بههمین سادگی
باد
دل هیچ برکهای را نلرزاند
چشم هیچ پنجرهای را هم نبست
حتی ذرهای
لانۀ گنجشکها را تکان نداد
تنها
- میدانم که باور نمیکنی -
بادبادکم را بغل کرد!
وداع پاییز
دیرزمانی است
آمدن پاییز را حس کردهایم
در بادهای شهریور
در بارانهای خروشان مهرماه
همچون لرزشی، زمین را درنوردید
و زمین اکنون، برهنه و غمگین
پذیرای خورشیدی ست مسحور شده
نابترین لحظات ما
اکنون در حال سقوط است
در پاییزی که با آهستگی وصفناپذیرش
پیش میرود
و ما را بدرود میگوید...
گرمیِ تهران شکست
عصر که شد آسمان رنگ زمستان گرفت
کوچه پر از بچه شد، شکل خیابان گرفت
مادرم از پنجره داد کشید: «امتحان...»
پنجره آواز خواند، پرده کمی جان گرفت
پرده تکان خورد و بعد باز کمی مکث کرد
باد تکان خورد و رعد، شرشر باران گرفت
پنجرهای بسته شد، پردهای پرواز کرد
باد که نزدیک شد، هیبت توفان گرفت
قطرۀ باران نشست بر تن غمگین خاک
خیس عرق شد زمین، بوی بیابان گرفت
ابر شد و آسمان، نور و صدای عجیب
بازشد آسان دلش، چون دلش آسان گرفت
مجری تلویزیون گفت، و لبخند زد:
«گرمی تهران شکست رنگ زمستان گرفت»
تصویرگری:هادی خسروی
ما می نویسیم
به پایین و به بالا مینویسیم
چه بهجا و چه بیجا مینویسیم
اگر سیخ ایستاده، یا نشسته
اگر خم یا که دولا مینویسیم
چه در دفتر، چه بیدفتر، چه در برگ
درازا و به پهنا مینویسیم
بیابان، یا به صحرا، یا به قله
کنار آب دریا مینویسیم
اگر از آسمان سیمان ببارد
بیاید سیل هم، ما مینویسیم
سر خط، فاصله، قلاب، توضیح
گیومه، نقطه، کاما، مینویسیم
همانجوری که مامان را نوشتیم
همانجوری به بابا مینویسیم
اگر لامپ اتاق ما بسوزد
به تاریکی شبها مینویسیم
اگر وقت و زمان ما شود طی
نباشد باک... فردا مینویسیم
هرآن کس هست دانا، پس تواناست
به دانایی توانا مینویسیم.