فرض نویسنده مقاله حاضر این است که هویت ایرانی که حاصل تداوم و انسجام عناصر ایرانی و اسلامی است، بحرانهایی را از سر گذرانده است. نویسنده معتقد است که هویت باستانی ایران در پیش از اسلام هم بحرانهای زیادی داشته است اما وی عمدتا بر بحرانهای عصر حاضر هویت ایرانی تاکید میکند. این نوشتار را با هم می خوانیم.
هویت ایرانی با چند بحران تاریخی عمده روبهرو بوده است؛ از جمله هجوم اسکندر به ایران (بحران یونانی)، سلطه حکمرانان بنیامیه بر جهان اسلام و هجوم فرهنگ جاهلی عرب (بحران اموی)، حمله زردپوستان آسیای مرکزی و هجوم مغول و تاتار (بحران مغولی) و دست آخر تهاجم استعمارگران فرنگ و تحمیل فرهنگ غربی (بحران فرنگی). این بحرانها دارای دو شاخصه نظامی و فرهنگی بوده است. ایرانیان همواره در برابر این بحرانها از خود مقاومت نشان دادند. (1)
پویایی فرهنگ ایرانی و اسلامی،با حمله مسیحیان از غرب و هجوم مغول از شرق،از میان نرفت. در حمله مغول،فرهنگ ایرانی و اسلامی قوم مهاجر را در خود حل کرد. در جنگهای صلیبی نیز،اروپاییان با تمدن و فرهنگ اسلام آشنا شدند و بهطور آشکاری،عقبماندگی خود را مشاهده کردند و به جبران آن پرداختند. این همه،نشانگر فرهنگ مولد و تأثیرگذار ایرانی و اسلامی است. بحران هویت در ایران زمانی شکل گرفت که تمدن و مظاهر غرب و پیشرفتهای علمی پس از انقلاب صنعتی در اروپا،اقتدار خود را در ایران به نمایش گذاشت.
برخورد نخبگان ایرانی در رویارویی با غرب متفاوت بود. در میان روشنفکران غربگرا،مسئله عقبماندگی با احساس حقارت و بازماندن از قافله تمدن غرب همراه شد. اولین کاری که آنها کردند، نفی داشتههای خود و ستایش تمدن غرب بود. (2)به هر تقدیر،جریان فکری غربگرا در ایران،همواره دین اسلام را با مسیحیت و نهاد روحانیت اسلام را با کلیسای قرون وسطی یکسان تلقی کرد. پیروان این جریان فکری درصدد برآمدند تا میان هویت اسلامی و هویت ایرانی «انشقاق» ایجاد کنند و از میان آن دو، یکی را برگزینند.(3) در چنین شرایطی،برخورد حکمرانان نیز در مواجهه با مدرنیته غرب بسیار منفعلانه و جاهلانه بود.
ناصرالدین شاه در سفر خود به اروپا و دیدن پیشرفتهای صنعتی اروپا به این باور رسید که: «ما هرگز به پای اروپا نمیرسیم؛ فقط باید کاری کنیم که مردم نفهمند در آن طرف دریاها چه خبر است.» (4)
میکادو- امپراتور ژاپن- که همزمان با ناصرالدینشاه در ژاپن حکم میراند و کشورش از لحاظ علمی و صنعتی شرایطی مشابه ایران داشت،در سفر جداگانهای به اروپا،با مشاهده پیشرفتهای علمی و صنعتی اظهار کرد: «ما با دو عنصر قناعت و ثبات کار،باید خود را به حد اروپا برسانیم.»
تشدید موج باستانگرایی و انشقاق مبانی هویت ایرانی و اسلامی در دوران رضا شاه موج باستانگرایی و ملیتگرایی افراطی، با هدف مقابله با اسلام و رویارویی با باورهای دینی مردم،کشور را دربرگرفت. ملیتگرایی افراطی و شوونیسم که پس از فتوحات ناپلئون در فرانسه تکوین یافت دارای مختصات خاص اروپا بود و مروجان آن در ایران بدون در نظر گرفتن شرایط تاریخی، هرگونه عامل دیگری مانند دین و ایدئولوژی را که «عامل همبستگی» واقعی مردم و هویت ملی و جمعی ایرانیان و سایر ملتهای مسلمان بود،انکار میکردند (5) ؛ حال آن که وطندوستی به مصداق «حبالوطن منالایمان»،ناشی از ایمان و دیانت است.
اما هدف از ترویج ناسیونالیسم و ملیتگرایی در کشورهای اسلامی،ایجاد تفرقه،اختلاف و جدایی میان ملتهای اسلامی بود. همزمان با کودتای 1299 ش (1921 م)
رضا شاه در ایران،امیرفیصل در 1920 م در عراق،و آتاتورک در سال 1922 م در ترکیه به قدرت رسیدند. موج ملیتگرایی در این سه کشور،در قالب «پانایرانیسم»،«پان عربیسم» و «پانترکیسم» ظهور کرد و از این طریق،جدایی ملتهای مسلمان در منطقه حساس خاورمیانه در قلمروی نظام سلطه جهانی استعمار انگلستان،شکل گرفت. استمرار چنین سیاستی باعث ناهمگونی میان مؤلفههای هویتی در کشورهای اسلامی و ایجاد بحران هویت شد. فرجام این رویکرد، خودبیگانگی،تزلزل و بیاعتمادی نسبت به باورهای دینی و گرایش به اندیشههای غربی بود.
آثار زیانبار تخریب هویت ایرانی و اسلامی
ناسیونالیسم رضاشاه،نه تنها به نفی هویت اسلامی و شعائر دینی میپرداخت بلکه شاخصهای هویت ایرانی را نیز تخریب میکرد؛ لباسهای زیبای ایرانی را که اقوام ایرانی با شرایط اقلیمی متفاوت از دیرباز برگزیده بودند،به اجبار تحت عنوان «لباس متحدالشکل»،به لباس غربی تبدیل کرد(6) و افرادی چون تفیزاده کوشیدند«خط فارسی» را که از شاخصهای هویت ایرانی به شمار میرود،به لاتین تغییر دهند.(7) او آشکارا معتقد بود از فرق سر تا نوک پا باید از غرب تقلید کرد و تغییر خط فارسی را تنها با حمایت و به کارگیری زور به وسیله رضاشاه ممکن میدانست. ملیتگرایی رضاشاه همچون تجددخواهیاش،ردپایی از فاشیسم به همراه داشت. (8)
به گفته ریچارد کاتم،ناسیونالیسم رضاشاه به ناسیونالیسم آتاتورک شباهت داشت. این دو از بسیاری از جهات همانند بودند. رضاخان با تقلید کورکورانه از غرب،دیکتاتوری ترکیه را تحسین میکرد و بسیاری از اصلاحات اجتماعی انجام شده در ترکیه را در ایران پیاده کرد. (9)
فقدان تعادل در مؤلفههای تشکیل دهنده «هویت ملی» در دوران رضاشاه حیرتانگیز است. در این دوران،تنها «هویت اسلامی» به نفع «هویت ایرانی (باستانستایی افراطی) از صحنه جامعه محو نشد بلکه مؤلفه دیگر هویت ملی کشور،یعنی «هویت قومی» نیز قربانی ناسیونالیسم افراطی رضاشاه شد. او با «هویتستیزی»،به نفی اقلیتهای «ترک»،«کرد»،«بلوچ»،«ترکمن» و سایر اقوام ایرانی پرداخت و با تبعیض قومی تلاش کرد تا زبان،آداب و رسوم و لباس اقوام ایرانی را که جزئی از هویت ملی کشور به شمار میرفت،با توسل به خشونت و نظامیگری از میان بردارد. (10)
در دوران پهلوی دوم،موج باستانگرایی شدت فزایندهای یافت که برپایی جشنهای 2500 ساله و تغییر تاریخ هجری شمسی به تاریخ شاهنشاهی،از جمله موارد آن به شمار میرود. دستاندرکاران جشنها،در راستای هدفهای خاص خود که به نحوی ظریف با آرمانها و هدفهای «صهیونیسم» پیوند داشت،حاضر شدند بنیاد شاهنشاهی را که از نظر آنان مطلوبترین سیستم حکومتی بود،با وجود این که از دوره مادها در ایران سابقه داشت،منحصر به دوران هخامنشیان کنند. کورش کبیر نزد یهودیان «مسیح موعود یا مشیاء» نام گرفته بود تا بدین وسیله،کورش را به نفع مصالح خود مصادره کنند.
پی نوشتها:
1 - ولایتی،علیاکبر،بحرانهای تاریخی هویت ایرانی،ص 48.
2 - ن.ک: عبدالهادی حائری،تشیع و مشروطیت،صص 26-39،صص 47-60،حامد الگار،ملکمخان،صص 114-120،ابراهیم تیموری،عصر بیخیری،ص 191. محمود کتیرایی،فراماسونری در ایران،صص 140-147. مدنی،تاریخ معاصر ایران،ج 1،صص 35-38.
3 - ن.ک. محمد مددپور،خودآگاهی تاریخی،
ص 213.
4 - در این باره ن.ک: یادداشتهای روزانه،محمد حسن خان اعتمادالسلطنه،ص 103 به بعد. محمد خاتمی،زمینههای خیزش مشروطه،ص 28. هاشم محیط مافی،مقدمات مشروطیت،صص 82-90.
5 - ریچاردکاتم،ناسیونالیسم در ایران،صص 11 و 12. مخبرالسلطنه هدایت،خاطرات و خطرات،
ص 524. یرواند آبراهامیان،ایران بین دو انقلاب،
ص 131 به بعد.
6 - ن. ک: تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد،صص 190-224،صدرالاشراف،خاطرات،ص 302. فریار استارک. سفرنامه الموت،ص 16. پیترآوری،تاریخ معاصر ایران،ج 2،ص 71.
7 - ایرج افشار،سواد و بیاض،ج 3،ص 593. مجله یادگار سال چهارم،ش 6،ص 41. تقیزاده بعدها از این اقدام اظهار پشیمانی کرد.
8 - مریت هاکس. ایران افسانه و واقعیت،ص 194.
9 - ریچارد کاتم، ناسیونالیسم در ایران، صص11و12.
10 - فریار استارک،سفرنامه الموت،ص 16. صدرالاشراف،خاطرات،صص 291 و 302.