جالب اینکه سینمای آمریکا در تمام این سالها درباره همین حضور نه چندان طولانی فیلم ساخته است؛ چه آثار جنگی و چه فیلمهایی که به نمایش تبعات جنگ پرداختهاند. مثلا با فاصله کوتاهی از پایان جنگ جهانی دوم، ویلیام وایلر «بهترین سالهای زندگی ما» را جلوی دوربین برد؛ فیلمی اجتماعی که در آن فیلمساز به پیگیری سرنوشت سربازانی میپرداخت که پس از پایان جنگ به شهر آمده بودند. در کنار فیلمهای ضد سیستم اجتماعی،آثار جنگیای هم ساخته میشد که با حادثه و هیجان، تماشاگران پرتعداد مییافت. در این 6دهه اگر برخی ژانرها مثل موزیکال با فراز و نشیبهایی مواجه شدهاند یا ژانری چون وسترن بارها به بنبست رسیده ولی سینمای جنگ در همه این سالها گونهای موفق و پرطرفدار بوده است.
این را بگذارید کنار سینمای جنگی ایران که 8سال جنگ تحمیلی را به عنوان مهمترین اتفاق 3دهه اخیر تاریخ معاصر، به عنوان منبع الهام در اختیار دارد. سینمایی که سالهاست به ندرت اتفاق هیجانانگیزی در آن میافتد.
اولین فیلمهای جنگی سینمای ایران، تقریبا کمترین ارتباطی با واقعیت جنگ ایران و عراق نداشتند. سالها گذشت تا اینکه حسن کار بخش با «دیار عاشقان»، اولین فیلم جنگی واقعگرای سینمای ایران را ساخت. با ورود چهرههایی چون حاتمیکیا و ملاقلیپور سینمای جنگی ایران کمکم هویت یافت. نکته کلیدی، انتقال حال و هوای خاص حاکم بر جبههها بود؛ چیزی که طبیعی بود مرحوم خاچیکیان آن را لمس نکرده و توانایی انعکاسش را روی پرده نقرهای نداشته باشد. «عقابها» به عنوان پرفروشترین فیلم سینمای ایران در دهه 60 وکلا پرمخاطبترین فیلم سینمایی جنگ، به حادثه و هیجان توجه نشان میداد.
در «پرواز در شب» ملاقلیپور کار دشوار و مهمی را به سامان رساند. در طول جنگ تحمیلی مقایسههای فراوانی میان جنگ ایران و عراق و ماجرای کربلا صورت میگرفت. اینها البته در فیلمها یا نمود نداشت یا به صورتی گل درشت و شعاری به آن پرداخته میشد ولی پیوند بچههای گردان کمیل و مهدی نریمان در «پرواز در شب» با سقای تشنه لب کربلا باورپذیر از کار درآمده بود. پس از این فیلم با آمدن حاتمیکیا ، سینمای جنگ ایران صاحب کاراکتر شد. «دیدهبان» و «مهاجر» هنوز هم جزو قلههای سینمای دفاعمقدس محسوب میشوند. جالب اینکه در 2سال آخر جنگ، سینمای دفاع مقدس شکل گرفت و صاحب فیلمسازانی شاخص در این عرصه شد.
با پایان جنگ این سؤال وجود داشت که سینماگران جنگ چگونه باید فیلم بسازند. «وصل نیکان» حاتمیکیا حاصل گیجی شاخصترین فیلمساز سینمای جنگ در آن سالها بود. اینگونه بود که گفتند حاتمیکیا شهر را نمیشناسد و بهتر است در همان فضای جبهه و جنگ فیلم بسازد. طبیعی بود که ساخته شدن فیلمی تهییجی و حماسی در دورانی که دیگر جنگی وجود نداشت، مفهومی نداشته باشد در چنین شرایطی فیلمسازان سینمای جنگ خیلی زود راه خود را یافتند. حاتمیکیا با «از کرخه تا راین» نشان داد که میتوان با ترکیب مایههای سینمای دفاع مقدس با عناصر ملودرام، ارتباطی گسترده با مخاطب یافت. کمال تبریزی با «لیلی با من است» اولین کمدی جنگی سینمای ایران را ساخت. فیلمی هوشمندانه با الگوی «راه جبهه از کدوم طرفه؟» که با شوخی با بسیاری از موقعیتها، با ظرافت از خط قرمزها نیز عدول نکرد. اینها همه حکم دریچههای تازهای را داشتند که باعث پویایی سینمای دفاع مقدس میشدند.
ملاقلیپور در میانه دهه 70؛ 2 فیلم «نجات یافتگان» و «سفر به چزابه»، بهترین فیلمهای سینمای جنگ ایران را ساخت. «نجات یافتگان» هم نقش مغفول مانده زنان در عرصه جنگ را به تصویر میکشید و هم با ارائه تصویری به شدت واقعی و انسانی، پلشتی جنگ را موکد میکرد. این جسارت در ساختار و فرم نیز به چشم میخورد. در «سفر به چزابه» با دستاوردی به مراتب قابل توجهتر روبهرو بودیم؛ سفری نوستالژیک از سوی ملاقلیپور به دنیای پاک و صمیمانه جبههها و تلفیقی هنرمندانه از گذشته و حال و واقعیت و خیال. بهترین نمونه استفاده سینمای ایران از جریان سیال ذهن که کوششهای پرثمر بعدی سازندهاش هم در این زمینه، دیگر کیفیت «سفر به چزابه» را تکرار نکردند.
نکته مهم در مورد این 2ساخته ملاقلیپور، نشان دادن این نکته بود که هنوز حرفهای ناگفته فراوانی درباره جنگ وجود دارد و جالب اینکه کمی بعد سینمای جنگ ایران وارد بنبست شد و به مضامین و مفاهیم تکراری روی آورد تا تک جرقهها با حضور ملاقلیپور و حاتمیکیا رقم بخورد. در نیمه دوم دهه هفتاد این سؤال مطرح بود که آیا صرف نمایش مستقیم جنگ و توپ و تانک فیلمی را منتسب به سینمای دفاع مقدس میکند یا نه میتوان در فیلمی کاملا شهری چون «آژانس شیشهای» به مولفههای سینمای دفاع مقدس دست یافت؟ «آژانس شیشهای» با یک دهه فاصله از پایان جنگ، همان راهی را میرفت که ویلیام وایلر با «بهترین سالهای زندگی ما» بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی دوم رفته بود.
نکته کلیدی، پیگیری وضعیت آدمهای جنگ بود که جنگ اساسا با آدمهایی که درگیرش بودند مصداق و مفهوم یافت؛ کاری که حاتمیکیا آن را با مهارت تمام در «آژانس شیشهای» انجام داد. تغییر شرایط اجتماعی، روی سینمای جنگ نیز تاثیر میگذاشت. فیلمهایی چون «روبان قرمز» با آن بیان سمبلیک، «موج مرده» با آن عصبیت تعمدی و آشفتگیهای رسولملاقلیپور در «قارچ سمی» را میتوان حاصل همین شرایط ملتهب و تغییر یافته دانست. شکست پروژه عظیم «دوئل» نیز نشان داد که صرف تسلط تکنیکی نمیتواند، موفقیتی را تضمین کند.
اینها تازه کوششهایی بود برای احیای سینمای جنگ.به تدریج اما فیلمسازان مهم سینمای دفاع مقدس ترجیح دادند، در ژانرهای دیگر فیلم بسازند و سینمای جنگ با از دست دادن چهرههای شاخص میدان را برای فیلمسازان دیگر باز کرد. این هم نکته جالب توجهی است که وقتی تبریزی به ساخت کمدی شهری روی آورد، حاتمیکیا سریال ماورایی و فیلم اجتماعی ساخت و درویش درگیر پروژهای تاریخی شد؛ فیلمسازانی چون کیومرث پوراحمد و خسرو سینایی به ساخت فیلمهای جنگی روی آوردند.
در واقع با ورود این فیلمسازان به عرصه سینمای دفاع مقدس، تنوع دیدگاهها به آثاری متفاوت انجامید که فارغ از میزان توفیق و یا عدم توفیقشان، دریچهای تازه را در این عرصه میگشودند. نمود بارز نگاه متفاوت به جنگ را میشد در فیلم «طبل بزرگ زیر پای چپ» ساخته کاظم معصومی مشاهده کرد و حالا «فرزند خاک» کار محمدعلی باشه آهنگر، از ظرفیتهای تاکنون نادیده گرفته شده، سینمای جنگ میگوید.
مشکلی که سینمای دفاع مقدس در همه این سالها با آن مواجه بوده است، بحران مخاطب است. تعداد فیلمهای پرفروش و در عین حال ارزشمند سینمای دفاع مقدس به اندازه انگشتان یک دست هم نیست.
به همین دلیل و البته هزینههای سنگینی که ساخت فیلم جنگی دارد، این سینما، نسبت به ژانرهای دیگر وابستگی بیشتری به دولت دارد.
این وابستگی خیلی وقتها محدودیتهایی را پیش میآورد که بیشتر سلیقهای است تا ضابطهمند و قانونی. نمونه اینکه فیلمی چون «فرزند خاک» سالها با ممانعت برای ساخت مواجه میشد و حالا که ساخته شد، همه اذعان دارند که اثری ارزشمند است. سینمای دفاع مقدس ایران با کنار رفتن حاتمیکیا، درویش، تبریزی، شورجه و درگذشت رسول ملاقلیپور، و باوجود تمام مشکلات و معضلات همچنان به مسیر خود ادامه میدهد.
سینمایی که پس از این باید انتظار داشت کارگردانانش را جوانانی تشکیل دهند که در سالهای جنگ یا به دنیا نیامده بودند و یا دوران کودکی را میگذراندند. اسپیلبرگ توانست در «نجات سرجوخهرایان» فیلم تکان دهندهای درباره جنگی بسازد که در زمان وقوعش خود در دوران کودکی به سر میبرد و سینمای جنگ در دوران تازه، چارهای جز اعتماد و فراهم کردن بستری برای رشد نسل تازه فیلمسازان ندارد؛کسانی که قرار است این پرچم را همچنان افراشته نگهدارند... .