فصلی که در آن امیر (علیرضا حسینی) و پدرام (بهرام رادان) وقتی میبینند راننده ماشینی به آنها راه نمیدهد، تصمیم میگیرند او را ادب کنند. ماشینی که در آن مهسا (باران کوثری) و خواهر باردارش (السا فیروز آذر) قرار دارند. تلاش امید برای کم کردن روی آنها باعث انحراف ماشین مهسا میشود. آنها از اتوبان منحرف شده و با سقوط از پل به یک اتوبان دیگر پرتاب میشوند؛ جایی که حمید (بیژن امکانیان) با اتومبیلش در حال حرکت است. برخورد با اتومبیل حمید باعث کشته شدن مهسا و خواهرش میشود و در واقع یک لجبازی کودکانه به تراژدی میانجامد.
حلقه وصل آدمهای مختلف «تقاطع» همین سکانس تصادف است. صحنهای که اهمیت فوقالعادهای در شکل گرفتن درام اثر دارد و بخش قابل توجهی از انرژی و توان اجرایی کارگردان و گروهش صرف آن شده است. حاصل کار هم سکانسی شده که در سینمای ایران بدیلی ندارد. فصل تصادف با اجرای فراتر از اندازهها و استانداردهای سینمای ایران اگر تا این حد از سوی داوری جدی گرفته شده، به خاطر اهمیتی است که در روند حوادث فیلم دارد. حرفهای در آمدن این سکانس بیش از هر چیز مدیون دکوپاژ درست و حساب شده کارگردان و البته تلاش مسئول جلوههای ویژه است. نکته اصلی و مهم این نیست که برای گرفتن این صحنه از چند دوربین استفاده شده، بلکه مسأله اساسی استفاده درست و بجا از این دوربینهاست. مثل آن دوربینی که در داخل ماشین کار گذاشته شده و به نماهای نقطه نظر مهسا و خواهرش اختصاص یافته است. حاصل کار هم سکانسی شده در حد و اندازه صحنههای مشابه در فیلمهای هالیوودی.
هر چند فیلم در ادامه بیشتر شبیه محصولات سینمای مستقل آمریکا میشود؛ فیلمهایی مثل «برشهای کوتاه» و «تصادف».
***
فیلم از بحران روابط میان آدمهای طبقه متوسط به نخ تسبیحی برای پیوند آدمها استفاده میکند. بحرانی که باعث فاصله گرفتن نسلها از یگدیگر شده است. به همین خاطر است که میان امید (علیرضا حسینی) و مادر پزشکش (فاطمه معتمد آریا) فاصله ایجاد میشود؛ یا حاصل همین درک نشدن است که باعث مشکلات متعددی برای دختری نوجوان (خاطره اسدی) با پدرش (امکانیان) میشود. اگر تلاش داودی با وجود تمام انرژی که صرف «تقاطع» کرده، کاملاً به بار نشسته به لحن بیش از حد موعظه وار و پدرانه این فصلها باز میگردد. به خصوص در ماجرای به تصویر کشیدن ناهنجاریها و بزهکاریهایی که دختر نوجوان گرفتارش میشود، این لحن به اوج خود میرسد و سطح فیلم را تا حد پیامهای هشدار دهنده برنامههای خانوادگی تلویزیون تنزل میبخشد.
با این همه فیلمنامه متفاوت و اجرای حرفهای تا حدی چنین ضعفی را پوشانده است. رفت و برگشتهای زمانی و فلاش بکهایی که به موقع و مؤثرند در کنار روایت زندگی چند خانواده در کنار هم تفاوتهای «تقاطع» را به عنوان درامی اجتماعی با نمونههای مشابهش نمایان میسازد. تصویری هم که فیلمساز از آدمها ارایه میکند تا حد زیادی منطبق با واقعیت است. مثل اضمحلال طبقه متوسط که در به هم ریختگی حمید به تصویر کشیده میشود. در مقابل ورشکستگی حمید که فردی تحصیل کرده است شاهد ارتقای طبقاتی فردی چون پدر پدرام هستیم که از راه دلالی و پشت هماندازی به ثروت و مکنت رسیده است. تنها صفت مشترک پدر پدرام (محسن قاضی مرادی) و حمید چالش با فرزندانشان است. فرزندانی که حرف والدین خود را نمیفهمند و به آن وقعی نمیگذارند. با این تفاوت که اگر دختر نوجوان حمید به مثابه یک قربانی به تصویر کشیده شده، در خصوص پدرام یکسره بر خصوصیات منفیاش تأکید شده است. پدرام به هیچ اصول اخلاقی پایبند نیست و برخلاف دوستش امید ذرهای هم عذاب وجدان به خاطر کاری که انجام داده ندارد. روحیه پرخاشگر و سرشار از آنارشیسمی که در پدرام وجود دارد، از واقعیت ملموس جامعه گرفته شده است؛از جوانانی که نمونهشان را در اطراف خود زیاد دیدهایم.
«تقاطع» تقریباً یکسره به طرح بنبستهای موجود در جامعه میپردازد، میگویم تقریباً چون در آخر فیلم، فیلمساز روزنهای از امید را به جا میگذارد. روزنهای که حتی اگر همه به دلایل اقتصادی و پس زده نشدن فیلم از سوی تماشاگر صورت گرفته باشد، در نهایت به نفع خود فیلم هم تمام شده است.
چون هم فضای فیلم را تلطیف میکند و هم این که تزریق امید از سوی فیلمنامه از حد روزنه فراتر نمیرود. تعادل و تناسبی که آن را میتوان یکی دیگر از ویژگیهای مثبت «تقاطع» بر شمرد.
فیلم ابوالحسن داودی هم فصل تازهای در درامهای اجتماعی سینمای ایران میگشاید و هم این که به آشناییزدایی از برخی رابطهها و موقعیتها میپردازد. این آشنایی زدایی را میتوان در انتخاب بازیگران فیلم هم مشاهده کرد. چنان که بهرام رادان برای اولین بار در نقشی منفی ظاهر شده. (نقشی که میزان خباثتش میتوانست بیشتر هم باشد) و بیژن امکانیان هم پس از حضور متفاوتش در «سربازهای جمعه»، در این جا نقش پدری مستاصل و ویران را به خوبی ایفا میکند.
***
میشود تصور کرد که اگر آن لحن موعظهگرانه فیلمساز در برخی صحنهها و بعضی تأکیدهای گل درشت- مثل موسیقی بیش از حد موکد در صحنه ملاقات معتمدآریا و مجید مظفری- نبود و فیلمساز در پرداختن به تمام خانوادههای درگیر ماجرا متعادل عمل میکرد، «تقاطع» فیلمی به مراتب خوش پرداختتر از کار درمیآمد.
هر چند در این صورت هم «تقاطع» فیلم چندان دوست داشتنیای نمیشد. مشکل اصلی و اساسی فیلم، فقدان حس و حال و خودانگیختگی است. فیلم زیادی با مغز ساخته شده است. درست به عکس تجربه قبلی داودی در سینمای جدی؛ در «مرد بارانی» رویکرد به ژانر ملودرام گرما و تأثیر را هم با خود به همراه آورده بود. در «تقاطع» فیلمساز کوشیده تا با دوربینی نظارهگر به آدمها و جامعه خیره شود. این خوب است اما ای کاش فیلمساز کمی بیشتر به آدمهایش دل میداد. همه ما فیلمهایی را که فیلمساز با کاراکترهایش همدلی و همراهی کرده بیشتر دوست داریم؛ حتی اگر آن فیلمها به اندازه «تقاطع» خوش ساخت نباشند.
داودی حتماً خوب میداند که در سینما و اساساً هنر؛ همه تمهیدات و فناوری و تکنیک در خدمت تأثیرگذاری باید باشد. کاری که رابرت آلتمن در «برشهای کوتاه» موفق به انجامش شده و به همین خاطر است که بعد از گذشت بیش از یک دهه، همچنان تأثیر ویرانگر خود را حفظ کرده است یا «آمورس پروس» (که به نظر میرسد در کنار فیلم آلتمن، منبع الهام فیلمنامهنویس بوده است) با جادوی قریحه و غریزه کاری میکند که داودی با تمام دقت نظری که به خرج داده موفق به انجامش نمیشود.
سعید مروتی: این که از «تقاطع» به عنوان اثری خوش ساخت و حرفهای یاد میشود، بخش عمدهاش به واسطه سکانس کلیدی و مهم تصادف است.
کد خبر 6517