همشهری آنلاین- مریم ورشو: افراد زیادی درباره گشت و گذارشان به ایران در دورههای مختلف سفرنامه نوشتهاند؛ مانند ناصرخسرو، جلال آل احمد، محمدعلی اسلامی ندوشن، هوشنگ گلشیری و بسیاری دیگر. اما در بین سفرنامهنویسان جای زنان به نظر خالی میرسد. این بدان معنی نیست که درطول تاریخ زنان سفرنامهنویس نداشتهایم. مهرماه خانم عصمتالسلطنه که در دربار قاجار زندگی میکرد و یک شاهزاده خانم قاجاری دیگر نیز سفرنامه نوشتهاند.
سفرنامه شاهزاده خانم قاجاری که نوه فتحعلی شاه قاجار و از سمت مادر نیز نوه نادرشاه افشار بود، در کتابی به نام «سه روز به آخر دریا» گرد آمده که بسیار خواندنی است.
در مقدمه کتاب سه روز به آخر دریا، نقل قولی از ساموئل گرین بنجامین، اولین سفیرآمریکا در ایران مواجه میشویم. با این مضمون که وی در کتابش درباره زنان ایرانی مینویسد: «اگر عجولانه قضاوت و نتیجه گیری شود که زنان ایران عقب افتاده، بیاطلاع و منفعل هستند اشتباه محض است، آنها اگر چه تحصیلکرده و آشنا به تمدن غربی نیستند، ولی به هیچ وجه کودن و احمق هم نیستند و در امور اجتماعی و سیاسی کشور نفوذ دارند».
گواه نقل قول گرین بنجامین میتواند زنانی مانند شاهزاده خانم قاجری سفرنامهنویس باشد. زنی که بدون محارم خود، سفری یک ساله را آغاز کرد و رهبری خدمه و همراهانش را بهدست گرفت. این کار در آن زمان موضوعی نبوده که مردان دوره قاجار به آسانی با آن کنار بیایند.
حاجیه شاهزاده خانم در۱۵ سالگی به نامزدی ناصرالدین شاه در میآید، اما این نامزدی به سرانجام نمیرسد و پس از ۳ سال به هم میخورد. وی در ۱۸ سالگی به عقد عماد الملک حاکم پنجاه و چند ساله، اما ثروتمند تون و طبس در میآید. پس از چند سال با دشمنی دیگر زنان عمادالملک و مرگ دوبرادرش تصمیم به عزیمت به مکه و عتبات میگیرد.
وی برای شروع سفر خود به عمادالملک التماس میکند تا اجازه سفر را بگیرد. اما عمادالملک پاسخ میدهد: «تو گمان می کنی هرجای عالم به همین مقر حکومت و ریاست است، هزار زحمت دارد. میترسم جایی گرفتار شوی و گریه کنی که نه من باشم و نه پدرت». اما شاهزاده خانم کوتاه نمیآید و میگوید: «به راه بادیه مردن به از نشستن باطل، که گر مراد نیابم به قدر وسع کوشم».
درهرصورت اجازه سفر را میگیرد و با مادر، «حاجیه آقا» دختر امیرمحمد ولی خان، «امیر» پسر سه ساله حاجیه آقا، برادر ۴ ساله خود، «رجب» نوکر بیمار، «بی بی فاطمه» خدمه و همه کاره خانم، «دولت» کنیزحبشی شاهزاده و «فیروزه» از کنیزهای قدیمی بدون حضور هیچ مرد بالغی در سال ۱۳۰۳ سفر خود را شروع میکند.
مسیر سفر وی بعد از طبس، جمز، سرریگ، بیابانک، عباس آباد، انارک، نائین، اردستان، یوزآباد، کاشان، قم، جهرود، سیاوشان، کنگاور، صحنه، بیستون، کرمانشاه، ماهیدشت، هارون آباد، کرند، پل ذهاب، قصرشیرین، خانقین، قزل رباط، یعقوبیه، کاظمین، کوتک، عماریه، بصره، بوشهر، جده، مکه، بئرالغنم، وادی لیمو، مدینه، شت جده، غوران، نجف، کوفه، کربلا، کاظمین و سامره است. در راه برگشت از سامره نیز دوباره از قصرشیرین، کرمانشاه، جهرود، قم، کاشان، انارک و جمز میگذرد تا به طبس برسد.
طی چنین مسیری بیشک بدون خطر نبود، تعدی و غارت کاروان زائران، اهانت به زنان، حمله راهزنان و گرما و کم آبی، غارتگری، ازدحام مسافران در برخی نقاط و به گل نشستن کشتی و مرگ و میر زائران و انداختن اجساد آنها به دریا فقط برخی از مشکلات سفر در آن دوران بود. به طوری که این شاهزاده خانم قجری در سفرنامه خود در توصیف سختیها و مشکلات سفر مینویسد: «پسر سه ساله حاجیه آقا از شدت گرما مثل ماهی بیآب میطپید. خودم و تمام مردم نزدیک است هلاک شویم.» یا در جایی دیگر میگوید: «یکشنبه ۱۷ ماه رمضان آمدیم یوزآباد. خیلی بد گذشت. خیلی چادر گرم بود.» حتی برخی جاها کلافه میشود و میگوید: «برپدرش لعنت از بس راه دور بود و بد، نزدیک ظهر منزل رسیدیم.»
شاید شنیده باشید، کسی که پا به سفر میگذارد دیگر آن آدم قبلی نیست، چون از نو متولد میشود. کسی که سفر میکند تجربیات جدید مییابد، با فرهنگ، آداب، آدمها و اماکن تازهای آشنا میشود. اگر مسافر در سفر با اتفاقات از پیش تعیین نشدهای نیز روبه رو شود که از پسش بر بیاید، در بازگشت آدم دیگری است که با قبل خود به هیج وجه قابل قیاس نیست.
در سفرنامه شاهزاده خانم قاجاری نیز این اتفاقات تلخ و شیرین روایت میشود. وی در بیان حوادث سفر چنان دقیق است که گویی مخاطبی که در حال خواندن سفرنامهاش است با او سفر میکند، اما نکته قابل توجه این است که در سفرنامه شاهزاده خانم قاجاری به موضوعاتی اشاره میشود که این روزها در شهرهایی که وی به آنها سفر کرده بود چندان پررنگ نیست. این هنر نوشتن اوست که میتواند جزییات را در اختیار ما قرار دهد تا با کمک روزنامهنویسیاش در سفر بتوانیم به بخشی از فرهنگ، آداب و نوع زندگی مردم در آن زمان پی ببریم. مانند سفرش به کاشان که گفته است: «دوشنبه ۱۳۰۳ رفتیم کاشان. شهر خوبی است. به قدری مسگری دارد که الاغها رم کرده از صدای مس داخل شهر نمیشوند. اینجا شعربافی (پارچه بافی) خوب است.» یا در جایی دیگر میگوید: «در سیاوشان صباغی و کوزهگری فراوان است. چون بیدار شدم دیدم والدهام مشغول خریدن شیره ملایری است». حتی از نوع گفتار مردم نیز غافل نمیشود: «یک زنی در کشتی از عظمای اهل اصفهان است. خیلی بامزه صحبت می کند».
یا آنجایی که به نوع نظافت کردن اشاره میکند: «آری رفتیم حمام. حمام کوچکی بود. خزینه ندارد. شیرآب داغ و آب نیمه گرم دارد. دلاک و تون تابش(مسئول روشن نگه داشتن تون یا آتش) سیاه نوبی هستند».
وی در کنار توصیف آب و هوا یا مشاغل و نوع زندگی مردم از اشعار شاعران مختلف نیز بهره میبرد: «روز دوشنبه نهم شوال آمدیم بیستون. چقدر جای خوش آب و هوا و با صفا است. چه فایده آدم جهت ناکامی فرهاد غمگین میشود. به بیستون که رسی نعره زن که ای فرهاد، شکست عهد تو شیرین و دل به خسرو داد».
شاهزاده خانم قاجاری نگاه ما را به سفر دگرگون و به ما یادآوری میکند که سفر فقط حرکت کردن و انتخاب مقصد نیست، بلکه باید در سفر به جزییات توجه داشت. به نوع زندگی مردم، آداب و رسومشان حتی اختلاف قیمتها در بازار و طبیعت هر منطقه. درسفرنامهاش میخوانیم: «روز جمعه به ماهیدشت در کرمانشاه میرسیم، آنجا یک پل محکم روی آب بسته ولی آبش بد است. مارهای بزرگ و لاکپشت بسیار دارد. اکثر مردمش مشغول تربیت اسباند. همه چیز گران است و کمیاب». یا می نویسد: «چه نویسم از گرانی کاظمین، هندوانه یک قران به جز قند و چای که ارزان است».
وی حتی ازنوع پوشش زنان نیز نمیگذرد: «سبک و لباس آنها تماشا داشت. چقدر قشنگ بزک کردهاند. به تور کردی طلا زدهاند. دختر سرتیپ خیلی پرناز و غمزه است. گیسهایش را با زنجیرهای طلای فرنگی ساز روی هم پیچیدهاند. کمربندهای طلا بستهاند». یا در جایی دیگر مینویسد: «یک دسته زنهای بزک کرده بسیار قشنگ و خوش لباس با چادر و لباس زریهای خوب آمدهاند پای مرکب با ما صحبت کنند. گویا یهودی هستند، رو نمیگیرند».
یکی از قسمتهای مهم این سفرنامه، مربوط به بخشی است که برای رسیدن به مکه باید با کشتی سفر کنند. با توجه به این که امروزه برای زیارت کعبه حجاج به راحتی با هواپیما به سفر میروند، سختیهای طی مسیر با کشتی بسیار خواندنی است. سختی و رنجی که شاهزاده خانم آن را بدین گونه توصیف میکند: «راست گفتند کشتی کج و کول ملک الموت است. مردم مثل برگ درخت میمیرند، میریزند، میان دریا. لعنت خدا برکسی که مسلمانان را ترغیب بر سفر دریا کند».
حتی وی از سوارشدن در کشتی میترسد و میگوید: «نه قوه آمدن به سویت دارم، نه طاقت دیدن رویت دارم».
در برخی از قسمتهای سفرنامه گویی با یک فیلمنامه روبه میشویم: «امروز باد تندی شد. نزدیک بود کشتی را غرق کند. دو برادر ارمنه عمله کشتیاند. یکی رفت میان طراده کوچک که به قوت، کشتی را از غرق خلاص کند غرق شد. برادرش فریاد کشید و خود را به آب انداخت، اما حمد خدا هردوسلامت بیرون آمدند».
وقتی در سفرنامهاش مینویسد که «باری دونفر مرد آن جا فوت شد. تغسیل و تکفین کرده به دریا انداختند. فی الفور ماهیهای بزرگ بیرون آمده آنها را خوردند. این نوع مردن بدجوری بود» مخاطب میتواند به اوج سختیهای سفر در آن موقع پی ببرد و به این نتیجه برسد که چنین سفری برای مردان بسی دشوار بوده چه برسد برای زنان. سفری که از فرط مشکل بودن به مرگ افراد و همراهان منجر میشد. «باری امیر هم فوت شد. ما را از داغ خود کباب کرد.»
در نهایت شاهزاده خانم قاجاری پس از یک سال سفر به تاریخ ذی الحجه سنه ۱۳۰۴ وارد طبس شد.
خواندن سفرنامه این شاهزاده خانم قاجاری در واقع چگونه سفر کردن را به ما میآموزد و یادآوری میکند سفر فقط حرکت کردن از یک مبدا به مقصد نیست. سفر دیدن، شنیدن و ثبت کردن جزییات است. جزییاتی که تفاوتهای فرهنگ و آداب و نوع زندگی ما را با مردم دیگر نقاط مشخص میکند.
کتاب سه روز به آخر دریا جلد دوم مجموعه «سفرنامههای قدیمی زنان» و در نشر اطراف منتشر شده است.
نظر شما