دروغ
وقتی مادرم از من پرسید کجا بودی؟ به دروغ گفتم: «مدرسه.» برگشت و خندید و گفت: «تا الان؟ ساعت را نگاه کردهای؟» برگشتم و به ساعت نگاه کردم. وای خدای من! ساعت 6 بعد از ظهر بود. مادرم با مهربانی گفت:«میدانی از دروغهای کوچک فاجعه بزرگ به بار میآید؟»
فرشته رئوف صدیق، خبرنگار افتخاری از تهران
رنگ زیبایی
کاغذها روی میز، مداد رنگیها روی میز. مداد رنگی را در دستم میگیرم تا احساساتم را نقاشی کنم، خط قرمز برای خوشحالیهایم، نارنجی برای شیطنتهایم، آبی برای دلتنگیهایم، طلایی برای رویاهایم، اما آدمهای خاکستری وقتی به نقاشیام نگاه میکنند، میگویند: «اینها که فقط خط خطییه!»
مهتاب قبادی، خبرنگار افتخاری از کرج
غروب
خورشید در آن بالاها تک و تنها مانده است، میخواهم نردبانی بسازم تا او را به زمین بیاورم، پیش خودمان!... آه، از بس غریب ماندم و بدون کمک، وقت نشد نردبان را تمام کنم؛ خورشید از تنهایی غروب کرد!
زهرا رحمانی از تاکستان
غم من و آسمان
وقتی دلم گرفت و زیر باران گریه کردم، وقتی اشکهایم میان قطرههای باران گم شدند، تازه فهمیدم غم من چقدر کوچک است و غم آسمان چقدر بزرگ.
غزاله قربانی از تهران
پاییز
جلوه زیبای پاییز و بهار بسیار دلنشین است. گرچه پاییز با ریزش برگها همراه است، ولی رویش دوباره و سبز را نوید میدهد. پاییز فصل انتظار است.
فرزاد زارعزاده، خبرنگار افتخاری از تهران
انعکاس
سفیدی را در دور دست باید یافت، چرا که در دوردستها انعکاس زیبایی چند برابر است.
حنانه شیروانی از تهران
شب به خیر
شب شده، ماه میتابد و نور سفید خود را بر سر ما پخش میکند. ستارهها تکتک چشمکزنان
شب بهخیر میگویند. همه جا را سکوتی آرامشبخش فرا میگیرد...
نیلوفر صدفینژاد، خبرنگار افتخاری دوچرخه