک مغازه که از بقیه بزرگتر بوده را هم به آقا شمس برای راه انداختن قهوهخانه اجاره میدهد. آن زمان خیلی از مردم تلویزیون نداشتند، برای همین قهوهخانه که یک تلویزیون کوچک سیاه و سفید داشت، پاتوق اهالی شده بود؛ آنها عصرها دور هم جمع میشدند، ۲ ریال میدادند و چای میخوردند و تلویزیون تماشا میکردند.
مغازهداران اطراف سهراهی همه مستأجر حاج سرباز بودند و سر ماه کرایهشان را برای حاجی میبردند. او هم که آدم باخدا و دست و دلبازی بود و دستش به کار خیر بود، به مستأجرها میگفت «اگر این ماه کاسبی کردی کرایه بده، اگر نه، نمیخواهد کرایه بدهی، ببر برای خرج زن و بچهات.» تنها ماشینآبادی، فولکس واگن حاج سرباز بود. آن زمان دکتر و دوا درآبادی پیدا نمیشد هروقت و بیوقت که مریض بدحال میشد یا زن باردار وقت زایمانش میرسید، مردم به خانه حاج سرباز میرفتند و شوفر حاجی آنها را به درمانگاه میرساند.
- ساخت مسجد
حکایت نخستین مسجد کاظمآباد که به همت حاج سرباز ساخته شد هم شنیدنی است. تا اواخر دهه ۳۰، محرم که میرسید، مردم در خانه حاج سرباز جمع میشدند و عزاداری و سینهزنی میکردند. بعدها که جمعیت بیشتر شد در انتهای حیاط خانه چند چادر بزرگ برای آشپزی هیأت و عزاداری برپا کردند. یک سال که محرم با پاییز مصادف شده بود باد و باران سختی گرفت و چادرها و همه بساط عزاداری را به هم ریخت. همان شب حاج سرباز به اهالی میگوید «همت کنید همینجا یک مسجد بسازیم که هیچ باد و طوفانی نتواند مجلس عزای آقایمان راخراب کند.
زمین از من، ساختش با شما. بسمالله...» بعد هم صندوقی میآورد و کمکهای اهالی برای ساختن مسجد را جمع میکند و در صندوقچه میگذارد. چند روز بعد به خاطر نذری که داشته همراه خانواده با ماشین فولکس واگنش به کربلا میرود و سفرش حدود ۲ هفته طول میکشد. در این مدت پشت سرش حرف میافتد که حاجی پول مردم را برداشته و به کربلا رفته... ه. . وقتی برمیگردد حرف مردم به گوشش میرسد. مجلس ولیمهای راه میاندازد و بعد از شام صندوقچه را میآورد و از روی کاغذی که اسمها را نوشته بوده یکی یکی همه را صدا میکند و کمکهایشان را برمیگرداند.
میگوید «اگر بتوانم و مولا علی(ع) یاری کند خودم مسجد را میسازم و اگرنشد که هیچ. .» سال بعد روز عید غدیر بنای محله و آقاسید روضهخوان را صدا میکند و با سلام و صلوات کلنگ ساخت مسجد را میزنند و نام مسجد را امام علی(ع) میگذارند. تا محرم سفتکاری مسجد تمام میشود و شبستان را موزاییک و موکت میکنند تا مراسم عزاداری بگیرند و بقیه خردهکاریها میماند برای بعد محرم و صفر.
۳ تا از معتمدان را بهعنوان هیأت امنای مسجد تعیین میکند و به آنها میگوید از هیچکسی برای مسجد پولطلب نکنید اگر کسی نذری داشت داخل صندوق بیندازد «خزانه مولا پر است! ». بعدها کنار مسجد ۳ قواره زمین ۱۲۰ متری میخرد ومسجد امام علی(ع) حیاطدار میشود یک درمسجد به خانه حاجی باز میشود وزن و بچهاش از همان در میآیند داخل مسجد.
- روزی که اتوبوس آمد
اوایل دهه چهل هنوز خیابان مجیدیه شمالی و حوالی میدان سرباز همه خاکی بود و اتوبوس شرکت واحد هم به آنجا نمیآمد. مردم برای اینکه به مرکز شهر بروند باید به مجیدیه جنوبی و دروازه شمیران میرفتند. یک روز حاجی سرباز در اعتراض به اینکه چرا اتوبوس به کاظمآباد نمیآید مردم را جمع میکند و میبرد جلو شهرداری تجمع میکنند.
خطاب به نیکپی شهردار تهران میگوید «این مردم گرفتارند، چیز زیادی هم نمیخواهند اتوبوس که میآید، ۲ تا ایستگاه بالاتر بیاید، آنها را هم سوار کند.» چند ماه بعد، شهرداری خیابان مجیدیه شمالی را آسفالت میکند و چرخ اتوبوسهای شرکت واحد به حوالی کاظمآباد میرسد. حاجی سرباز چند گوسفند میخرد و جلو اتوبوسها قربانی میکند و گوشت گوسفندها بین مردم و رانندهها تقسیم میشود. مردم هم خوشحال از اینکه بالاخره اتوبوس به محله آمده شربت و شیرینی میخورند و جشن میگیرند.
- درباره کاظمآباد
کاظمآباد محلهای قدیمی در شمال شرق تهران است که روزگاری جزوآبادیهای حومه شمیران به حساب میآمد.
اینآبادی در شمال مجیدیه و همسایگی روستاهای حسینآباد و مبارکآباد و شمسآباد قرار داشته و مثل بقیه روستاهای اطراف باغهای سرسبز، زمینهای کشاورزی و چند چاه و یک قنات داشته است. در کتاب جغرافیای تاریخی ایران به قلم دکتر منوچهر ستوده درباره این روستا آمده: دهکده کاظمآباد متعلق به ورثه خواجه نوری از صاحبمنصبان دوره قاجار است و در سال ۱۳۳۵ جمعیت آن ۱۱۵ نفر بوده که همگی باغدار و کشاورز بودهاند.
نظر شما