افتتاح دومین خانه مشروطه ایران در اصفهان خود نمادی عیان از میل به درک ساحت معنوی هویتی است که عدالتخواهی و آزادیگرایی در پرتو شریعت، جزیی ناگسستنی از آن بهشمار میآید.
پنجشنبه هفته گذشته، در اصفهان منزل عالم مجاهدی که زهرکین استبداد رضاخانی، تاب رهبری داهیانه 40ساله او را در خلال مشروطیت و مبارزات پس از آن نیاورده بود و شهیدش ساخته بود، «خانه مشروطه» شد، تا اصفهان و فراتر از آن ایران، بخش مهمی از تاریخ «آزادیخواهی اسلامی»را در پیشروی خود افراشته شده ببیند. در افتتاحیه این میراث مشروطیت دو دانشآموخته فلسفه، دکتر غلامعلی حداد عادل و استاد کریم مجتهدی به سخنوری پرداختند، تا ارج و قرب میراث عالمانه مجاهد صدر مشروطه نزد اهل فلسفه نیز آشکارتر شود.
«مشروطه میگوید میباید از برای شاه و وزیر و امیر و دبیر و حاکم و محکوم و قاضی و ضابط، قانونی وضع نمود و هر یک را محدود به حدی کرد، قانون هرکس را مطابق کتاب و سنت و قانون اسلامی و طبقه هرکس تشخیص داد تا هر کس از شاه و گدا تکلیف خود را بداند و از وظیفه خود تجاوز ننماید و کارها مطابق قانون منظم گردد... مشروطه میگوید باید در مملکت ترویج علم و معارف کرد و باید در تمام شهرها مدارس علمیه دایر کرد و مدارس ابتدائیه و متوسطه و عالیه که تمام اطفال مردم را به تعلیم و تعلم گذارد که همه صاحب علم و ثروت شوند.»
این سخنان از آن آیتلله حاج آقا نورالله اصفهانی است که در مدح و منقبت مشروطه منطبق با الگوی اسلامی و در رساله «مکالمات مقیم و مسافر» نگاشته شده است. بنابراین این سخن بیراه نیست که در صدر مشروطه تنها علما بودند که میدانستند چه میخواهند و به کجا باید بروند. از این منظر و باعنایت و به غنای سخنان این آیتالله مجاهد و روشنفکر اینکه خانه او که در صدر مشروطه و پس از آن محل اجتماع مردم آزادیخواه بوده، امروز بدل به نهادی فرهنگی برای «مشروطهپژوهی» شود، قطعاً اتفاقی مبارک و میمون است.
خانه او که در محله قصر منشی اصفهان، دایر است با همت دانشگاهیان متعهد به میراث معنوی ایرانیان و همدلی شهرداری اصفهان قرار است از این پس موزه مشروطه و پژوهشکدهای برای مطالعات تاریخی و تئوریک باشد. از همینرو بود که دو تن از اهالی فلسفه، یعنی دکتر حداد عادل و دکتر مجتهدی اینچنین با شور و شعف در این مکان حاضر شده بودند و در ستایش آن سخن گفتند.
پیش از این دو اما، دکتر موسی نجفی که خود نسب از این عالم مجاهد میبرد، در این باب سخن گفت. او گفت که امروز سیاست ما بعضاً عاری از تعمق و هویتبخشی جلوه میکند و گروههای سیاسی ما یا آزادیگرایند یا عدالتخواه و جمعی فلسفی میان این دو گزاره سامان نمیدهند، اما در سیره حاج آقا نورالله جمع میان عدالت و آزادی عیان است و از همینرو رجعت به این میراث میتواند گرهگشای اوضاع امروز باشد. او در عین حال به نکتهای تاریخی هم اشارت داشت که در آن روزگار که مستبدین طرفدار روس بودند و آزادیگرایان دل در گرو انگلستان داشتند، در اصفهان جریانی قوی وجود داشت که هم ضد روس بود و هم ضد انگلیس.
دکتر نجفی سپس نتیجه گرفت: «در مشروطه اصفهان، میراث صفویه حضور دارد و بیداری اسلامیای ملموس است که در انقلاب اسلامی نیز دیده میشود. به مشروطه اصفهان از دو منظر میتوان نگریست: نسبتی که هویت اسلامی با دنیای جدید دارد و دیگر آنکه در نگاه به خارج، هویت اسلامی و ملی حفظ میشود.» نجفی درعینحال کوشید وجه ممیزه تاریخنگاری جدید در مشروطه را با وجوه کلاسیک آن تئوریزه کند. او 3محور را برای تفسیر سکولار از تاریخ مشروطه برشمرد؛ «در این نوع تاریخنگاری 3 وجه فربه وجود دارد، اول تعصبات قومی و شهری، دوم تکنگاریهای تاریخی و سوم بزرگنمایی شخصیتهای خاص.»
دو چهره مشروطه
دیگر سخنران، دکتر حداد عادل چنین آغاز کرد؛ «لازم است توجه کنیم که مشروطیت واکنش همهجانبه جامعه ایرانی بعداز احساس ضعف و عقبماندگی و درک خطر نابودی در برابر تمدن غربی بود؛ یعنی ریشههای آن به سالها قبل از پیروزی مشروطه بازمیگردد، بسیاری از مورخان شکست ایران در برابر روس را آغاز پدید آمدن بیداری در ذهن ایرانیان میدانند. اولینبار بود که ارتش یک کشور اسلامی از کشوری غیرمسلمان شکست میخورد و این امر باعث شد که اندیشه تغییر در ذهنیت عمومی جامعه رخ عیان کند.»
حداد عادل سپس به شرح این امر پرداخت که تبعات نضجگیری این تغییر چه بوده است: «مصلحان وطن اسلامی ما به این نتیجه رسیدند که مشکل بزرگ ما یکی بیعدالتی و دیگری استبداد بود. آنها درک کردند که استبداد منشأ بیعدالتی است و بیعدالتی مانع رشد کشور. مردم هم طعم تلخ استبداد را چشیده بودند و درمان را در استقرار حکومت قانون و عدالت میدانستند. پس مشروطه با عدالتخواهی آغاز شد.» حداد سخنانش را با شرح مدعیات روشنفکران و علما ادامه داد: «در مشروطه دو چهره خود را نشان میدهد.
یک چهره با علمای نجف و تهران و آیتالله حاجآقا نورالله نجفی اصفهانی ترسیم میشد که در آن علما خواهان «حکومت قانون» بهجای خودکامگی بودند و مشروطه را در سایه شریعت میخواستند و نزد آنان شورا یک آموزه اسلامی بود و چهره دوم منورالفکرانی بودند که نسخههای غربی تجویز میکردند و تجددی را که در غرب رخ نمایانده بود میخواستند بهعنوان مشروطه در ایران پیاده کنند.»
حداد عادل سپس به تبیین نقش علما پرداخت: «در آغاز کار رهبری با علما بود و مردم با اعتقاد به آنان و با تأکید بر این که وظیفه شرعی خود را انجام میدهند به اطاعت از آنان روی آوردند، اما غلبه با جریان دوم بود. نتیجهای که حاصل شد این بود که غربگرایان پیروزی را ربودند و علمایی را که تن به سکولاریته نمیدانند، یا مانند شیخ فضلالله به دار کشیدند یا مانند آیتالله بهبهانی ترور کردند.»
مشاور عالی رهبر انقلاب سپس به طرح روایتی تاریخی پرداخت که به نیکی تفاوت دیدگاهها در صدر مشروطه را نمایان میکرد؛ «در اولین سالگرد مشروطیت غوغایی بهپا میشود و جشنها سامان مییابد، شیخ شهید اعلامیهای را منتشر میکند و چنین میگوید: «آنهمه چراغانی و جشن و شادی برپا شد و فریاد زدید زندهباد قانون و زندهباد آزادی، میخواستید یک بار هم بگویید «زندهباد اسلام.» این امر نشان میدهد که شیخ شهید نگران بود که به نام قانون و آزادی، نفی اسلام صورت پذیرد. این دغدغه بجا بود. جریان غربگرا تودههای مردم را از سمت علما به سوی سفارتخانهها هدایت میکرد تا سفیر دولت خارجی بهجای علما ملجأ مردم شود. با حذف رهبران روحانی، این مردم بودند که حذف شدند و نهایتاً، دیکتاتوری حاصل آمد.»
شرح فلسفی هویت
دیگر سخنران جلسه ، استاد مبرز فلسفه دانشگاه تهران بود که او نیز جد اطهرش از جمله علمای مشروطهخواه تبریز بوده است، او فراتر از بحثهای مرسوم، به بحث و فحص در باب موضوعی فلسفی پرداخت که تا ضرورت رجعت به تاریخ اصیل مشروطه، تبیین شود. او گفت: «رابطهای میان هویت و شخصیت وجود دارد. ما معمولاً از هویت سخن میگوییم و کمتر به شخصیت اقبال نشان میدهیم. گویی که هویت یک داده طبیعی است و نسبتی با شخصیت ندارد. اما سؤال این است که چگونه میتوان خود را از ته دل، ایرانی دانست.
در این باب میتوان گفت درک تاریخ خود وظیفه ماست تا خودآگاهی پیدا کنیم. آنچه که در بازگشت به تاریخ اهمیت دارد، نوعی بازگشت به خود و خودباوری است.» دکتر مجتهدی ادامه داد: «سقراط در عبارتی میگوید: آگاهی وجدان اخلاقی را باعث میشود. برای آنکه وظایفی را متوجه ما میکند. پس، خودشناسی شناختن مسئولیتهای خود است.
استقلال ذهنی، آگاهی از وظایف ما نسبت به وطن و عقیده و خود است. بنابراین نسبت حافظه تاریخی را میتوان با شخصیت سنجید. حافظه با گذشته سروکار دارد و بدون آن، شخصیت دچار اضمحلال است. اما اراده و مراقبه با چه چیزی سروکار دارد؟ شاید بتوان گفت زمان حال، اراده طراحی آینده است و طراحی آینده تنها با جستوجو در گذشته میسور است. کسی که به گذشته توجه نشان نمیدهد، معنایش آن است که «آینده ندارد.» و این خطر برایش وجود دارد که دیگران برای او آینده را رقم بزنند و چه بسا این دیگران اگرچه بهظاهر «خویش» باشند، اما ناخودیهایی باشند که مصائبی را حادث کنند.»
مشروطه نامکشوف
مشروطه وجوه دیگری هم دارد که تابهحال مغفول مانده است. چند مشروطهپژوه ما تاکنون به این نکته اقبال نشان دادهاند که غیر از تهران و تبریز، در شهرهایی مانند اصفهان و بوشهر و... عالمانی ضداستبداد و ضد استعمار و «مشروطهخواه» بودهاند؟ برخی از رسالاتی که از علمای این مناطق به دست رسیده، گویاترین سندی است که نشان میدهد، علمای دینی درصدر مشروطه به دنبال چه بودند و کجا را جستوجو میکردند.