از چند سال قبل موضوع اعلام شده بود و سالیان متمادی، مدیران شهر و مدیران مرتبط در حوزههای ستادی پایتخت بسیار در این باره تبلیغ کرده و فخر میفروختند. بعد از هیاهوی بسیار، سالی که در آن اصفهان پایتختی فرهنگی جهان اسلام را داشت، آمد و گذشت. اکنون چند وقتی از آن موعد سپری شده و تنها خاطرهای که از آن سال باقی مانده فقط یکی دو سمیناری بود که در همین باره در اصفهان برپا شد. در گوشه و کنار قفسههای سازمانهای مرتبط در اصفهان هم شاید بتوان بروشور، کتابچه یا پوستری پیدا کرد که مرتبط باشند با عنوان پر طمطراق اصفهان در چنان سالی.
موضوع اکنون فراموش شدهاست، و انگار که اصل ماجرا فقط یک هیاهوی تبلیغاتی معمول بوده، از جنس فیالمثل خواهر خواندگی شهرها با هم و یا عطای عنوان دکترای افتخاری به یک مقام سیاسی، اکنون نه توجهی برمیانگیزد و نه غروری ایجاد میکند. اما آیا عنوان پایتختی فرهنگی همیشه همین قدر کم مایه است، و دیگر پایتختهای فرهنگی جهان نیز همین قدر چنین عنوانی را سرسری میگیرند؟ برای مقایسه، مروری میکنیم برنامههای مشابه شهر« اسن» مرکز ایالت «رور» آلمان را در همین باره.
از چند سال پیش قرار شده در سال 2010 این شهر پایتخت فرهنگی اروپا باشد. در همین باره برنامهای وسیع و همه جانبه تدوین شده و به اجرا درآمده است. تعطیلی انبوه معادن سنگ آهن و تبدیل آنها به جاذبههای گردشگری، بهسازی محیطزیست پیرامون شهر و انتقال کارخانههای فولاد از حریم شهر به کشورهای دیگر (عمدتا چین) از جمله فعالیتهای انجام شده در راستای همین برنامه بودهاست. جز آن، امکانات فرهنگی شهر گسترش قابل توجهی یافتهاند.
احداث چندین تماشاخانه تئاتر، چندین سالن موسیقی، برگزاری دهها جشنواره فیلم و موسیقی و فراخواندن گروههای تئاتر خیابانی از سراسر اروپا به این شهر از دیگر بخشهای برنامه بوده است که جملگی در حال اجرا هستند. به موازات این برنامه مردم شهر نیز آموزشهای پردامنهای را در زمینه الزامات چشمانداز یک شهر فرهنگی، اهمیت تعامل دوستانه با گردشگران و شیوههای مشارکت عمومی در برنامه جامع پایتختی فرهنگی «اسن» در اروپا فراگرفتهاند.
جالب است که اگرچه هنوز 2سالی به سال هدف اجرای برنامه، یعنی سال 2010 باقی مانده، اما از هماکنون اسن، این شهر سابقا کارگری و صنعتی که عمدتا به معادن و کارخانههای فولاد شناخته میشد، کاملا چشماندازی توریستی- فرهنگی پیدا کردهاست و انتظار میرود از این به بعد اسن که با تعطیلی تدریجی معادن ذغال سنگ و نیز تحتتأثیر بحران زیستمحیطی ناشی از فعالیت کارخانههای فولاد کاملا از همگنانی مثل مونیخ، برلین، کلن، هامبورگ، فرانکفورت و... عقب مانده بود، با توسعه اقتصاد گردشگری بتواند به صف اول شهرهای مدرن و مرفه آلمان بازگردد.
واقعیت این است که الزام اول پایتختی فرهنگی، ایجاد سامانهها و زمینههای تولید فرهنگ است. با ابنیه و عماراتی که از صدها سال قبل به جا ماندهاند نمیتوان مدعی پایتختی فرهنگی شد. بهصورت عینی و ملموس، شهر باید تولیدکننده فرهنگ، مامن تولیدکنندگان فرهنگ و برتابنده انتظارات از چشمانداز یک شهر زنده و فعال فرهنگی باشد. به قول قدیمیها، بیمایه فطیر است.
نمیشود نه فقط برای تولید فرهنگ، بلکه حتی برای مصرف فرهنگ نیز هیچ سامانه و زمینهای نداشت، آنوقت مدعی پایتختی فرهنگی شد. اصفهان وقتی پایتخت جهان اسلام بود که در آن چهار باغ و نقش جهان و سیوسهپل و عالی قاپو و چهلستون و... ساخته میشد، نه اکنون که بعضا شهروندان این شهر برای تماشای یک تئاتر نیم بند ناچارند راه درازی را تا تهران گز کنند.