با لوکیشن ثابت و آدمهایی محدود. منتها این بار نیمکت در یک پارک کوچک، جای خود را به پاتوق فردوس در کنار کاخ دادگستری داده است. جایی که فردوس قهوهچی در کنار سه عریضهنویس به عنوان کاراکترهای ثابت مجموعه حضور دارند.
فضای «در گوش سالمم زمزمه کن» به نوعی تداعی کننده نمایشهای اسماعیل خلج در دهه پنجاه است. رحمانیان میگوید با این کار میخواسته به کارهای خلج در آن سالها، ادای دین کند.جالب این که یکی از دوستان و همراهان خلج یعنی محمود استادمحمد هم در این مجموعه به عنوان نویسنده حضور دارد.
شهابالدین حجازی که تهیه «نیمکت» را برعهده داشت، به عنوان تهیهکننده «در گوش سالمم زمزمه کن» نیز حضور دارد. او درباره نقش و حضور تهیهکننده با بیان این که قرار نیست تهیهکننده عاملی باشد که پروژهای را از شبکه سفارش بگیرد و بعد با بودجهای آن را بسازد، میگوید:«بخش مهم اتفاقاً بعد از این مرحله آغاز میشود. متأسفانه امروزه برخی تهیهکننده را به چشم پیمانکار نگاه میکنند. در حالی که در تکتک مراحل تولید از نگارش متنها، تا انتخاب کارگردان، بازیگران و دیگر عوامل و تفکر حاکم بر کار، تهیهکننده باید حضوری مثمرثمر داشته باشد.»
او اضافه میکند:«چیدمانی که در یک کار تلویزیونی صورت میگیرد و تفکر حاکم بر کار حساسترین بخش یک پروژه است که تهیهکننده باید نقش تعیینکنندهای در آن داشته باشد.»
اما تفکری که پشتساخت نیمکت و به گوش سالمم زمزمه کن بوده است، چه بوده؟ حجازی میگوید: «زمانی که نیمکت مطرح شد قرار شد ما هم یک کار طنز 90 شبی بسازیم، اما این فکر را کردیم که اگر قرار است فرم و شکل آن شبیه کارهای طنز باشد خوب بهترین فرم آن مثلاً توسط مهران مدیری انجام شده است؛ پس ما نمیتوانیم در این حیطه کار تازهای بکنیم. به همینخاطر با فرم و شکلی که متون نوشته شده به خودش گرفته بود، بهترین فضا، همان فضای تله تئاتری است که محمد رحمانیان به آن رسیده است.»
تهیهکننده نیمکت میافزاید:«ما سعی کردیم در این کار صرفاً تماشاگر عام را در نظر بگیریم، اگر چه که در نیمکت گاهی داستانهایی برای تماشاگر خاص داشتیم.» فضای قهوهخانهای این سری برنامه و دکور عریضهنویسی مقابل دادگستری حاصل تجربه طراح صحنه و دکور (کیوان مقدم) است ؛کسی که جزء آخرین کارهایش در سینما طراحی فیلم سینمایی «حکم» و «رئیس» از ساختههای مسعود کیمیایی بوده است.
اما نقش سه عریضهنویس مقابل کاخ دادگستری را بهروز بقایی(آقا ماشاءالله)، افشین هاشمی(ناصر) و اصغر همت بازی میکنند. خسرو احمدی ایفاگر نقش فردوس است که سعی دارد در این اختلافات و مشکلات دخالت کند و گاهی نیز اگر کمکی از دستش برمیآید، انجام دهد. بهروز بقایی بار اول نیست که مقابل دوربین محمد رحمانیان قرار میگیرد.
او در یکی از اولین نمایشهای رحمانیان (عروسکها و دلقکها) نیز حضور داشته است و گویا همین انگیزههای مثبتی برای حضور او در این مجموعه بوده است. بقایی ادامه میدهد: «ما به عنوان کارگزاران فرهنگی هر غذایی را که برای مخاطب فراهم کنیم، او میپذیرد، در نتیجه ما هستیم که باید حساسیت خودمان را در باره پاکیزه بودن غذاها نشان دهیم.» او آقا ماشاءالله را دانای کل این مجموعه میداند و معتقد است بسیاری از اطلاعاتی را که خیلی از شخصیتهای این نمایش ندارند، این شخصیت دارا است.
اما افشین هاشمی با حضور هر چند کوتاهی که در عرصه سینما و تلویزیون دارد، نشان داده که خواهان ایفای نقشهای متفاوت و هر چند کوتاه است.
او درباره تفاوت بازیاش در نیمکت و به گوش سالمم زمزمه کن میگوید: در نیمکت شخصیت ثابتی نداشتیم و هر دفعه یک تیپ یا کاراکتر مختلف را میگرفتیم، اما در این برنامه ما 4 شخصیت ثابت داریم که یکی از سه عریضهنویس من هستم. او برای اینکه به ناصر برسد وجه تیپیکال بودن نقش را پیدا کرده و آن را تا 90 شب ادامه داده است. در هر حال برای او نیز به مانند دیگر بازیگران حضور محمد رحمانیان به عنوان کارگردان مد نظر بوده است.
بهروز بقایی با انرژی هر چه تمامتر میگوید: «گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من، آنچه البته به جایی نرسد، فریاد است.» دیگر بازیگران این مجموعه فریبا متخصص، علی عمرانی، مهتاب نصیرپور، آشا محرابی و هومن برقنورد و... هستند. این دو بازیگر آخر حضور مستمری در تئاتر داشتهاند.
سالن بزرگ کارگاه تکنولوژی آموزشی سرد است. امیرعلی پورصبری، داود تهامی و رحیم عباسی از تصویربرداران موجود در سالن هستند و رحمانیان خیلی ساکت و صبور پشت تلویزیون قرار دارد.
همیشه متن نوشتههایش همراهیاش میکند و اگر چنین نباشد بارها در سکوت و حتی تاریکی سالن نیز میشد او را در حال نوشتن دید. زمان کوتاهی که صرف تمرین دیالوگها میان بهروز بقایی و علی عمرانی میگذرد، سراغ کار سینمایی محمد رحمانیان را میگیرم، او میگوید: «قرار بود یک کار سینمایی کنم که نشد.»
اما چه خبر از نمایش روزهای رادیو؟
رحمانیان میگوید: «تمرینهای آن به اسفندماه افتاده و اگر خدا بخواهد اردیبهشت ماه آن را اجرا خواهیم کرد.»
او مضمون نمایش روزهای رادیو را مربوط به اتفاقات سالهای 31تا 34 میداند و میگوید که داستان در همین 4 سال میگذرد و اتفاقاتی که طی آن در رادیو رخ داده است. او در روزهای رادیو قرار است به آدمهایی بپردازد که به نوعی در کار نمایش هستند و این گونه آدمها همیشه برای او جذاب بودهاند.
او در مورد تفاوتهای «نیمکت» و کار تازهاش میگوید:«از نظر ساختاری این کار ادامه نیمکت است، اما تفاوت عمده آن این است که ما با گروهی از بازیگران ثابت کار میکنیم ولی آنجا مکان تغییر نمیکرد اما اینجا هم مکان وهم آدمها تغییر میکنند. داستان هم داستان سه عریضهنویسی است که دادخواستهای مردم را تنظیم میکنند.»
رحمانیان ادامه میدهد:در «نیمکت طراح قصهها علی خودسیانی بود و ایشان سعی داشتند ادای دینی به ابراهیم مکی داشته باشند اما فضا و موقعیت من در این کار ادای دینی است به اسماعیل خلج، چون موقعیت و نوع آدمهایی که خلج وارد نمایش کرد در دهه 50 واقعاً استثنایی و بینظیر بود.»
رحمانیان در خصوص فضای بازتر «در گوش ...» میگوید: «در نیمکت با یک دکور کار کردیم اما در این کار با چند دکور سروکار داریم. اما سعی شده که همان چینش دکور و موقعیتها کاملاً شبیه فضای تئاتری باشد، یعنی دکور واقعی نیست، بلکه المان است.» به نظر رحمانیان، دکورها هم به آن شکل نیست که فضا را به جنس مرسوم سریالها نزدیک کند.
رحمانیان سعی کرده همچنان فضای نمایشی و قراردادی بودن را حفظ کند، یک طرف بر روی دیوار عکسها و پوسترهایی است که جنگ رستم و سهراب را نشان میدهد، سمت دیگر خیابان عریض و طویلی است که ماشین پیکانی از آن عبور میکند و تا وقتی که چنین فضایی وجود دارد، مخاطب یادش نمیرود که یک نمایش تئاتری را میبیند در یک فضای واقعی.»
میپرسم دلیل استفاده از تمهید پرده آبی در مجموعه چیست.رحمانیان میگوید: «پرده آبی فضای دیگری را به داستان من میدهد که بیشتر شبیه یک مقدمه است، شاید در یکچهارم قسمتها پرده آبی داشته باشیم.»
او در خصوص دلیل این کار میگوید: «گاهی ما زمان محدودی داریم برای یک داستان، به همین خاطر باید نوع دیگری از نمایش را انجام دهیم و نوع دیگری اطلاعات بدهیم.»
رحمانیان اضافه میکند: «به هر حال این که کار تلهتئاتر کوتاه است شباهتی را میان آن و نیمکت ایجاد میکند، اما من زیاد هم دربند تفاوت با نیمکت نبودم، آنچه بیشتر تفاوت ایجاد میکند، زبان آدمها و گویش شخصیتها و نحوه حضور آنها در صحنه است، اینجا تغییراتی به آن دادیم اما در نیمکت بیشتر با قشر متوسط سروکار داشتیم.
میگویم پس جنس قصهها باید عامتر باشد. رحمانیان پاسخ میدهد: قصه خاص هم دارد، یعنی گاهی نحوه نزدیک شدن به موضوع به شکلی است که شاید خیلی مخاطب عام آن را برنتابد.
او درخصوص نام کارش میگوید:«اسم مجموعه از یک نمایشنامه خارجی گرفته شده، من هم نمایشنامه را دوست داشتم و هم اسم آن را، در واقع قصه این کار براساس یک فانتزی شکل میگیرد.»
فانتزی ماجرا هم همان قهرمان قصه است که گوشش سنگین است. براساس شکل گوش اوست که داستان پیش میرود. یعنی شخصیت آقا ماشاءالله دچار این مشکل است، شاید هم او تنها گوش سالمی باشد که در جهان وجود دارد. یعنی گوشی که میتواند مکنونات قلبی را هم متوجه شود. رحمانیان در پایان گفتههایش از نویسندگانی که او را در 90قسمت یاری دادند میگوید. به نظر او متنهای نوشته شده این کار در موقعیت و شرایط بهتر و نمایشیتر نسبت به نیمکت هستند.
مثلاً از نظر او طرح و توطئههایی که امیر امجد در قصههایش در نظر گرفته، جذابتر است. در هر حال همین که یک گروه تئاتری سعی دارند کاری متفاوت انجام دهند، یعنی تله تئاتری کوتاه بسازند که از شبکه 4 پخش نشود، بلکه برای شبکه اول و سیمای خانواده تولید شود، به خاطر مخاطب فراگیرتر، میتواند یک اتفاق مهم قلمداد شود.