چهارشنبه ۱۳ آذر ۱۳۸۷ - ۰۶:۲۱
۰ نفر

محمدرضا ارشاد: دوشنبه این هفته استادان فلسفه دانشگاه شهیدبهشتی و انجمن پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و نیز علاقه‌مندان به شادروان دکتر سهراب علوی‌نیا- استاد فلسفه علم- در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی گرد هم آمده بودند تا یاد عزیز ازدست‌رفته‌شان را گرامی بدارند.

در این مراسم علاوه بر استادان و دانشجویان، خانواده و تنی چند از دوستان وی نیزحضور داشتند. مطلب حاضر چکیده‌ای از برخی سخنان گفته‌شده در شأن علمی و خصایص شخصیتی دکتر علوی‌نیا است.

در آغاز این مراسم دکتر مجدالدین، رئیس دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی با بیان این نکته که برگزاری این مراسم صرفا عاطفی نیست بلکه وجه عقلانی هم دارد، درباره خط‌مشی علمی و پژوهشی دکتر علوی‌نیا گفت: «او از علوم دقیقه آغاز کرد تا اینکه به فلسفه رسید. او شیمی خوانده بود. به این جهت به رشته فلسفه آمد تا دریچه بزرگ‌تری در برابرش گشوده شود و از آن طریق بتواند به مسائل بنیادی‌تری بپردازد. با این حال، علوی‌نیا در این حد متوقف نشد؛ او اهل سیروسلوک هم بود. این مسئله ما را متوجه این امر می‌کند که ما باید به همه وجوه بپردازیم. اگر علم نتواند مقدمه تکامل وجودی باشد، ارزش آن محدود است. بدین‌سان دکتر علوی‌نیا به دنبال پیوند دانش و ارزش بود؛ پیوندی که البته در فرهنگ ما پیشینه بس فراخی دارد.»

وی در پایان با اشاره به جهت‌گیری‌های عرفانی، بشاشت وجه و صمیمیت‌ خاص دکتر علوی‌نیا، انسان‌گرایی و خلق و خوی عرفانی وی را ستود و اظهار امیدواری کرد که ابعاد وجودی شخصیت وی برای همه آموزنده باشد.

جدال درویش و مدعی

« هر یک از ما با شعاعی از نور خورشید به قلب زمین بسته شده‌ایم و ناگهان غروب می‌شود»؛ این سرآغاز سخنان دوست و همکار دکتر علوی‌نیا در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه یعنی دکتر ضیاء موحد بود. او درباره نحوه آشنایی خود با مرحوم علوی‌نیا چنین گفت: «او چند بار مرا دچار تعجب کرد. سال‌ها پیش در انجمن حکمت و فلسفه در اتاقم نشسته بودم. متوجه کسی شدم که از پله‌ها بالا می‌رفت و اشعاری را سماع‌گونه برمی‌خواند. تعجبم زمانی زیاد شد که او یک روز به اتاقم آمد و درباره مطلبی که چندی پیش نوشته بودم از من پرسید و نکات ظریفی را بیان ‌کرد.

آن سماع و آن حالت عاطفی و این دقت و سختگیری علمی در دو جهت مخالف هم قرارداشتند. از اینجا بود که جدال درویش و مدعی در او آغاز شد. او معتقد بود که دیواری بین عقل و احساس یا قلب و مغزش برپا کرده و هرکدام کار خودش را می‌کند.» نویسنده کتاب «منطق موجهات» درباره این دوگانگی در وجود دکتر علوی‌نیا معتقد بود که نمی‌توان دیواری بین این دو ساحت وجودی کشید لذا به نظرش این دو با یکدیگر مرتبط هستند. او ترکیب بجایی از این دو ساحت بود؛ در ضمن اینکه علاقه زیادی به راسل، دیویدسون، کواین  و ویتگنشتاین داشت، در طریقت هم صاحب مقاماتی بود. اما او در طریقت به زهد اکتفا نکرده بود. متون عرفانی را خوب خوانده بود.

‌این علوی دیگری بود

عضو دیگر انجمن پژوهشی حکمت و فلسفه، دکتر شهرام پازوکی در بزرگداشت یاد دکتر علوی‌نیا گفت: «ما بیش از 30سال با هم مأنوس بودیم. در زمینه آرای ابن‌عربی، هایدگر، راسل و... با یکدیگر نزاع داشتیم.  او هم سالک طریقت بود و هم علاقه‌مند به فلسفه تحلیلی.»  او با اشاره به سخنان دکتر موحد درباره ‌ دو  ساحت وجودی؛ یعنی عقل و دل در شخصیت دکتر علوی‌نیا یادآور شد: «او چه از حیث فکری و چه از حیث طریقتی در عقاید و نظراتش بسیار خالص بود. این حاصل تقابل میان این دو وجه بود. هر کسی که جدی‌تر باشد، تقابل در او بارزتر است. ‌»

دکتر پازوکی درباره دو ساحت متفاوت وجودی دکتر علوی‌نیا بر این نظر بود که درست است که از نظر فلسفی نمی‌توان پرونده واحدی برای عقل و دل باز کرد اما اگر بخواهیم داوری کنیم، دکتر علوی‌نیا در پرونده دل جدی‌تر بود؛ مثنوی خواندن وی عادی نبود. گاهی چنان با حال می‌خواند که من که در اتاق پهلویی بودم با او همنوا می‌شدم لذا دل برعقل وی غلبه داشت. این حال خاص وی سبب شده بود که تشرع وی مخفی بماند. او فرد متشرعی بود.

من با او زندگی کرده بودم. صبح و شب او را می‌دیدم. در اینجا نمی‌خواهم برای او نماز و روزه بخرم. او حالت قلندری و رندی داشت منتها روحیه تشرع مآبی او پنهان بود؛ خیلی پرهیز داشت که آن را آشکار کند.»عضو موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه در پایان اظهار داشت: «در نزاع دین و دنیا در درون او، مآلا دین غلبه می‌کرد. پست‌های زیادی در جاهای مختلف به او پیشنهاد می‌شد ولی به دلایلی نمی‌پذیرفت. او می‌گفت: اگر فی‌المثل این کار را بپذیرم، دلم چرکین می‌شود. این حال و دل در فلسفه راسل جایی ندارد. این علوی‌نیای دیگری بود. او در آخر عمر به سمت این علوی‌نیا رفت.»

مترجم خوب فلسفه

سخنران بعدی نشست دکتر سروش دباغ بود که درباره دو  ترجمه مرحوم علوی‌نیا یعنی «درآمدی بر رساله فلسفی - منطقی ویتگنشتاین» و «ماهیت بشر از دیدگاه ویتگنشتاین» سخن گفت؛ «مرحوم علوی‌نیا در دوره‌ای از زندگی خود نسبتی با فلسفه ویتگنشتاین داشته است. در روزگاری که در انگلیس بودم، کتاب «درآمدی بر رساله فلسفی - منطقی ویتگنشتاین» در گروه فلسفه تدریس می‌شد.

ترجمه دکتر علوی‌نیا از آن بسیار روان‌ است. شاید انس همیشگی او با مثنوی و متون کلاسیک ادب پارسی، فارسی نویسی را در وی تقویت کرده بود. نیز کتاب دوم  ‌یعنی «ماهیت بشر از دیدگاه ویتگنشتاین» از پیتر هکر‌ که خود یکی از توانمندترین شار حان ویتگنشتاین بوده، در مقام تقریر ویتگنشتاین متاخر بسیار راهگشاست. ترجمه این کتاب نشان از حسن توجه و انتخاب دکتر علوی‌نیا داشته است.» عضو انجمن پژوهشی حکمت و فلسفه، در پایان به نسبت سنجی میان ویتگنشتاین متقدم و ویتگنشتاین متاخر پرداخت و برخلاف نظر رایج برخی پژوهشگران که مفاهیمی مانند «کاربرد» و «درمانگری» را رهاورد دوره دوم فکری ویتگنشتاین می‌دانند، به ریشه‌های آن در «تراکتاتوس» و دیگر آثار دوره اولیه ویتگنشتاین اشاره کرد.

روزنه‌ای بر خود گشوده بود

وجود گرایش‌های عرفانی در کنار وجوه عقلی و فلسفی در شخصیت و علایق مرحوم سهراب علوی‌نیا، به ظاهر از جذاب‌ترین مباحثی بود که هم حجم گسترده‌ای از سخنرانی‌ها را تشکیل می‌داد و هم حاضران به نوعی پذیرای شنیدن بیشتر در آن باره بودند؛ این بود که دکتر نصرالله حکمت که خود نیز از سویی، سری در فلسفه دارد و از دیگر سو در قلمرو خیالات عرفانی ره می‌سپرد، درباره نسبت این دو ساحت وجودی در شخصیت دکتر علوی نیا گفت:« من با این مسئله که آیا دکتر علوی‌نیا بین این دو ساحت قائل به تفرقه بوده، بین آنها جمع کرده و یا هیچ ارتباطی مابین آنها قائل نبوده، کاری ندارم؛ من در اینجا صرفا می‌خواهم تفسیرم را از این مسئله بگویم. اساسا وجود انسان در جایی میل به انسداد دارد. در انسان چیزی به نام شاکله وجود دارد که هم شکل‌پذیر است و هم شکل دهنده. انسان‌ها دوست دارند در جایی متوقف شوند و آرام گیرند. اینکه سقراط خود را خرمگس می‌دانست، می‌خواست این انسداد را بشکند.

این میل به انسداد که از شاکله برمی‌خیزد، به واسطه فلسفه به معنای سقراطی آن از میان می‌رود. لذا فلسفه تولد دوباره است.»نویسنده کتاب «فارابی» در ادامه افزود: «به نظرم فلسفه امروزه وظیفه متفاوتی پیدا کرده است. تخصصی شدن فلسفه، هم اکنون بر این انسداد افزوده است. وقتی چیزی تخصصی شد، روزنه‌های وجود ما بسته می‌شوند و نمی‌توانیم راهی برای رهایی و اتصال به عوالم دیگر بیابیم؛ بنابراین‌ مشغول‌شدن به یک شاخه فلسفی، خطر انسداد را در بر دارد. به هر حال، دکتر علوی‌نیا در کنار تعقل و فلسفه (تحلیلی) روزنه‌ای برای خودش گشوده بود تا آن قفل انسداد گشوده شود.»

او عین زندگی بود

بازگویی خاطراتی از فرد از دست رفته و بیان گوشه‌هایی از شخصیت وی می‌تواند برای زندگان راهگشا باشد، به ویژه اگر آن فرد، از موقعیت و جایگاه مهمی برخوردار بوده باشد. بر این اساس بود که دوست دیرینه دکتر علوی‌نیا‌ پشت تریبون قرار گرفت و گوشه‌هایی زیبا و خلاق از زندگی مرحوم علوی‌نیا را بازگفت. دکتر کراسوس غفوری تبریزی از نحوه آشنایی‌اش با دکتر علوی‌نیا‌ در انگلیس گفت و اینکه چگونه و چه اندازه دانش وی در مسائل اجتماعی حیرت‌انگیز بود؛ «علوی‌نیا روح پرتلاطمی داشت و هیچ‌گاه در یک موقع آرام نمی‌گرفت.

او لیسانس شیمی از دانشکده فنی دانشگاه تهران داشت و در انگلیس می‌خواست فوق‌لیسانس فیزیک بخواند، اما در نهایت سر از فلسفه علم درآورد. گاهی وقت‌ها حرف‌هایی می‌زد که فهم آن برای من بسیار دشوار می‌نمود. او خنده‌های مخصوصی داشت، کار خودش را دقیق انجام می‌داد، به حرف هیچ‌کس گوش نمی‌داد، انگلیسی خیلی خوب حرف می‌زد، سرکلاس‌ها حاضر نمی‌شد و حتی گاهی وقت‌ها در امتحانات هم شرکت نمی‌کرد.

این از آزادگی او نشأت می‌گرفت، اما ساده‌باوری است اگر بپنداریم که وقت‌اش را به بطالت می‌گذراند. درست آن زمانی که در کلاس‌ها شرکت نمی‌کرد، در گوشه‌ای از کتابخانه دانشکده به مطالعه کتاب‌ها مشغول بود. در سال‌های اخیر علاقه به گرایش‌های میان رشته‌ای فیزیک و فلسفه در او قوت گرفته بود. با کمک او می‌خواستیم رشته فلسفه علم را راه بیندازیم که متاسفانه عمرش کفاف نداد.»

کد خبر 69951

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز