به گزارش همشهری آنلاین، «یکی از بزرگترین مشکلات نوع بشر این است که هر بلایی سرش بیاید میتواند خم به ابرو نیاورد و همچنان به زندگی ادامه دهد. ما خداوندگار این هستیم که انتظارات دنیای اطرافمان را برآورده کنیم و اولویتهایی را که دیگران برایمان تعیین میکنند در صدر امور قرار دهیم... بعد یک روز در میان بهت و حیرت همه و از جمله خودمان ناگهان فرومیریزیم.»
کتاب «از ناکامیهای کودکی گذر کردن» (How to Overcome Your Childhood) اثری از موسسه مدرسه زندگی «آلن دوباتن» (مدرسه زندگی، موسسهای در لندن است که آلن دوباتن، فیلسوف و نویسنده بریتانیایی آن را تاسیس کرده است)، به ما میگوید که چرا فروپاشی روانی، منفی نیست و ندای درون ما برای تغییر است و میتواند به رشد روانی ما منجر شود و اینکه ارتباط آن با دوران کودکی چیست.
دوران کودکی برای اغلب ما احتمالا یک یاد دور و شیرین است، گرچه اگر به اندازه کافی به آن نزدیک شویم، درمییابیم که حقیقتا اینطور نیست. ما خاطرات برجسته آن دوران را، آنچه هنوز محو به خاطرمان مانده، در جمع دوستان و خانواده تعریف میکنیم و حتی به تلخیهایش میخندیم. به اینکه بابت چه چیزهایی تنبیه شدهایم، چه چیزهایی دوست داشتیم ولی ازشان محروم بودیم، ما را در مدرسه با چه القابی صدا میکردند، والدینمان چه انتظارات عجیبی از ما داشتند و مواردی از این دست. اما واقعیت با آنچه ما برای نقل خاطره در حافظهمان نگه داشتهایم متفاوت است و بدتر اینکه ظاهرا گذشتهها هرگز کاملا نگذشتهاند و اشباح سالهای دور همچنان برایمان تصمیمگیری میکنند و گاه ما را به ورطههایی هولناک میکشانند.
در اوایل قرن بیستم، روانشناسانی چون زیگموند فروید و بعدها همتایانش آنا فروید، ملانی کلاین و دانلد وینیکات بخش عمدهای از پژوهشهایشان را صرف تجزیه و تحلیل آسیبهایی کردند که کودکان در دوران کودکی متحمل میشوند و اینکه این آسیبها چه پیامدهایی در دوران بزرگسالی خواهند داشت. از دیدگاه روانکاوی، هر گونه مداخله روانشناسی که بخواهد از اضطراب آدمی بکاهد و آیندهای رضایتبخش برایش رقم بزند، باید به عنوان یکی از وظایف اصلیش به دوران کودکی بپردازد.
برای مثال کسی که در کودکی مورد تمسخر واقع شده، در بزرگسالی مدام با احساس دلهره، نگرانی و ترس از وقوع فاجعه دست به گریبان است. کسی که والدینی خشمگین داشته، احتمالا دچار شرم یا نرمخویی غیر طبیعی است و تمایل دارد شرایط یا رابطههایی دشوار را تجربه کند. یا آنکه والدینی افسرده داشته، در بزرگسالی از او خوشحالی بیش از حد و اغراقشده میبینیم و آنکه در کودکی احساس مهم نبودن به او القا شده، احتمالا تلاش بیش از اندازه و ملالآوری برای دستیابی به موفقیتهای متعدد خواهد داشت.
برای ما دشوار است که دقیقا تجربیات کودکیمان را به خاطر بیاوریم. گاهی به یاد آوردن گذشته احساساتیمان میکند و گاه مواجهه با گذشته سخت و ناخوشایند است. با این وجود، آنچه در بزرگسالی در روابط اجتماعی، عاطفی، شغلی و... تجربه میکنیم، ما را حسابی به کودکیمان پیوند میزند. ممکن است دچار اضطراب و افسردگی شویم، دست به تخریب روابطمان بزنیم یا کارهایی نامعقول از ما سر بزند و تا آن زمان، هرگز متوجه نشویم اشکالی در کار است.
مطابق این کتاب کوچک از «مدرسه زندگی»، ظاهرا همه ما، تا زمانی که نه تنها کودکی را به یاد نیاوردهایم، بلکه هیجانات و احساسات آن زمان را هم دوباره تجربه نکردهایم، نمیتوانیم از تسلط آن دوران بر زندگی امروز و آیندهمان خلاص شویم. در واقع ما برای آزادی از قید گذشته باید با تکیه بر خود بزرگسالمان، به درستی از «ناکامیهای کودکی» گذر کنیم. در کتاب مختصر و مفید، به چند و چون چنین سفری هم پرداخته شده است.
این کتاب را نادیا فغانی ترجمه و نشر هنوز منتشر کرده است.
نظر شما