به این معنا که ایرانیان به یاری زبان فارسی توانستند میان فرهنگ جدید اسلامی و فرهنگ باستانی خود گونهای همسازی پدید آورند. این است که زبان فارسی به عنوان زبان دوم جهان اسلام شمرده میشود. به هر روی نقش زبان فارسی در تحکیم شالودههای هویت ایرانی انکارناپذیر است و امروزه شایسته تحلیل و بررسی مجدد است. در ادامه مباحثی که پیشتر در صفحه اندیشه درباره هویت ایرانی و لایههای چندگانه آن مطرح شد، مطلب حاضر که اختصاص به نقش زبان فارسی در تحکیم بنیانهای هویتی ایران دارد، تقدیم خوانندگان گرامی میشود.
میدانیم که اسلام با زبان عربی به ایران آمد و ایرانیان که به علم و معرفت علاقهمند بودند برای درک بهتر اسلام و احکام آن به زبان عربی روی آوردند. و چون زبان عربی، زبان علمی جهان اسلام بود، دانشمندان و فرهیختگان ایرانی نیز آثار خود را به این زبان نوشتند. علاوه بر آن تاریخنگاران و نویسندگان اقدام به ترجمه آثار فرهنگ و تمدن ایرانی به زبان عربی کردند.
این اقدام اخیر باعث شد تا کتابهایی که از آنها امروز چیزی باقی نمانده است در متون ترجمه شده زبان عربی حفظ و منتقل شود. این تلاش باعث شد تا فرهنگ ایرانی در قرون اولیه پس از اسلام استمرار یابد. همچنین در انتقال تمدن ایرانی به جهان اسلام، فرهنگ و برخی از واژگان فارسی نیز به دنیای عرب منتقل شد و چون دیوان خراج و دستگاه مالی خلافت اسلامی بر عهده ایرانیان بود این کارکرد باعث انتقال فرهنگ و زبان ایرانی به جهان اسلام شد. با این وجود زبان پارسی در زندگی عامه مردم که زبان مشترک همه اقوام ایرانی (با گویشها و لهجههای مختلف) بود، رواج داشت.
زبان فارسی وتحکیم هویت ملی
از آنجایی که در دوران امویان تعصب زیاد روی تعریب و عرب بودن میشد، در اذهان اعراب اموی این تصور غلط شکل گرفت که زبان عربی و اسلام جزئی تفکیکناپذیر هستند. به عبارت دیگر آنها لازمه اسلام آوردن را تکلم به زبان عربی میدانستند. آنها از میان مسلمانان، کسانی را که به زبان غیرعرب سخن میگفتند از اسلام برگشته معرفی میکردند. بهعنوان مثال ایرانیان بهدلیل عشق به اهلبیت (علیهمالسلام) که عدالت را در آنها جستوجو میکردند، برای مخالفت با حکومت جاهلی امویان در قیام مختار در اوایل سال 67 ه.ق شرکت کردند که در این قیام به گفته دینوری در «اخبار الطوال» و ابن اثیر در «الکامل فیالتاریخ» تعداد ایرانیان حدود 40 هزار نفر بود. به عبارتی بدنه اصلی سپاه مختار را ایرانیان تشکیل میدادند. دینوری ضمن ستایش شجاعت ایرانیان در این قیام میگوید: در سپاه مختار که به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر با سپاه عبیدالله بن زیاد میجنگیدند یک کلمه عربی شنیده نمیشد و همه به زبان فارسی سخن میگفتند.
فرمانده سپاه عبیدالله بن زیاد برای تحقیر سپاه مختار میگوید: ای مردم شام، شما با بردگان فراری و کسانی میجنگید که از اسلام برگشتهاند و عربی هم حرف نمیزنند. این افراد از اسلام برگشته(؟!) که عربی حرف نمیزدند به تحقیر دینوری «ابناءالفرس» بودند؛ یعنی فرزندان ایرانیان مسلمان که در کوفه میزیستند.
چنین نگرش تعصبآمیزی میان پذیرش اسلام و عربی سخن گفتن که یادگار دوران امویان است به تدریج این توهم را به وجود آورد که واژه «عرب» و «مسلمان» یکسان است. در گزارش طبری آمده است وقتی که «اشرس» کارگزار خراسان در زمان خلافت شام برای وصول خراج و جزیه از «اهل ذمه» به بخارا میرود او به عاملان وصول خراج سخت گرفته بود تا از اهالی بخارا جزیه بگیرند. دهقانان بخارا که عاملان وصول جزیه بودند به نزد او آمدند.
آنها میخواستند به اوبگویند که چرا از اهالی بخارا جزیه بگیریم. آخر جزیه را از غیرمسلمان میگیرند در حالی که اهالی بخارا مسلمان شدهاند، به او گفتند: ما از که جزیه و خراج بگیریم در حالی که مردم «بخارا» همهشان عرب شدهاند. این در حالی است که مردم بخارا در اول که اسلام آوردند در نماز، قرآن را به زبان پارسی میخواندند و نمیتوانستند عربی بخوانند و به جای تکبیر میگفتند خدا بزرگ است.
ترویج تعالیم اسلامی به زبان فارسی و احیای هویت ایرانی
دوران سامانیان را باید یکی از نقاط عطف تاریخ فرهنگ و زبان فارسی بدانیم. چرا که این سلسله، تلاش مجدانهای برای استقلال سیاسی ایرانیان از خلافت عباسیان کردند. در این زمان است که به تدریج ایران به وحدت فرهنگی و استقلال سیاسی میرسد که از لوازم آن احیای فرهنگ و زبان فارسی است. در این دوران شاعرانی چون رودکی ظهور میکند. او توانست تحول بزرگی در شعر و ادبیات ایران پس از اسلام و متمایز با گذشته به وجود آورد. در این دوره پیوند تعالیم دینی و اسلامی و ایرانی به زبان فارسی توسعه و گسترش یافت و باعث همبستگی مؤلفه دینی و ملی یعنی پیوند مفاهیم و ارزشهای اسلامی و زبان و فرهنگ ایرانی شد.
این موضوع به تلاش «ابوالفضل بلعمی» وزیر نامدار نصر بن احمد سامانی (331- 301) که به دستور او کلیله و دمنه از متن عربی که پیش از آن توسط ابن مقفع(در نیمه اول قرن دوم) از زبان پهلوی به عربی برگردانده شده بود به فارسی ترجمه شد. همچنین تاریخالرسل و الملوک طبری به دستور امیر منصوربن نوح سامانی(366-350) توسط ابوعلی بلعمی وزیر معروف امیر منصور، از عربی به فارسی ترجمه شد. نیز در این زمان سندبادنامه توسط خواجه ابوالفوراس قناوزی از پهلوی به پارسی دری ترجمه شد. علاوه بر آن چه گفته شد تعدادی کتاب علمی به درخواست علاقهمندان به علم به زبان فارسی تألیف شد، مانند «عجایب البر و البحر» ابوالمؤید بلخی، کتاب مجهول المؤلف، «حدود العام من المشرق الی المغرب»، کتاب ابومنصور موفق هروی تحت عنوان «الابنیه عن حقایق الادویه» و کتاب ابوبکر ربیع بن احمد اخوینی بخاری به نام «هدایه المتعلمین فیالطب» همه به زبان فارسی نوشته شدهاند.
همچنین در پرتو حمایت سامانیان و توجه خاص آنها به ترویج زبان فارسی بود که شاهنامههای منثوری چون، شاهنامه ابومنصوری تألیف شد و امیر نوح بن منصور سامانی از دقیقی خواست تا آن را به نظم درآورد، که پس از قتل وی توسط غلام خویش، این کار توسط حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهکار جاویدان ادب فارسی، شاهنامه که نماد هویت ملی (ایرانی- اسلامی) ایرانیان است به فرجام رسید. این اقدامات تلاشهایی برای بازیابی استقلال سیاسی سلسله سامانی از طریق حفظ هویت فرهنگی بود.
درک این نکته اهمیت دارد که بدانیم هنگامی که منصور بن نوح سامانی(350-365) میخواست تفسیر بزرگ طبری را از عربی به فارسی بازگرداند ناچار شد از علمای ماوراءالنهر درباره جواز برگرداندن تفسیر قرآن طبری فتوا بخواهد. او از علمای بزرگ بخارا، بلخ، بابالهند، سمرقند، سپیجاب و فرغانه و دیگر شهرها که عبارت بودند از فقیه ابوبکر احمدبن حامد، خلیل بن احمد سجستانی، و ابوبکر محمدبن اسمعیل الفقیه و ابوجعفر بن محمدبن علی و فقیه حسن بن علی مندوس وخالدبن هانی متفقه در اینباره فتوا خواست و این علما به ترجمه تفسیر به زبان فارسی فتوا دادند و گفتند «روا باشد خواندن و نبشتن تفسیر قرآن به پارسی مر آن کس را که او تازی نداد.» آنها همچنین استدلال کردند که اگر قرآن به زبان عرب بر پیغمبر اسلام نازل شده به آن سبب بوده که پیغمبر از میان عرب برخاسته و اگر از میان قوم دیگری برمیخاست به زبان آن قوم قرآن بر او نازل میشد و به آیه: «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه» استناد کردند. آنها در این فتوا قوم پیامبر را منحصر به قبیله و قوم عرب ندانسته اند، سخن آنها مبین آن است که همه امت اسلام قوم پیامبر هستند و اینکه اسلام در هیچ قوم و زبانی خلاصه نمیشود، اشاره به جهانی بودن اسلام دارد.
بنابراین اسلام هنگامی که به زبان و فرهنگ فارسی در ایران درآمد، از مرزهای جغرافیایی شبه جزیره عربستان خارج شد و توسعه و گسترش یافت. همچنین توانست فرهنگ ایرانی و اسلامی را به مناطق دیگر منتقل کند. به گفته مقام معظم رهبری اسلام به زبان عربی وارد ایران شد اما به زبان فارسی ترویج پیدا کرد و در طول قرنهای متمادی بیشترین معارف اسلامی و سخنان حکمتآموز به وسیله ایرانیان فارسی زبان در میان ملتها انتشار یافت.