بنابراین به برنامه اوباما اقبال نشان دادند که شعارهایی همچون خروج از عراق و مذاکره بدون پیش شرط با ایران را مطرح کرده و نشان داد که قصد دارد آمریکا را به سمت یک دنیای آرامتر ببرد.
درباره اظهارات اوباما مبنی بر گفتوگوی بدون قید و شرط با ایران میتوان گفت که اوباما با مشکلی همچون تابوشکنی در مذاکره با ایران مواجه نیست.
آمریکا در زمان بوش درباره موضوع عراق مجبور به مذاکره با ایران شد و پیش از این 5 وزیر خارجه دولتهای قبلی آمریکا نیز در یک موضعگیری مشترک اعلام کردند که آمریکا راهی جز مذاکره با ایران ندارد، لذا نخبگان آمریکا و آنهایی که دید تکنوکراتی به موضوع سیاست خارجی دارند، مذاکره با ایران را بهعنوان یک واقعیت پذیرفتهاند و با این تفاصیل حتی اگر به فرض مک کین نامزد جمهوریخواهان نیز پیروز انتخابات آمریکا میبود، مجبور به مذاکره با ایران بهعنوان یک واقعیت پذیرفته شده بود.
چه بسا اینکه موضوع ایجاد دفتر حفاظت منافع آمریکا در ایران در زمان همین جمهوریخواهان مطرح شد.
اگر آمریکاییها گامی برای مذاکره با ایران بردارند و مذاکرهای با ایران از سوی آمریکاییها صورت گیرد، به 2دلیل نباید آن را بهعنوان تئوری لطف تلقی کرد.
اول اینکه آمریکاییها قطعکننده رابطه با ایران بودند و بنابراین هرگونه تنشزدایی و مذاکره ابتدا باید از طرف آنها شکل بگیرد و دوم اینکه ایران بهعنوان یک قدرت با نفوذ در منطقه و دنیا به رسمیت شناخته شده است و هر گونه پیشدستی آمریکا برای مذاکره با ایران را باید به حساب واقعیت قدرت ایران گذاشت.
در مورد واکنشهای داخلی به موضوع رابطه با ایران نیز باید گفت که موضوع قطع رابطه ایران با آمریکا یک موضوع ملی است و نه جناحی و حزبی.
اساس قطع رابطه ایران با آمریکا این است که آمریکاییها انقلاب اسلامی ایران را به رسمیت نشناختند و وارد فضای خصمانه علیه انقلاب اسلامی شدند، بنابراین قطع رابطه شاید برای آمریکاییها در زمان انتخابات معنای حزبی بگیرد، ولی در ایران این موضوع معنای ملی دارد؛
پس هرگونه واکنشی به سیگنالهای احتمالی و علامتهای آمریکاییها باید واکنش ملی باشد نه واکنش حزبی و جناحی.
*عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس