همشهری آنلاین-روناک حسینی: آلکسی ایوانوویچ ولچانینف، نجیبزادهای «عاقل و گاه چیزفهم، کمابیش تحصیلکرده و بیتردید مستعد و سرشار از اعتماد بهنفسِ حقا تزلزلناپذیر و وقیحانه اشرافی» مدتی است که برای یک دعوی قضایی بر سر املاک، به پترزبورگ آمده است. همینطور که از ماندن در این شهر کلافه شده، متوجه میشود که دیدن یک مرد ناشناس با روبان حریر سیاه روی کلاهش، بدون اینکه دلیلش را بداند، او را دچار تنگدلی و حتی رویاهایش را آشفته میکند.
ولچانینف خیلی چیزها را در خلوت خود در پترزبورگ به خاطر میآورد. چیزهایی که مدتها فراموش کرده بود و اکنون چون خاطراتی اغلب شرمآور در برابر نظرش پدیدار میشوند، اما تنها چیزی که به یاد نمیآورد، هویت مردی است که گاه و بیگاه در شهر میبیند و هر بار نگاه کردن به روبان حریر سیاهی که روی کلاه گردش دارد، ناراحتش میکند.
یک شب مرد ناشناس، جلوی پنجره آپارتمان ولچانینف پدیدار میشود و در حالی که به خاطر نوشیدن زیاد هوش و حواس درستی ندارد، با آلکسی ایوانوویچ روبهرو میشود. ولچانینف ناگهان مهمان سرزده خود را به جا میآورد. او پاول پاولوویچ تروستسکی، شوهر زنی است که ۹ سال قبل، با او رابطهای پنهانی داشته است. اما رفتار مهمانِ ناخوشایند، نامنتظر است: میزبانش را با محبت خطاب میکند و او را در آغوش میکشد.
روایت رابطه این دو مرد عجیب است و پر از پیچیدگی و غافلگیری و خواننده را در برابر نگاه عمیق نویسنده و قدرت فوقالعاده او در شرح موشکافانه این موقعیت، شگفتزده میکند. آنچه در این رمان جلب نظر میکند، بیان مکانیسمهای دفاعی روان انسان در روایت است و جالب اینکه داستایفسکی این رمان را سالها پیش از مطرح شدن چنین نظریهای نوشته است.
داستایفسکی شوهرباشی را در سال ۱۸۷۰منتشر کرد، زمانی که فروید تنها ۱۴ سال داشت. او در این داستان، به مکانیسمهای دفاعی روان، واپسرانی و واکنش وارونه پرداخته است، چیزی که سالها بعد نظریه مکانیسم دفاعی فروید را تحت تاثیر قرار داد. طبق این نظریه، دفاع، واکنش ناخودآگاه آدمی به منظور کاهش رنج و عذاب، از طریق تغییر در ادراک واقعیت است. همانطور که ولچانینف ماجراهای ۹ سال قبل را «فراموش کرده» که نوعی سازوکار دفاعی روان است و کمکم آنچه از یاد برده، در رویاهایش ظاهر میشود؛ همانطور که آنچه سعی در فراموشی و انکارش داریم، گاه سر از رویا درمیآورد.
پاول پاولوویچ از هدف خود در تعقیب ولچانینف آگاه نیست. واکنش او «وارونه» است. دشمنش را در آغوش میکشد و به او ابراز علاقه میکند. چنان که نویسنده میگوید، عشق ناشی از نفرت از همه قویتر است. دوستی تروستسکی دفاعی است که بعدها فروید نام «واکنش وارونه» را به آن میدهد.
نکته دیگر، نگاه انتقادی داستایفسکی به نوعی خاص از شخصیت است که از قول ولچانینف نام «شوهرباشی» روی آن میگذارد: «...ولچانینف یقین داشت که چنین گونهای از زنها حقیقتا وجود دارند، اما همچنین معتقد بود متناسب با این گونه از زنها، شوهرانی هم هستند که علت وجودیشان منحصر به این است که همتای این گونه از زنان باشند... اینها به اصطلاح «شوهرباشی» هستند، یا بهتر بگوییم، در زندگانی فقط شوهرند و دیگر هیچ.» البته که ولچانینف هم گذشته قابل دفاعی ندارد و خاطرات سرکوبشده در آستانه میانسالی، برای او مایه عذاب است.
شوهرباشی نمونهای دیگر از این نگاه داستایفسکی است که انسان باید در برابر سرنوشت اجتنابناپذیر خود آگاه باشد. قدرت پیامبرگونه داستایفسکی نه در توانایی او برای حل عذابهای روحی انسان، بلکه در بازنمایی رنجهایی است که آدمی در تلاش برای حل آنها است؛ همه در معرض رنج هستند و همه باید تحمل آن را یاد بگیرند، اگر میخواهند در نبرد تنبهتن با زندگی رستگار شوند.
رمان «شوهرباشی» را میترا نظریان ترجمه و نشر ماهی منتشر کرده است.
نظر شما