سه‌شنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۷ - ۱۲:۱۶
۰ نفر

ایده فلسفه برای کودکان در پی تقویت شالوده‌های پرسشگری، خلاقیت و نقادی در کودکان از طریق شناسایی جهت‌گیری‌های ذهنی، احساسی، عاطفی و ظرفیت‌های فکری آنان است.

 براین اساس، این برنامه بخش مهمی از کار خود را بر فلسفه آموزش که به‌ویژه از اندیشه‌های «جان‌دیویی»، فیلسوف آمریکایی برگرفته، استوار می‌سازد. «جان دیویی» در بخشی از مقاله «دیدگاه‌های تربیتی من» در اهمیت آموزش می‌نویسد: «به‌نظر من فرآیند آموزشی 2 جنبه روانشناختی و جامعه‌شناختی دارد و نمی‌توان یکی از این 2 جنبه را تابع دیگری قرار داد. از این 2جنبه، بعد روانشناختی اساس کار است. غرایز و نیروهای کودک زمینه اصلی را فراهم می‌سازند و آغازگاهی برای همه آموزش‌ها هستند.

بدون آگاهی به این ساختارهای روانشناختی و فعالیت‌های فرد، فرآیند آموزشی دلبخواهی و بی‌هدف خواهد بود. من بر این باورم که افرادی که آموزش می‌بینند، افراد اجتماعی هستند و درواقع جامعه حاصل وحدت اندام‌وار همان افراد است. اگر عامل اجتماعی را از کودک حذف کنیم، برای ما تنها یک انتزاع باقی می‌ماند و اگر عامل فردی را از جامعه بزداییم، یک توده بی‌جان و ناکارآمد بر جای می‌ماند، پس هر آموزشی باید با آگاهی و بینش به توانایی‌ها، علایق و خصلت‌های کودک آغاز شود. این توانایی‌ها، علایق و خصلت‌ها پیوسته باید تفسیر شوند و ما باید درصدد فهم معنای آنها برآییم. آنها باید به عبارت‌های هم‌ارز اجتماعی‌شان ترجمه شوند.» 

برنامه آموزشی فلسفه برای کودکان از یک انضباط خاص پیروی می‌کند؛ به‌همین‌دلیل، اجرای این برنامه باید از طریق ایجاد انجمن‌ها و گردهمایی‌ متشکل از کودکان صورت گیرد. این انجمن‌ها که هسته مرکزی این برنامه را تشکیل می‌دهند، با هدف ایجاد گفت‌وگو بین کودکان جهت کاوش در مرزهای حیرت‌آور مفاهیم معماگونه (فلسفی) طراحی می‌شوند.

ایده تشکیل این انجمن‌ها و گروه‌ها برخاسته از تلقی خاصی است که در فلسفه آموزش در این‌باره وجود دارد. جان دیویی در مقاله‌ای که پیشتر به آن اشاره شد، در جایی درباب اهمیت مدرسه به‌عنوان یک انجمن و اجتماع می‌نویسد: «به‌نظرم مدرسه اولین نهاد اجتماعی است. آموزش، یک فرآیند اجتماعی است و مدرسه شکلی از حیات اجتماعی است که در آن تمام عوامل بر این متمرکز می‌شوند که به‌طور مؤثری کودک را در منابع به‌ارث برده از یک دوران و استفاده از توانایی‌هایش در جهت اهداف اجتماعی سوق دهند. به‌نظرم مدرسه باید زندگی اکنون را به‌عنوان امری واقعی و زنده برای کودک به‌نمایش گذارد، آن‌گونه که او (کودک) آن را در خانه، محله و زمین بازی تجربه می‌کند.»

بنابراین، آنچه در برنامه فلسفه برای کودکان اهمیت دارد، به‌کارگیری توانایی‌ها و استعدادهای درونی کودکان است؛ امری که تنها با شناخت مفهوم کودکی و توجه برنامه‌ریزان به کودک درون خود میسر می‌شود چرا که اگر برنامه‌ریزان بخواهند بر پایه همان دیدگاه افلاطونی- ارسطویی به امر آموزش کودکان بپردازند، آموزش به بیراهه می‌رود و تنها به سلطه بزرگسالان بر کودکان می‌انجامد.

ازاین‌رو مهم‌ترین اهداف این برنامه را می‌توان این‌گونه دسته‌بندی کرد:
1 - ایجاد دیالوگ، تفکر انتقادی و پرسشگری در میان کودکان؛
2 - مشارکت دادن کودکان در کاوش معنا؛
3 - گسترش حس شگفت‌زدگی کودکان در فهم و کشف معماها و راز و رمزهای مسائل پیچیده فلسفی؛
4 - اندیشیدن به شیوه‌های مختلف و در سطوح گوناگون؛
5 - کمک به کودکان برای یافتن راه‌هایی جهت ارتباط اندیشه‌ها و نظرگاه‌هایشان به دیگران؛
6 - آموزاندن حس احترام به کودکان برای ارزش نهادن به اندیشه‌های دیگران؛
7 - تشویق کودکان جهت اندیشیدن برای خودشان و پذیرش مسئولیت درقبال دیدگاه‌هایشان؛
8 - و در نهایت تشویق کودکان جهت کشف امکانات و بدیل‌های جدید در تفکر و کاربست قوه ابتکار خودشان تا خلاقیت در آنها بروز کند.


به فرجام اینکه اندیشه فلسفه برای کودکان هم امکانات ذهنی و فلسفی انسان را گسترش می‌دهد و از این حیث معنا و بعد جدیدی به انسان می‌دهد و هم کودکان را در ساختن آینده جهان به‌یاری می‌طلبد.

کد خبر 65156

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز