با فیلمهایی چون «سفر جادویی»، «جیببرها به بهشت نمیروند» و «نان، عشق و موتور 1000». داودی البته معمولاً بعد از هر فیلم کمدی، اثری جدی را کارگردانی میکند.
چنان که بعد از «نان، عشق موتور 1000» که سهم مؤثری هم در رونق سینمای کمدی داشت، درامی جدی چون «تقاطع» را مقابل دوربین برد. او در «تقاطع» کوشیده تا تصویری ملموس از جامعه معاصر ارائه دهد. تصویری که گرچه تلخ است اما کاملاً واقعی است.
***
- تقاطع فیلمی است که با طیفهای مختلف مخاطبان ارتباط برقرار کرده است. این در حالی است که تفکر حاکم بر این پایه استوار است که مخاطب عام، هرگونه ساختارشکنی در الگوهای روایی کلاسیک و جا افتاده را پس میزند. نگران نبودید فیلم به خاطر ساختار روایی غیرخطیاش مورد توجه مخاطب قرار نگیرد!
شاید یکی از چالشهایی که باعث شد تقاطع ساخته شود همین مسأله بود. واقعیت این است که دیگر فیلمسازی برای من جایگاه حرفهای که از آن ارتزاق کنم را ندارد و تصور میکنم در این سن و شرایط برای فیلمسازی باید یک سری انگیزههای ثانوی وجود داشته باشد. تا دغدغه ساخت فیلم برایم ایجاد شود. آن چیزی که در سؤال مطرح کردید یکی از مهمترین دلایلی بود که باعث شد «تقاطع» را بسازم.
فیلم ابتدا قرار بود در دفتر سینماگستر که با اهداف بزرگی تشکیل شده بود و من نیز از سهامداران آن بودم تهیه شود ولی به دلیل یک سری مشکلات و اختلاف سلیقهها این کار مانند چند کار دیگر که قرار بود در این دفتر تهیه شود به نتیجه نرسید.
زمانی که طرح در سینماگستر دنبال نشد آقای شفق نسبت به ساخت آن ابراز علاقه کرد و پس از آن کار را با هم شروع کردیم که در مرحله بعدی آقای حاجیمیری به کار پیوست و توانستیم فیلم را به این شکل ارائه دهیم.
با همه مشکلات حاکم و انتقالی که از دفتر سینماگستر به دفتر تهیهکننده فعلی پیش آمد سعی کردم شرایطی فراهم کنم که تماشاگر با یک زبان متفاوت و شاید آشنا روبهرو شود و در عین حال بتواند ارتباط موفقی با آن پیدا کند.
- تقاطع فیلمی است که اگر چیدمان اجزایش به خوبی انجام نمیگرفت و به هارمونی و انسجام نمیرسید کاملاً از دست میرفت. درواقع این فیلم از آن کارهایی است که کوچکترین خللی در چیدمان اجزاء باعث در هم ریختن انسجامش میشد.
این از همان چالشهایی بود که تحت عنوان مبارزهجویی یا نشان دادن کیفیت تکنیکی نبود بلکه ساختاری بود که فکر میکردم برای بیان چنین حرفهایی لازم است.
بنابر این از همان ابتدا و زمان نگارش سناریو که توسط آقای مصطفوی صورت گرفته بود، این وجه کار لحاظ شده بود. فیلمنامه نهایی که نوشته شد بسیاری از وجوه کارگردانی را مشخص میکرد و زمان فیلمبرداری دقیقاً میدانستم که چه میخواهم و چه طور باید پیش بروم. به همین دلیل فیلم با وجود آن که به نظر کار سختی میآید اما به دلیل چنین زمینهسازی و همکاری با یک گروه خوب و حرفهای میتوانم بگویم راحتترین فیلم من به حساب میآید.
- از صحنه تصادف بگویید؛ در سینمای ایران آفریدن چنین لحظاتی به ندرت پیش میآید که آن تعداد محدود هم معمولاً بسیار باسمهای برگزار میشود. معمولاً هم علت ضعف در چنین صحنههایی کمبود بودجه عنوان میشود. در حالی که گویا تقاطع بودجه غیرمتعارفی نداشته است و صحنه تصادفش یکی از معدود صحنههای استاندارد این چنینی در ایران است. چطور به چنین پرداختی دست یافتید؟
صحنه تصادف به دلیل ساختاری که فیلمنامه داشت، به نوعی قلب محسوب میشد و من اشراف داشتم که اگر این موقعیت درست در نیاید و حس واقعی صحنه منتقل نشود، بقیه اجزاء در ارتباط با تماشاگر ناموفق میماند. حتی اگر ساختار آن مشکل داشته باشد این اتفاق نمیافتد.
زیرا که همه جریانات به صورت زنجیروار به صحنه تصادف و حس منتقل شده است و به همین دلیل در آن صحنه از همه امکانات محدود سینمای ایران استفاده کردیم تا بتوانیم یک صحنه مدیریت شده را بوجود بیاوریم. صحنه تصادف واقعاً هزینه زیادی دربرنداشت و همان هزینهای را برد که در دیگر کارها که شاید صحنههای ویژهای نیز ندارند میبرد.
بودجه نهایی فیلم حدود 220 یا 225 میلیون تومان بود که بودجه صحنه تصادف- که جزو بخش جلوههای ویژه است- رقم دقیق آن را نمیدانم ولی 10 میلیون تومان هزینه برده است. اتفاقی که در این صحنه رخ داد نه بودجه بلکه برنامهریزیاش بود. پیش از فیلمبرداری پلان به پلان کل نماها مشخص شده بود.
خیابانها و بزرگراهها تعیین و مجوزها گرفته شده بود و من برمبنای آنها دکوپاژم را انجام دادم و آقای اثباتی طراح صحنه زحمت نقاشی آن را کشیده بود و پیش از فیلمبرداری، ما صحنه تصادف را با کل جزییاتش آماده کرده بودیم و هنگام فیلمبرداری همه آنها عیناً اعمال شد و این صحنه بوجود آمد.
- فیلم در عین اینکه زندگی شخصیتهای متفاوت و بیارتباط را در کنار هم تصویر میکند ولی در محتوا یک انسجام کلی دارد. گویی همه این آدمها در هر موقعیت و هر سن و سال که قرار دارند دچار نوعی سرخوردگی و دلزدگی هستند و آشفتگی در همه آنها مشترک است. این آشفتگی با صحنههایی که از ترافیک شهری گرفته شده است عمق بیشتری مییابد. با این نظر موافقید؟
جمع آدمهایی که در این مجموعه میبینیم که بیتوجه به یکدیگر و بدون داشتن یک برخورد مستقیم از کنار یکدیگر میگذرند و در زندگی هم تاثیر میگذارند ناشی از یک نوع فرهنگ شهرنشینی است.
بخصوص در شهرهای بزرگ و بخصوص ابرشهری مثل تهران قوانین و قواعد ویژه خود را دارد و ما نیز ناخودآگاه از این قواعد و قانونهای ویژه این شهر پیروی میکنیم و مناسبات خاص چنین شهری بینمان اتفاق میافتد و کل رفتار اجتماعیمان را برمبنای این قواعد ناگفته و نانوشته اعمال میکنیم.
تصویری که ما از این آدمها میبینیم برشهایی از زندگی آنهاست که طبعاً مبتنی بر این قواعد است. چیزی که از ابتدای سناریو مد نظرم بود یک تصویر جامعتر و جامعهشناسانهتر از ابرشهری مانند تهران بود که چنین تاثیری میتواند روی آدمها بگذارد.
طبعاً این تاثیر بعدی است که من فیلمساز دوست داشتم در زندگی این افراد ببینم و معنایش این نیست که این آدمها لحظات خوشی در زندگیشان ندارند. این تکههای پازلی که من و آقای مصطفوی در کنار هم گذاشتیم ایجاب میکرد این موقعیتها را در زندگی اینها ببینیم.
- چیزی که در فیلم به نوعی بر آن تاکید شده است بیتفاوتی نسل جوان است. به تعریف فیلم، این نسل چارچوب اخلاقی تعریف شدهای برای خودش ندارد، تصویری که البته خالی از حقیقت نیست چنین مسئلهای ناشی از چیست؟
من در این زمینه زیاد جواب پس دادهام بخصوص به نسل شما. این را به صراحت و روشنی میگویم. این نسل هیچ الزامی ندارد که نظرات من و نسل من را در ارتباط با خودش بپذیرد و یا تصور کند این نظریات کاملا درست است.
به هر حال من فیلمساز 50 ساله از منظر و دیدگاه خودم که ناشی از تجربیات و دانستههایم نیز هست به موضوع نگاه میکنم. من خودم دختر و پسری در این سن و سال دارم و طبعاً با بخش عمدهای از مسائل نسل شما آشنا هستم. تصور من این است که شرایط زمانه و اجتماع نسل شما را بیآرمان بار آورده است؛ نسلی که به آینده خیلی پایبند نیست.
در حالیکه نسل ما همین دوران شما را در بحبوحه انقلاب گذرانده است یعنی شرایطی که بالاترین دغدغه آرمانگرایی بود و نگرانی نسبت به آینده حاکم بود. افرادی با سلایق و ایدئولوژیهای مختلف ولی به یک شکل و براساس یک ظرفیت آرمانی به آینده مینگریستند.
- یکی از نقات قوت فیلم بازیهاست و بازیگران بازیهای ملموس و قابل باوری را ارائه دادهاند. این باورپذیری که شرایطی را فراهم آورده تا تماشاگر بتواند با شخصیتها همذاتپنداری کند به چه چیزی باز میگردد؟
بازی و جنس بازیگری به خیلی چیزها باز میگردد و اولین مرحله انتخاب درست است یعنی یک بازیگر اگر برای نقش درست انتخاب شود به نظر من بخش عمدهای از کار خود به خود انجام شده است.
من به شدت به این که کستینگ مهمترین مرحله ساخت فیلم است و اگر درست اتفاق بیفتد چیزی بین 70 – 60 درصد یک فیلم را میشود انجام شده تلقی کرد اعتقاد دارم. اما اگر این اتفاق نیفتد 70 – 60 درصد پتانسیلی که میتوان با یک فیلم بوجود آورد از فیلم کاسته میشود.
به جز این، شناخت و درک بازیگر نسبت به نقش و شخصیت نیز اهمیت دارد. طبعاً اولین کاری که من میکنم گستردگی این ارتباط است و در مرحله روخوانی به تحلیل نقش برای بازیگر میپردازم. سعی میکنم تصویر ذهنی خودم را با بازیگر یکی بکنم و حتی گاه تصویر ذهنی بازیگر را از نقش بپذیرم و هنگامی که برای فیلمبرداری سکانس میرویم تصویر ذهنی من و بازیگر یکی است و یک شخصیت را پیش میبریم با ویژگیهای شخصی که سبب روانی کار میشود.
هدایت نیز بستگی به جنس صحنه دارد، گاه جنس فیزیکی صحنه برایم اهمیت دارد و آنجا به بازیگر یادآور میشوم که این تصور را داشته باشد که چه اتفاقی در صورتش میافتد. وقتی بازیگر به این برسد میتواند بازی درونیتری ارائه دهد که این لحظات در تقاطع زیاد بود. حالا یا از طریق هدایت من یا از طریق خود آگاهی بازیگر در میمیک و عکسالعملها این اتفاق میافتاد.
- در ارتباط با تیتراژ و تصویر جنین بگویید این تصویر نشانه چیست؟
تصویر جنین از نظر خودم نشانه دو چیز میتوانست باشد. یکی مفهومی که خود جنین فیالنفسه منتقل میکند یعنی حس تولد و شکلگیری یک زندگی که به هر حال از امید حکایت دارد. من به شدت معتقدم که در تاریکترین لحظات زندگی جنسی از امید وجود دارد که تمام ارزشها و تفاوت انسان با موجودات دیگر را شکل میدهد و نهایتاً اعتقاد داشتم که در زندگی هر چه سیاهی، تباهی و مرگ بوجود میآید ولی در نهایت باز باید به زندگی رسید.
این تصور وقتی از یک جنین شروع میشود لاجرم باید به یک جنین ختم شود. یک نشانه دیگر دایره بستهای است که ما در آن حضور داریم. در واقع با این جنین، همه حرفها و گفتههای فیلم به همه جوامع دیگر تعمیم مییافت و اینکه این شرایط برای هر فردی ممکن است اتفاق بیفتد.
- فیلم تازهتان چگونه کاری است آیا فضایی مانند تقاطع دارد یا متفاوت از آن است؟
کار تازهام از لحاظ فرم کاملاً با تقاطع متفاوت است اما باز یکی از دغدغههای من است که به فیلمسازی وادارم میکند و موضوع فیلم جدیدم در ارتباط با ایران است شاید لازم نباشد خیلی از آن صحبت کنم. تصور میکنم من و امثال من یک دینی به وطنمان داریم که در نهایت روزی باید این دین را ادا کنیم. امیدوارم این فیلم ادای این دین باشد.