همشهری آنلاین_شقایق عرفینژاد: خیلی از محلهها شاید حتی برای داشتن یک باغچه کوچک یا یک درخت که سایه بگسترد و چشم روشن کند، در حسرتند. در این شرایط در محله نامجو دیواری وجود دارد پر از گل که دل از رهگذری میبرد و به کوچه زیبایی میبخشد. این دیوار حاصل کار پدر و دختری است خوشذوق و خلاق که بدون اینکه منتظر شوند شهرداری فکری برای فضای سبز بکند، خودشان آستین بالا زدهاند و حالا لذتش را هم خودشان میبرند و هم دیگرانی که از برابر این دیوار دلنشین میگذرند.
خانواده اللهآبادی ۳ سال است که ساکن میدان نامجو شدهاند. در این ۲ سال آنها حیاط خانه را سرسبز کردهاند و علاوه بر آن دیوار پرگلی هم با گلدانهای کوچک ساختهاند. «فرزانه آللهآبادی» میگوید علاقه زیادی به گل و گیاه دارد و دلیلش هم پدرش است که همیشه گل پرورش داده و در خانه گلدان داشته است: «زمانی هم که در آپارتمان زندگی میکردیم، پدرم گلدانهای زیادی داشت. الان هم چند سال است به دلیل اینکه میخواستیم خانه حیاطدار داشته باشیم، آپارتمان را اجاره دادیم و خودمان خانه حیاطداری در این محله اجاره کردهایم.»
نقل مکان به خانه جدید البته کار سادهای نبوده است. خانه حیاطدار قدیمی احتیاج به تعمیراتی داشته که خیلیها آن را ناشدنی میدانستهاند: «این که در یک فضای سنتی و قدیمی زندگی کنم، برایم خیلی لذتبخش است. خانهای هم که در آن زندگی میکنیم، خیلی قدیمی است و حتی در و پنجرههای چوبی دارد. برای همین همه ما آن را دوست داریم. با تمام مشکلات آن را بازسازی کردیم، ولی به شکل قدیمیاش دست نزدیم.»
- فکر اولیه
فرزانه اللهآبادی فکر اولیه این کار را مربوط به این میداند که دوست داشته آدمهای اطرافش و اهالی محلهاش را خوشحال کند: «دلم میخواست آنها کمی بیشتر با فضای سبز و گیاه ارتباط داشته باشند. میدانستم آدمها در آپارتمانهایشان موقعیت ندارند که فضای سبز داشته باشند. به همین دلیل، دوست داشتم بیرون از خانه این امکان را پیدا کنند.»
گلدانهایی که او و پدرش روی دیوار خانه نصب کردهاند، در واقع قوطیهای آبمیوه هستند که در آنها گیاه کاشتهاند: «خیلی دوست دارم و سعی میکنم دورریزهایمان کم باشد و تا جایی که میتوانم از وسایل دوباره استفاده کنم. برای همین، گلها را هم در قوطیهای آبمیوه پرورش دادم.»
او در اول کار میخواسته هرکدام از این گلدانها را به یکی از همسایهها هدیه دهد یا گلهایش را به بچههای کار بدهد تا بتوانند آن را بفروشند، اما کرونا اجازه این کار نداده است: «در این روزها آدمها سعی میکنند کمتر از دست کسی چیزی بگیرند. من هم گلها را تا جایی که میشد هدیه دادم. بعد هم تصمیم گرفتم آنها را به دیوار بزنم تا هرکدام از رهگذران که دوست داشتند، آنها را بردارند.» در آن زمان همسایهها به او میگفتهاند که گلدانها را رهگذران و کسانی که زباله جمع میکنند، خواهند برد، اما جواب فرزانه اللهآبادی این بوده که اصلاً میگذاریم تا ببرند. ولی این اتفاق نیفتاد، گلدانها همانطور روی دیوار ماندند و بیشتر شدند. بعدتر بعضی همسایهها از او خواستهاند، روی دیوار خانه آنها هم گلدان بگذارد.
- پسماندهایی که زیبا میشوند
برای ساخت این گلدانها علاوه بر قوطیهای آبمیوه، از قوطیهای شیشهای و کنسرو هم استفاده میشود یا همینطور بستههای پلاستیکی که در آنها گوشت بستهبندی شده است.
او این گلدانها را، برای امتحان و برای اینکه متوجه شود گل در آنها رشد میکند یا نه، اول در حیاط خانه نصب کرده و بعد که از نتیجه کار مطمئن شده، آنها را در دیوار بیرونی خانه جا داده است. حالا هم قصد دارد دیوارهای بیشتری را پر از گل کند تا دور و برش زیباتر باشد. میگوید دوست دارد بقیه هم از آنچه او دوست دارد، لذت ببرند: «ما در خانه گلدانهای زیادی داریم. دوست داشتم لذتی را که از دیدن آنها میبرم، با بقیه هم سهیم شوم. همیشه فکر میکنم آدمها در زندگیشان رسالتی دارند. من هم قطعاکاری دارم که باید در این دنیا انجام دهم، کارهای زیادی هم کردهام، ولی فکر میکنم مهمترینش این است که همدیگر را خوشحال کنیم. بهخصوص الان که فکر میکنم حس انساندوستی کمرنگ شده است، این گیاهان میتوانند به نشانه همدلی جوانه بزنند.»
- یادداشتی از یک غریبه
روزهای اولی که پدر و دختر مشغول درست کردن این دیوار بودهاند، همسایهها واکنشهای خوبی نداشتهاند: «خیلیها فکر میکردند کار مسخرهای میکنیم و میگفتند اینها را میبرند. ولی بعد از چند روز آنقدر این دیوار گل را دوست داشتند که بابتش از ما تشکر میکردند. حتی یکی از همسایهها گفت هر مهمانی که به خانه من میآید، اول از گلهایی تعریف میکند که روی دیوار خانه شما دیده است. یکبار هم رهگذری یادداشتی برای ما کنار گلدانها گذاشته بود و نوشته بود که چقدر کار قشنگی است و بسیار لذت برده است. این کار ما را خیلی خوشحال کرد.»
گیاهانی که آنها در گلدان روی دیوار میکارند برگ بیدی، گل گندمی و گیاهانی هستند که مقاوم ترند یا آنطور که فرزانه میگوید هر گیاهی که بتواند بکارد.
این کار روی روحیه او و خانوادهاش هم تأثیر زیادی داشته است: «احساس میکنم، هرقدر کم و کوچک، برای محلهام و آدمهای اطرافمکاری کردهام. همین که یک رهگذر از دیدن آن خوشحال میشود و چشمش سبزینهها را میبیند، ما را هم خوشحال میکند، بهخصوص که در تهران هم فضای سبز کم داریم. در همین محله خودمان هم فقط یکی دو فضای سبز خیلی کوچک داریم. فکر میکنم تهران به کلی در حال تبدیل شدن به ساختمان و ماشین است.»
- حیاط سرسبز ما
خانه اللهآبادیها حیاط سبز و پرگلی دارد که فرزانه میگوید بیشتر آن کار پدر است: «پدر بسیار مراقب گیاهان حیاط است و به آنها رسیدگی میکند و دست سبزی هم دارد. ایده کار را من دادم، ولی با پدر و البته بقیه خانواده کار را پیش بردیم و به گیاهان رسیدگی کردیم.»
پدر هم میگوید آبیاری گیاهان حیاط و گلدانهای دیوار با اوست و میگوید: «بسته به نوع گل، هر روز یا یک روز در میان به آنها آب میدهم.» میگوید: «همیشه به گل علاقه داشتهام و گلهای آپارتمانی زیادی پرورش دادهام. از گلکاری به شکل حرفهای چیز زیادی نمیدانم. ولی بنا بر تجربه یاد گرفتهام چطور باید به آنها رسیدگی کنم.»
او باور داردکاری که میکند تأثیر زیادی روی محیط اطرافش دارد و اگر عده بیشتری هم این کار را بکنند، تأثیرش بیشتر هم میشود. او که بازنشسته کارخانه تولید رنگ است، این کار را برای گذران روزش به بهترین شکل مفید میداند و میگوید با رسیدگی به گلها و گیاهان روحیه خوبی هم پیدا کرده است و اوقات بیکاریاش را با آنها سپری میکند.
- باغچه کوچک همسایه ما
آنها که همسایه این خانه با دیوار گل هستند، هر روز در رفتوآمدهایشان آن را میبینند و حتماً لذت میبرند. آنها وقتی به ابتدای کوچه میرسند به جای سیمان و سنگ با دیواری پر از گلدان مواجه میشوند که همسایه خوشذوقشان به رایگان در اختیارشان گذاشته است. یکی از همسایهها، خانمی میانسال است که میگوید این دیوار یک هدیه است: «من به این دیوار به شکل یک هدیه نگاه میکنم و از این همسایه بسیار متشکرم. هربار که از کنار این باغچه کوچکمیگذرم حتی زمانی که افسرده یا عصبانی هستم، نگاه به آن حالم را خوب میکند.»
همسایه دیگر در انتهای کوچه زندگی میکند. میگوید صاحب خانه را نمیشناسد، اما هر روز با آنچه او برای روح و چشمشان آماده کرده، مواجه میشود: مرد همسایه میگوید: «در هیچ کوچه دیگری چنین دیواری ندیدهام. فکر میکنم شانس داشتهام که هر بار از خانه بیرون میروم، چنین منظرهای پیش چشمم است.»
دختر جوانی میگوید: «زمانی که این دیوار را به این شکل درست میکردند، هر روز میدیدم تعداد بیشتری گلدان روی دیوار قرار میگیرد و هر روز زیباتر میشود. هیجانزده بودم که ببینم در پایان کار به چه شکل در میآید. به نظرم بسیار زیباست.»
دیگری چندان امیدوار نبوده که این دیوار به سرانجام برسد: «بارها دیده بودم که اهالی یا رهگذران گلدانها را از روی دیوار برای خودشان برمیدارند. ولی خیلی جالب است که این موضوع روی کار صاحب خانه تأثیر نگذاشته و به کارشان ادامه دادند تا به اینجا رسید.»
اهالی کوچه حالا منتظرند تا دیوارهای بیشتری در کوچه به این شکل درآید تا کوچه به باغ کوچکی تبدیل شود که چشم را مینوازد و روح را آرام میکند.
نظر شما