شنبه ۲ آذر ۱۳۸۷ - ۱۵:۰۶
۰ نفر

منیژه شجاعی: انتخاب سوژه: دعوت در انتخاب سوژه، نشانگر جسارتی است که یک هنرمند باید داشته باشد و جذابیت آثار هنری به همین است که خالق آنها ببیند آن چه را دیگران نمی‌بینند و بیان کند آنچه را دیگرانی که دیده‌اند بیان نمی‌کنند.

اساسا آب محافظه‌کاری با خلاقیت در یک جوی نمی‌رود، هرچند هر دو در خطرگل آلود شدن مشترک باشند.

فیلمنامه: اگر حاتمی‌کیا در این اثرش نیز اصرار بر یکه سواری در تدوین فیلمنامه داشت، قطعا خود را و نیز تماشاگر را از یک تجربه نو و مفید محروم ساخته بود. او به درستی تشخیص داد که برای نگارش این سوژه خاص باید به سراغ یک نویسنده خانم برود و از همکاری او بهره‌بگیرد. البته برخلاف برخی منتقدان قائل بر این نیستم که حاتمی‌کیا تاکنون فیلم‌های مردانه ساخته است. به‌نظر من «فاطمه» آژانس شیشه‌ای و «شیرین» بوی پیراهن یوسف کاراکترهای محکمی بودند که در روند قصه، اثر غیرقابل اغماضی داشتند.

اما به هرحال دعوت به‌دلیل تمرکز سنگین روی احساسات مادرانه زنان و کشاکش‌های
تحمیل شده بر آنان از سوی شرایط خانوادگی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی که با غریزه مقدس مادری آنان تناقضی ساختگی، کاذب و تحمیلی دارند، به یک نویسنده زن - موکدا   مادر- نیاز داشت.

شخصیت پردازی: سادگی و پیچیدگی، سطحی و چند لایه بودن، هرکدام بر قوت یک فیلمنامه و نیز بر جذابیت آن در ساخت اثر مستقیم دارد. شخصیت‌ها باید در روند قصه رمز گشایی شوند و لایه‌لایه در برابر تماشاگر قرار گیرند. در برخی از اپیزودهای دعوت، شخصیت‌ها تاحدودی مبهم و ناتمام از تماشاگر خداحافظی می‌کنند. مثل مردی که محمدرضا شریفی نیا در سکانس اول قصه شیدا نقش آن را بازی می‌کند؛ مردی که در سکانس استخر مبتلا به آلزایمر، اما در سکانس اسب دوانی باهوش است؛ شخصیت‌پردازی این مرد در حد خلق یک تیپ است، تیپی که شریفی نیا در ایفای روان آن به یک کلیشه تکراری بدل شده، آدمی متلک پران، شوخ، بی‌خیال و درعین حال زیرک.

این ابهام در مورد پزشکی که مطب او مسلخ بی‌قربانی است نیز باقی می‌ماند و در مورد منشی باردار او که به مردان نگرش منفی دارد. خورشید نیز کمی به آشنایی بیشتر با تماشاگر نیازمند است تا دلنشین‌تر شود. منصور شاید تعمدا در هاله‌ای از ابهام می‌ماند؛ مردی که قرآن جیبی و برخی نشانه‌های دیگر ویترین مذهبی‌اش با سایر رفتارهایش به شدت در تناقض است.

غرض این نیست که دعوت باید یک راحت‌الحلقوم باشد، اما ساختار اپیزودیک
5 قصه‌ای، آن هم با ویژگی‌های سینماروهای جامعه ما که غالبا خرید پفک را ضمیمه انفکاک‌ناپذیر بلیت سینما می‌انگارند، کمی نرمش بیشتری را از سوی کارگردان مؤلف می‌طلبد.

کما اینکه شخصیت‌های دیگری در این فیلم هستند که عمق و روانی ارتباط با مخاطب را یکجا دارند. مانند: سیده خانم و بهار.

پرداخت سینمایی: بی‌تردید حاتمی کیا در نوع ساختار سینمایی این اثر خطر بزرگی کرد، اما این خطر برای او تبدیل به یک فرصت شد؛ فرصتی دیگر برای برقراری ارتباط صادقانه با مخاطب. درخوش ساخت بودن این اثر نمی‌توان خدشه‌ای قائل بود. چرخش هوایی دوربین در فاصله بین قصه‌ها بر فراز شهر تهران توانست نقش یک قصه‌گو را ایفا کند که دست تماشاگر را می‌گیرد و همراه او در گوشه‌های شهر سرک می‌کشد و در هر گردش، قصه جدیدی را بازگو می‌کند. از این‌رو حاتمی‌کیا توانست با این شگرد، از تأثیر تکه‌تکه بودن قصه در ذهن تماشاگر بکاهد و پیوند روایی خوبی بین اجزای چندگانه‌اش برقرار کند.
ناگفته نماند که موسیقی نامحسوس و آمیخته با تصویر، جلوه‌های ویژه اثر و بازی‌های قوی نیز نقش بسزایی در جذابیت اثر دارند.

اصل قصه: در یک جمله نقطه قوت دعوت، ستایش آفرینش الهی و ارج نهادن به سمبل معصومیت و لطافت انسانی است و نقطه ضعف دعوت، تکرار برخی پلان‌ها با آدم‌های متفاوت است.

دوربین حاتمی‌کیا در این اثر گویی قرارگرفتن ارزش‌های اخلاقی جامعه در معرض مرگ را رصد می‌کند. او کودک را نماد بی‌گناهی، پاکی، فطرت الهی انسان و اخلاق و انسانیت در جامعه قرار داده و سقط جنین را نماد مرگ ارزش‌های اخلاقی. برای بیان موضع و دیدگاه خود نیز اجازه هیچ سقطی را در سراسر پنج قصه خود نمی‌دهد. اما طبعا پرچم این شعارهای اخلاقی را آشکارا در فرم و روایت قصه دردست نمی‌گیرد و انتظاری جز این از اثر سینمایی نیست. اوشعار نمی‌دهد، اما چه پرچمی آشکارتر از اینکه منشی مطب، باردار است ؟ نام ساختمان پزشکان، «مهر» است و سخن از سقط جنین به تمامی در فضای سرد زمستان به میان می‌آید؟

دعوت، آدم‌های قصه‌اش به ویژه زنان را به درستی رنگ خاکستری زده و واکنش‌های آنها را در شرایط محیطی به نمایش گذاشته، اما هرگز گوهر عشق مادرانه و به تبع آن عشق گاه خفته و گاه بیدار بشر به ماندگاری و تداوم هستی را لگدمال نکرده است.

شیدا اسیر پیله رقابت هنری شده – که این یک واقعیت انکارناپذیر در دنیای سینماست- اما از همان آغاز تصمیم به «نیستی فرزندش» با تردید حرکت می‌کند و دائما در کشمکش درونی است تا اینکه سرانجام دست نوازش بر سر او می‌کشد.

سودابه صرفا از سر فقر و غربت با این گمان که فرزند او با چنین شرایطی پس از تولد، در معرض خطر خواهد بود، خواهان نابودی - به زعم خودش- یک تکه گوشت می‌شود، اما با اولین اشارت، به سر می‌دود تا فرزندش زنده بماند، ولو اینکه در کنار او نباشد.
سیده‌خانم اسیر عرف است و حرف مردم. این نیز یکی از آفت‌های فرهنگی جامعه ماست که بسیاری از مردم به ویژه زنان در فرآیند هر گونه تصمیم‌سازی‌ برای زندگی خود از ریز و درشت - حتی لباس و وسایل زندگی- پیش از آن که به میل و نیاز خود بیندیشند، به برداشت مردم فکر می‌کنند. سیده‌خانم در دیالوگی ماندنی به درخت می‌گوید: تو که سن‌ات از من بیشتره، وقتی باردار می‌شی، همه خوشحال می‌شن.

افسانه در جریان سونوگرافی‌هایی که انجام می‌دهد، عشق به فرزند را به گونه‌ای افسانه‌ای، ابراز می‌دارد. تکرارشغلی‌اش هرگز از لطافت برخورد او با زندگی یک جنین که از دید دیگران نه زیباست و نه شفاف و قابل رؤیت، ذره‌ای نمی‌کاهد. او حتی در پاسخ به سؤال استیصال‌آمیز سیده‌خانم که می‌پرسد چه کنم، جواب می‌دهد: صدای قلبش رو گوش کن.
بهار نقطه اوج تلاش یک زن برای مراقبت از فرزند است. او هم خاکستری است، ولی فرزندش را بر میل به آسودگی و امتیازات زندگی خاکستری‌اش ترجیح می‌دهد.

اما آنچه به‌عنوان نقطه ضعف به چشم می‌خورد :‌
ای کاش حاتمی‌کیا در تدارک مواد تصویری فیلم نیز از یک خانم مشاور بهره می‌گرفت زیرا او در نمایش دو مؤلفه، به شدت دچار فقر تصویری شده است. او تنها نشانه بارداری زنان را تهوع و احساس گرما و تنها نشانه تصمیم به سقط را تخت زایمان فرض کرده است. به این ترتیب صحنه‌های تکراری، گریبان فیلم را گرفته است، به ویژه آنکه نشانه‌های منتخب او ظاهری‌ترین و فیزیکی‌ترین المان‌های بصری برای این موضوع هستند. از حاتمی‌کیا که حتی عنوان فیلمش با آن تحریر نیمه کاره، هدفمندانه انتخاب شده، این سهل انگاری بعید به‌نظر می‌رسد.

حیف است واژه‌های زیبایی که فیلم دعوت در توصیف فرزند به کار برده، حسن ختام این نقد نکنم: نشونه، هدیه، فرشته... .

کد خبر 68971

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز