در آن گفتوگوی چالشبرانگیز دو دیدگاه کاملا متفاوت منعکس شده بود. دکتر صدوق معتقد بود که سازمان بخش عمدهای از امکانات خودش را صرف حفاظت از برخی عرصههایی کرده که در حال حاضر از نظر زیستی، ارزش چندانی ندارند اما دکتر کهرم نظری کاملا متفاوت داشت؛ به اعتقاد وی حتی به فرض خالی شدن یک زیستگاه از حیات جانوری، حفاظت از آن نباید تعطیل شود. در آن گفتوگو، البته هر یک از این 2 صاحبنظر دلایل خاص خود را ذکر کرده بودند. این گفتوگو همانگونه که پیشبینی میشد واکنشهای متعدد کارشناسان محیطزیست را در پی داشت. آنچه در پی میآید گفتوگویی است با دو کارشناس دیگر که هریک از نگاه خود به مناطق حفاظت شده پرداختهاند.
« تحت هیچ شرایطی نباید مناطق حفاظت شده رها شود.» دکتر حسین آخانی، استاد دانشگاه تهران، با اعلام این مطلب، میافزاید: با وجود آنکه امروز مناطقی از سرزمین با عنوان مناطق حفاظت شده تحت مدیریت سازمان قرار دارد اما همواره تحت عناوین مختلف به این مناطق تعرض میشود. حال شما تصور کنید سازمان محیطزیست اعلام کند این مناطق دیگر ارزش حفاظت ندارد، آن وقت چه اتفاقی میافتد؟ قطعا عدهای فرصت طلب منتظر این دستاویز هستند تا به این مناطق حمله کنند.
ضعف بدنه کارشناسی سازمان محیطزیست
وی به نکته دیگری اشاره میکند که در واقع یکی از ضعفهای عمده سازمان محیطزیست بوده و بسیاری از مشکلات امروز محیطزیست ریشه در آن دارد: بدنه کارشناسی محیطزیست این توان را ندارد که همین مناطق را که امروز روی کاغذ حفاظت میشود حفظ کند؛ در نتیجه میبینیم روز به روز از وسعت همین میزان مناطق حفاظت شده روی کاغذ هم کاسته میشود.بنابراین، اینکه گفته میشود برخی مناطق ارزش حفاظت ندارد در واقع پاک کردن صورت مسئله است. اگر ما به هر دلیل نتوانیم از مناطق حفاظت شده پاسداری کنیم نباید این ناتوانی باعث شود که وسعت این مناطق را کاهش دهیم. بلکه باید ضعفهای قانونی و ضعفهای محیطزیست را جبران کنیم و به جای حذف این مناطق بر وسعت آنها بیفزاییم.
این پژوهشگر منابع طبیعی خاطرنشان میسازد: کسانی که معتقدند بهدلیل نبودن گونههای جانوری در یک منطقه حفاظت شده، سازمان محیطزیست نباید بودجه و توان خود را برای حفظ این مناطق صرف کند، در واقع ارزش مناطق حفاظت شده را در وجود گونههای حیات وحش میدانند. این افراد به محیطزیست از منظر جانوری نگاه میکنند. در حالی که مهمترین معضل محیطزیست، پوشش گیاهی است. درون پوشش گیاهی دهها گونه پروانه بومی زندگی میکنند. حیات وحش فقط پستانداران نیستند بلکه این گونه جانوری از نظر آماری درصد بسیار کوچکی را به خود اختصاص میدهد حال آنکه ما صدها گونه گیاهی داریم که بر ضرورت وجود منطقه حفاظت شده تاکید میکند.
دیدگاه سنتی
آخانی این شیوه نگاه به مناطق حفاظت شده را برآمده از نگاه قدیمی و سنتی میداند و میگوید: این نگاه، نشات گرفته از یک نگاه کاملا سنتی است که مناطق حفاظت شده را معادل شکار میدانستند به همین دلیل به منطقه تحت حفاظت، منطقه شکاربانی اطلاق میکردند. درحالی که محیطزیست از دیدگاه جهانی فقط جانور نیست؛ اکوسیستم است. مطمئن باشید اگر در آینده فشار بر مناطق حفاظت شده کم شود و آگاهی عمومی بالا برود پستانداران به این مناطق بازخواهند گشت. اگر نمیتوانیم جلوی شکار غیرمجاز را بگیریم، اگر نمیتوانیم مانع تعرض به مناطق حفاظت شده شویم، تلاش کنیم حداقل زیستگاهها را حفظ کنیم؛ اگر توان حفاظت از جانوران بزرگ را نداریم، پوشش گیاهی و جانوران کوچک را حفظ کنیم.
وی تصریح میکند: کشور ما از نظر تنوع پروانهها و شبپرهها در جهان بینظیر است. به همین دلیل باید مناطق حفاظت شده به قوت خود باقی بماند و با راهکارهای عملی طبق استانداردهای جهانی حفظ و صیانت شود. ما درحالی مسئله حذف مناطق حفاظت شده را مطرح میکنیم که دردیگر کشورها برای حفظ یک گونه حشره میلیونها دلار هزینه میشود، حال آنکه در کشور ما با این تنوع بینظیر حشره بهخصوص پروانهها هیچ اهمیتی به حفظ آنها داده نمیشود. چرا که این دیدگاه حاکم است که چون قوچ و میش کم شده باید منطقه را رها کرد و در اختیار دامداران گذاشت. درصورتیکه ما باید به فکر حفاظت از اکوسیستم باشیم؛ به فکر حفظ پوشش گیاهی و حفظ خاک باشیم؛ همین الان هم از این نظر بسیار عقبماندهایم.
نظریه جغرافیایی زیستی جزیره
دکتر برهان ریاضی، عضو هیات علمی واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی مرکز، در پاسخ به این پرسش که آیا حفظ و حراست مناطق حفاظت شده خالی از گونههای وحش ضرورت دارد ؟ میگوید: من میخواهم پیش از اینکه به سؤال شما پاسخ دهم سؤال دیگری مطرح کنم که پاسخ به آن، پاسخ به پرسش شما نیز هست و آن اینکه چرا باید عرصههایی از سرزمین بهعنوان منطقه مورد حفاظت انتخاب شود؟ پاسخ این است: بهدلیل دستاندازیها و دخالتهایی که انسان در سرزمین یا طبیعت انجام میدهد تنوع زیستی رو به نقصان میگذارد. یعنی جمعیتها کاهش پیدا میکنند. منظور از جمعیت هم الزاما جانوران وحشی نیستند بلکه افراد مربوط به یک گونه اعم از گیاهی و جانوری است. در کشور ما چند میلیون گونه حشره وجود دارد که در حال حاضر جمعیت هریک از اینگونهها بهشدت در حال کاهش است.
برخی به حدی کاهش یافته که درمعرض تهدید هستند و برخی در لبه انقراض قرار دارند. ما چون با این شرایط در کره زمین مواجهیم بنابراین، گونهها و یا الگوهایی از سرزمین را انتخاب و حفظ و حراست میکنیم تا اگر مجموعه سرزمین دچار از بین رفتن یا انهدام تنوع زیستی شد، جزیرههایی حفظ شده وجود داشته باشد.این مدرس محیطزیست میافزاید: شما اقیانوس پر تلاطمی را در نظر بگیرید که در داخل آن جزایر امنی وجود دارد. ما برای ادامه بقا این جزایر امن و با آرامش را برمیگزینیم. نظریه جغرافیایی زیستی جزیره بر همین اساس شکل گرفته است.
طبق این نظریه، با توجه به این همه مداخلات انسان در طبیعت، تلاش میشود نمونههایی از همه نوع اکوسیستم کلان برای نسلهای آینده حفظ و حراست شود، تا فرزندان ما بدانند که در فلان منطقه حفاظت شده فلان گونه منقرض شده گیاهی یا جانوری موجود است. این فلسفه وجودی مناطق حفاظت شده است. اما اگر این مناطق وجود نداشته باشد از آنچه امروز وجود دارد تنها شرح و توصیفی در کتابها باقی خواهد ماند.
فرسایش ژنتیکی
ریاضی به مورد دیگری اشاره میکند: بیابانهای ایران را در نظر بگیرید. صرفنظر از اینکه این بیابانها در کجا واقع شدهاند یک اکوسیستم بیمانند هستند که بهدلیل آنکه اجزای خود را از دست دادهاند دچار فرسایش ژنتیک شدهاند. به همین دلیل باید پارک ملی کویر و توران را داشته باشیم تا سیماهای متفاوت زیستی مربوط به یک سرزمین حفظ شود. باید این نمونهها بدون آنکه اجازه دخالت انسان در آنها داده شود حفظ شوند. بهرهبرداری و بهرهوری از این مناطق تحت هر عنوانی که باشد - حتی تفرج- باید براساس استانداردهای جهانی صورت پذیرد. البته ضوابط تعریف شده برای این مناطق با توجه به حساسیت آنها متفاوت است.
مناطق حفاظت شده در کشورهای اروپایی
این کارشناس برجسته محیطزیست درخصوص جایگاه مناطق حفاظت شده در کشورهای اروپایی میگوید: امروزه برخی کشورهای اروپای شمالی با توجه بهنظریه جغرافیایی زیستی جزیره، 30 الی 40 درصد از سطح کشورشان را تحت حفاظت قرار دادهاند چون بقای انسان را در حفظ تنوع زیستی میدانند.بنابراین، اگر منظور حفظ قوچ و میش بود 100راس از اینگونه را میگرفتیم و در منطقهای حفظ میکردیم. اما مسئله این نیست. حال اگر به فرض محال، مسئله فقط حفظ یوزپلنگ باشد باید توجه داشته باشیم که هرگز نمیتوان در طولانی مدت به حفظ و بقای یک گونه بهجز در موطن اصلی آن اطمینان داشت.
یوزپلنگ و قوچ و میش یا کل و بز در فعل و انفعالات مربوط به سرزمینی که در آن به تکامل رسیدهاند حفظ میشوند. اگر هریک از این گونهها را دست آموز کنیم بدون هیچ تردیدی رفتارشان عوض میشود. به همین دلیل از نظر اکولوژی ما اجازه داریم فقط بهطور موقت یک گونه را در یکجا بهصورت دست آموز نگهداری کنیم. براین اساس، هدف از وجود مناطق حفاظت شده، حفظ یک گونه به این شیوه نیست؛ بلکه هدف این است که الگوهایی از طبیعت مثلا کوه تفتان، شیرکوه یزد و سبلان که هریک ویژگی خاص خود را دارد برای نسلهای آینده حفظ شود؛ این مفهوم منطقه حفاظت شده است. در این حفاظت، سیمای طبیعی سرزمین، همراه با گونههای گیاهی و حیات وحش آن حفظ میشود.
در غیر این صورت سرزمین دچار فرسایشهای گوناگون میشود و رو به انهدام میگذارد و در نتیجه الگویی برای نسل بعد باقی نمیماند. باید توجه داشته باشیم که با انقراض هر گونه درواقع یک ذخیره ژنتیک را از دست میدهیم. به همین دلیل، نه اخلاق، نه مصلحت و نه اکولوژی اجازه این سهل انگاری را نمیدهد؛ بلکه بر حفظ و گسترش مناطق حفاظت شده تاکید میکند.