تا علاوه بر حضور در جمع اساتید، پژوهشگران و دانشجویان جغرافیا در این نشست علمی به طرح مباحثی پیرامون بحث توسعه کشور، تجربیات گذشته، راه آینده و الزامات حرکت سریع و قاطع در این مسیر بپردازم.
طبیعی است که ورود من به این حوزه از منظر و چشمانداز علم جغرافیا بوده است و در آن جلسه امیدوار بودم که در وهله اول این نکته را القا کنم که جغرافیا، در کلانترین سطح، دانشی معطوف به توسعه است و ما دانشجویان این حوزه باید این مقوله را بهصورت جدی در دستور کار خود قرار دهیم.
علاوه بر این، بخش مهم صحبت من در آن جلسه معطوف به ارائه برداشتها و یافتههای پژوهشی خود در حوزه تاریخ معاصر ایران از چشمانداز بحث توسعه، موفقیتها و ناکامیهای ما در مسیر آن و تجربه حاصل از آن بود.
در این حوزه مایل بودم این نکته محوری را بیان کنم که با وجود همه تلاشهای صورت گرفته در مسیر توسعه، کشور ما همچنان کشوری کمتر توسعه یافته است و علت این پدیده را بیش از هر چیزی باید در ناتوانی تاریخی ما در سطح مدیریت یافت.
مدیریتی که میبایست با تشخیص فرصتها و موانع، نیروهای کشور را در راستای توسعه و ارتقای کشور بکار گیرد.
امروز نیز همه نشانهها حاکی از آن است که کشور ما، بهلحاظ زیرساختها و فرصتهای محرک پیشرفت و توسعه در وضعیت مطلوبی بهسر میبرد، ولی همچنان فرایند توسعه ما با مشکل مدیریتی روبهروست که بتواند این فرصتهای بالقوه را به عاملی در راستای ارتقای وضعیت زندگی مردم و جایگاه کشور در عرصه بینالمللی بدل کند.
در ادبیات امروز توسعه به مدیریتی که صاحب توانایی جهت شکل دادن به توسعه است، دولت توسعه گرا گفته میشود.
نکته مهمی که در آن سخنرانی به آن تاکید نمودم آن بود که برای اینکه توسعه بیابیم، نیازمند دولت توسعه گرا هستیم و برای آنکه دولت توسعهگرا داشته باشیم، نیازمند فرایندی هستیم که من به آن نام «توسعه دولت» دادهام، یعنی فرایندی که طی آن دولت الگوهای ذهنی و ساختارهای سازمانی خود را بهگونه ا ی اصلاح میکند که بتواند واجد توانایی مدیریت فرایند توسعه شود.
در اینجا مسئلهای وجود دارد. احساس کردهام وقتی از ضرورت دولت توسعه گرا در کشور صحبت میکنم، عدهای به این گمان میافتند که گویی من از یک دولت اقتدارگرا سخن میگویم.
درحالیکه آگاهان به مباحث توسعه میدانند که میان دولت توسعه گرا و اقتدارگرایی فاصله بسیاری وجود دارد.
در بحث خود در نشست فوقالذکر، عنوان نمودهام که فرایند توسعه گرا شدن یک دولت، ارتباطی عمیق با اجتماعی شدن قدرت آن و مشارکت عمومی در امور دارد.
در اینجا مایلم یک الگوی جا افتاده را در مباحث دولت توسعه گرا به یاد بیاوریم که مطابق آن گفته میشود شکلگیری یک فرایند توسعه مداوم و موفق نیازمند همکاری تمام عیار و ائتلاف سازنده میان دولت توسعهگرا، بخش خصوصی و نهادهای مدنی است.
3 بخشی که در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و عملکرد یکدیگر را تقویت و تسهیل میکنند. طبیعی است که در این مثلث، دولت توسعه گرا بهعنوان دارنده حق حاکمیت در کشور، صاحب نقش بالاتری است، تجربه ثابت کرده است که تحقق توسعه از مسیر اقتدارگرایی و بیتوجهی به بخش خصوصی و جامعه مدنی نمیگذرد.
به هر حال طرح مباحث فوق به واسطه آن است که مدتهاست توسعه و چگونگی تحقق آن به دغدغه ذهنیام بدل گشته است.
مسئله مهم آن است همه در کشور از ضرورت امروز کشور که همان کارآمدی است، آگاهی دارند، ولی ما باید در این مرحله از حد حرف خارج شده و طرحهای عملی برای آینده ارائه دهیم.
مسیری که مقام معظم رهبری بر ضرورت و اهمیت گام نهادن در آن تأکید نمودهاند. امیدوارم که مباحث من در آن جلسه علمی مفید بوده باشد و انگیزشی در دانشجویان جهت گام نهادن در مطالعات مربوط به توسعه از چشمانداز جغرافیای سیاسی ایجاد نموده باشد.