محل ساخت «سرای عموعباس» مشخص شده و کلنگ ساخت آن هم بر زمین خورده، ولی بسیاری از اهالی شهر ری حتی نمی‌دانند عمو عباس کیست و چرا نام او را روی پاتوق محله نفرآباد گذاشته‌اند.

سراي عمو عباس

همشهری آنلاین_رابعه تیموری:  محله نفرآباد ۲۰ سال پیش در طرح توسعه و ساماندهی حرم حضرت عبدالعظیم(ع) قرار گرفته، اما با گذشت زمان و بر زمین ماندن طرح، سال‌ها بلاتکلیف بوده و به محله‌ای ویران و راکد تبدیل شده است. به تازگی مدیریت شهری و شورای اسلامی شهر تهران با همکاری سازمان میراث فرهنگی طرحی تصویب کردند که حیات و شور زندگی را  به این محله قدیمی و بااصالت  بازگرداند.

در این طرح اهالی محله با رعایت شرایطی خانه‌های خود را دوباره می‌سازند و مدیریت شهری هم در زمین‌ها و املاکی که در دهه ۸۰ تملک کرده، طرح‌های توسعه محله‌ای اجرا می‌کند. طراحی پروژه ساخت پاتوق محلی با نام «سرای عموعباس» نخستین قدم مدیریت شهری برای آغاز این طرح بود که اخیراً کلنگ آن بر زمین خورد. اما عموعباس کیست و چرا نام او را روی پاتوق محله نفرآباد گذاشتند؟ در روز کلنگ‌زنی طرح پرسان پرسان خانه گرم و ساده عموعباس را پیدا کردیم و پای صحبت‌هایش نشستیم تا پاسخ این پرسش‌ها را پیدا کنیم. عموعباس «عباس ببا» نام دارد و گزارش زیر حکایت سرای عموعباس است.  

تصور می‌کردیم عموعباس سن و سال‌دار و موسپید است، ولی «عباس ببا» هنوز به پیری نرسیده است. لحنی گرم و مهربان دارد و متواضع و افتاده صحبت می‌کند. جماعتی از مسئولان در محله نفرآباد جمع شده‌اند تا پاتوق محله «عموعباس» را افتتاح کنند و عباس ببا به آسودگی مشغول تعمیر شیرآلات آپارتمان ساده و نقلی‌اش است که چند کیلومتری با محله نفرآباد فاصله دارد.

از خانه پدری خودش و خانه همسایه قدیمی‌اش، مشهدی فرهاد خاطرات زیادی دارد و خوشحال است که این خانه‌ها دوباره رونق می‌گیرند. او تعریف می‌کند: «خانه پدری ما روبه‌روی خانه مشهدی فرهاد بود و با هم سلام و علیک و رفت و آمد همسایگی داشتیم. برادر مرحومم، اکبر، هم که با دختر ننه عشرت و مشهدی فرهاد ازدواج کرد، این رابطه گرم‌تر و محکم‌تر شد.» او در باره خانه مشهدی فرهاد می‌گوید: «خانه مشهدی فرهاد مثل همه خانه‌های محله نفرآباد گود بود و از در خانه که وارد می‌شدیم، باید چند پله پایین می‌رفتیم تا به حیاط برسیم. اتاق‌های کوچک و بزرگ و راهروها هم دور حیاط بودند. حیاط خانه مشهدی درخت توت پربرکتی داشت که خودش آن را کاشته بود و حسابی میوه می‌داد.

تابستان‌ها همه با چادر و سبد برای توت‌چینی به خانه مشهدی فرهاد می‌آمدند. پاییز و بهار هم ننه عشرت زیر درخت تخت می‌گذاشت و برای چای خوردن و اختلاط با همسایه‌ها قالیچه و پشتی می‌چید. در این خانه مراسم عروسی دختر و پسرهای فامیل و محل برگزار می‌شد و همیشه غلغله و پرجنب و جوش بود.» 

  • مهمانی‌های خاله جواهر
سرای عموعباس پاتوق محله می‌شود
عباس ببا/معروف به عموعباس

جواهر خانم و حاج عزیزاله ببا که پدر و مادر عموعباس هستند به رحمت خدا رفته‌اند، ولی تا وقتی بودند خانه آنها از همسایه و آشنا خالی نمی‌شد. عموعباس و ۴ برادرش در دوران جنگ تحمیلی رزمنده بودند و برادرش حاج «اکبر» که داماد مشهدی فرهاد بود، بعد از تحمل سال‌ها درد و رنج مجروحیت و جانبازی به رحمت خدا رفته است.

عموعباس تعریف می‌کند: «آن زمان خانه‌های محله کوتاه بودند و پشت‌بام خانه ما به حیاط حرم حضرت عبدالعظیم(ع) مشرف بود. همسایه‌ها مادرم را خاله جواهر صدا می‌زدند. او هر روز غروب سماورش را روی ‌بام روشن می‌کرد و جوانان محله که از جبهه به مرخصی می‌آمدند از هر جای محل خودشان را به پشت‌بام خانه ما می‌رساندند تا چای لب‌سوز خاله جواهر را از دست ندهند. کنار بساط چای نقل داستان جبهه و اتفاقات محله هم داغ بود. »

خانه پدری عموعباس سال‌ها هیأت عزاداری ماه‌های محرم و صفر بوده است. عموعباس می‌گوید: «پدرم هیأت کودکان مسلم‌بن‌عقیل را با کمک برادرانم و بچه‌های محل راه انداخت و مجالس عزاداری و آشپزی هیأت در منزل پدرم برگزار می‌شد. برای برگزاری برنامه‌های هیأت، اهالی محل به خانه پدرم رفت و آمد داشتند و خانه او هیچ‌وقت خلوت نبود.» 

  • درخت توت باقی ماند

سرای عموعباس پاتوق محله می‌شود

قرار گرفتن محله نفرآباد در طرح توسعه حرم حضرت عبدالعظیم(ع) همه چیز را تغییر داد. کسی نمی‌توانست خانه‌اش را نوسازی کند یا بفروشد و اهالی بلاتکلیف مانده بودند. کم‌کم یکی یکی خانه‌های‌شان را به شهرداری فروختند یا به غریبه‌ها اجاره دادند و از محل رفتند. خانه مشهدی فرهاد هم فرسوده شده بود و اگر دستی به سر و رویش نمی‌کشیدند، زندگی زیر سقف و دیوارهای نم‌زده و طبله کرده آن بی‌خطر نبود. دیگر برای اهالی هم دل و دماغ توت‌چینی و دورهمی نمانده بود و ننه عشرت توت‌ها را سبد سبد به خانه همسایه‌ها و هیأت محل می‌فرستاد.

سن و سال ننه عشرت که زیاد شد و قوت سر و سامان دادن خانه فرسوده‌اش را نداشت، آن را به شهرداری فروخت و از محله نقل مکان کرد. روزی که بلدوزرهای غول پیکر دیوارهای خانه مشهدی فرهاد را فرو ریختند دل اهالی محله نفرآباد گرفته بود، ولی وقتی دیدند تک درخت پیر حیاط سر جایش مانده کمی تسکین پیدا کردند.

خانه مخروبه مدت‌ها به حال خود رها شد و خیلی زود به شکل زباله‌دانی درآمد که بوی شیرابه زباله‌ها و موش و سوسک‌های لابه‌لای آوارها همسایه‌ها و رهگذران را آزار می‌داد. عموعباس می‌گوید: «روزهای کودکی و نوجوانی ما در خانه ننه عشرت گذشته بود و از اینکه به مخروبه تبدیل شده بود خیلی ناراحت بودیم. یک روز با تعدادی از اهالی محل و بچه‌های هیأت تصمیم گرفتیم اطراف درخت توت را تمیز کنیم تا از حالت زباله‌دانی خارج شود. آنجا را آب و جارو کردیم، لامپ و ریسه کشیدیم و با سیمان فرش کردیم. خاک‌هایی را هم که از خراب کردن دیوارها مانده بود در گودی حیاط ریختیم تا همسطح شود.»

  • همه پای کار بودند

سرای عموعباس پاتوق محله می‌شود

همسایه‌ها و اهل محل هرچه از دست‌شان بر می‌آمد با دل و جان انجام می‌دادند، ولی‌آباد کردن آن مخروبه به سرمایه‌ای قابل توجه نیاز داشت. عموعباس در کارخانه سیمان کار می‌کرد و وقتی بازنشسته شد، هم وقتش آزادتر بود و هم پاداش پایان خدمتش دست و بالش را بازتر کرده بود.  او اطراف درخت گل‌های رنگارنگ کاشت و ریسه‌های رنگی کشید، چند صندلی و نیمکت سنگی و سیمانی هم درست کرد و حوض فیروزه‌ای بزرگی زیر درخت گذاشت که بچه‌های محله بتوانند در آن آبتنی کنند.

عمو عباس می‌گوید: «آن زمان درست کردن این پاتوق شور و نشاط خاصی در اهالی به وجود آورده بود و هر کس گوشه‌ای از کار را می‌گرفت. مثلاً حاج «مصطفی نفر» ۲ ماشین سیمان آورد و آقا مصطفی که در میان اهالی به «مصطفی نفتی» معروف بود بنایی پاتوق را بر عهده گرفت. حاج «محمد سبزعلی» هم در پر کردن گود حیاط کمک کرد. برادرزاده‌ام حمید و دوستانش هم همیشه پایه کار بودند و از رنگ‌آمیزی حوض و برق‌کشی پاتوق تا علم کردن هیأت را انجام می‌دادند.» بچه‌های هیأت کودکان مسلم‌بن‌عقیل بزرگ شده بودند و دیگر خانه حاج عزیزاله برای برگزاری مراسم هیأت فضای کافی نداشت.

آنها به فکر افتادند روی درخت و اطراف آن را بپوشانند و هیأت را همانجا علم کنند. این تصمیم که به سرانجام رسید روزهای خوش گذشته دوباره زنده شد. شب‌های عزاداری محرم و صفر و جشن نیمه شعبان حتی کسانی که از محل رفته بودند خودشان را به پاتوق قدیمی محله می‌رساندند تا مانند گذشته‌ها چند ساعتی دور هم جمع شوند و دیدارهای‌شان تازه شود.  

  • بازی‌های دسته‌جمعی همسایه‌ها

سرای عموعباس پاتوق محله می‌شود

«حمید ببا» برادرزاده عموعباس تعریف می‌کند: «خانم‌های محل زیر چادر هیأت سبزی پاک می‌کردند و بچه‌ها هم مشغول بازی و آب‌تنی بودند. شب‌های اعیاد تا نیمه‌شب بساط بازی‌های محلی به راه بود و همه با هم «شل کن، سفت کن» و «گل یا پوچ» بازی می‌کردند. این روزها و شب‌ها خیلی باصفا بود، ولی وقتی محله خلوت بود گاهی عمو عباس مجبور می‌شد شب را در پاتوق محله به صبح برساند تا معتادان و اراذل و اوباشی که در مخروبه‌های محله پنهان شده بودند،  وارد این پاتوق نشوند. »

انتظار عموعباس صبور هم برای رونق گرفتن و تعیین تکلیف محله نفرآباد به ثمر نرسید و بالاخره سال ۱۳۹۶ همراه خانواده‌اش به محله دیگری نقل مکان کرد. با فروش خانه حاج عزیزاله به شهرداری و رفتن فرزندانش از نفرآباد پاتوق اهالی دوباره مخروبه شد.

گل‌ها یکی یکی پژمردند، حوض فیروزه‌ای بی‌آب ماند و کف سیمانی پاتوق دیگر برای نشستن و دورهمی مناسب نبود. تصمیم مدیریت شهری برای تبدیل زمین خانه ننه عشرت و مرحوم مشهدی فرهاد به پاتوق محله نفرآباد باعث شد که یاد آن روزهای شاد و پرجنب و جوش دوباره برای اهالی زنده شود. ننه عشرت  که ۸۰ سال از خدا عمر گرفته پای رفتن به خانه قدیمی‌ش را ندارد، ولی خوشحال است که یک بار دیگر همسایه‌های قدیمی زیر درخت توت خانه او دور هم جمع می‌شوند.  
 

کد خبر 588186

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار زیر پوست شهر

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha