سه‌شنبه ۵ آذر ۱۳۸۷ - ۰۵:۴۰
۰ نفر

کبرا بابایی: ساعتم همیشه خواب پنجره همیشه بسته است

پردۀ کلفت پنجره کشیده است
خانه سال‌هاست
رنگ آفتاب را به خود ندیده است
تک‌تک اتاق‌ها
غرق در سکوت
روی شمعدان نقره‌ای
بسته تارعنکبوت
ظرف‌ها بدون اشتها
                    به گرد و خاک
خو گرفته‌اند
خاطرات
کنج گنجه‌های کهنه
                       بو گرفته‌اند


لحظه‌های لاک‌پشت
از زمان جلو نمی‌زنند
جمله‌ها
در دهان بستۀ کتاب‌ها
حرف نو نمی‌زنند
این‌چنین غریب و دل‌گرفته است
خانۀ دلم
سال‌هاست
خسته‌ام
منتظر نشسته‌ام
کاش میهمان تازه‌ای ز راه می‌رسید
کاشکی به ذهن شعر من
حرف دیگری...
حرف دیگری
                                        به جای «آه» می‌رسید!

کد خبر 68077

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز