نویسنده این مقاله، با هدف بررسی جایگاه زیبایی و امر زبیا در آموزههای عرفانی و دینی، تلاش میکند به پرسشهایی از قبیل نسبت دین با امور زبیا، درک و تحسین زیبایی و گرایش به آن، در چارچوب اصل تجلی در عرفان اسلامی، پاسخ گوید.
دکتر همایون همتی: بحث از زیباییشناسی، معنا و ابعاد آن از دیرزمان مورد توجه فیلسوفان و متفکران بوده است. نخستین فیلسوفان یونانی در این زمینه به بحث پرداختهاند و سعی کردهاند تا ماهیت زیبایی را کشف کنند.
از سقراط و افلاطون مطالبی در این زمینه به شکل مستقیم یا غیرمستقیم به دست ما رسیده است. در این آثار مباحثی مطرح شده است در باب اینکه آیا زیبایی تقلید، محاکات یا بازنمایی طبیعت است؟ یا زیبایی عبارت است از تقارن، تناسب و موزونیت و هماهنگی. در قرون وسطی نیز فیلسوفانی همچون آگوستین، آلبرت کبیر و آکوییناس، درباره زیبایی بحث کردهاند؛ مباحثی از این قبیل که امر زیبا چیست؟ و آیا زیبایی یک واقعیت عینی (concrete) است که در اشیا موجود است یا نه امری است که در نسبت با انسان مدرک و فاعل شناسایی پدید میآید و احساسی از لذت و سرور در آدمی برمی انگیزد و هیچ کارکرد دیگری ندارد.
در روزگار نزدیکتر به ما نیز فیلسوفانی همچون بومگارتن، کانت و هگل و در دوران معاصر متفکرانی همچون هیدگر، ویتگنشتاین، گادامر، مارکوزه، والتر بنیامین، دریدا، نیچه، آدورنو درباره زیبایی، زیباییشناسی و ماهیت هنر به بحث پرداختهاند.
اکنون پس از این اشارات مقدماتی باید ببینیم که زیباییشناسی به منزله یک دانش متمایز و مستقل چیست.
پارهای محققان در تعریف زیباییشناسی گفتهاند که «دانشی است که به مطالعه اشیای زیبا و واکنشهای حسی و ذهنی خاص بینندگان، خوانندگان، یا مخاطبان اثر هنری مربوط میشود.
بزرگترین پرسش در این رشته مربوط به ارزش زیباییشناختی است که آیا زیبایی یک امر واقعیت دار است و در اشیای واقعی که منسوب به زیبایی میشوند، وجود دارد یا نه. این مسئله تا حدودی شبیه بحث مربوط به رابطه واقعگرایی و ضد واقعگرایی در فلسفه است.
عینی بودن یا نسبی بودن ارزش زیباییشناختی در حقیقت از مسایل محوری این رشته است. بحث بر سر این نکته است که آیا دلایلی وجود دارد که معتقد شویم ارزش زیباییشناختی مثل ارزش اخلاقی است؟
یک واقعگرای افراطی ممکن است بگوید، زیبایی و ارزش زیباییشناختی همچون واقعیتی مستقل و امری عینی در اشیای خارجی یافت میشود و کاملاً مستقل از واکنشهای بینندگان است و بنابراین، حکم زیباییشناختی مشمول صدق و کذب نیز میشود.
فی المثل وقتی حکم میکنیم که «این گل زیباست» یا «این نقاشی از نظر زیباییشناسی خوب است»، آنچه را ما میگوییم، میتواند صادق یا کاذب باشد؛ در صورتی صادق است که گل یا تابلوی نقاشی، واقعاً دارای ویژگی زیبایی بوده باشند و در صورتی کاذب است که واقعاً فاقد چنین خاصیت و خصلتی باشند.
برای یک شخص رئالیست یا واقعگرا چه ما حکم به زیبایی بکنیم و چه اصلاً ما حکمی نکنیم، وقتی یک شیء زیباست، بیحضور ما نیز واقعاً دارای زیبایی است. چه ما آن را شناسایی کنیم و چه نکنیم. به خوبی ملاحظه میشود که مسئله فلسفی ذهنی بودن یا عینی بودن، چگونه در حکم زیباییشناختی، خود را نشان میدهد و موضع معرفت شناختی ما تا چه حد در ارزیابی و صدور حکم در مورد زیبایی یا نازیبایی اشیا تأثیر میگذارد.
همین امر سبب شده است تا محققان به بررسی ماهیت تجربه زیباییشناختی روبیاورند و بررسی کنند که اصلاً خود زیبایی چیست. آنان عواملی را برشمردهاند که در ماهیت زیبایی دخیل و سهیماند. عواملی مثل لذت، رضایت، خوش آمدن و پسندیدن، دوست داشتن، به عنوان معیارهایی برای تشخیص زیبایی و نیز عناصر تشکیل دهنده ماهیت زیبایی معرفی شدهاند. تجربه زیبایی نیز امر مهمی است.
نوع نگاه ما به خود اشیا در واکنش ما نسبت به آنها تأثیر میگذارد. در مورد موسیقی باید الگوهای صدا را بشناسیم. در مورد سینما باید تجربه دیدن چیزی بر روی پرده را داشته باشیم؛ ولی اگر شما صرفاً یک قطعه موسیقی یا چند تصویر پیاپی را به من نشان دهید، من هنوز در موقعیتی نیستم که بگویم چه ارتباط خاصی بین این صداها و تصاویر، با ارزش زیبا شناختی وجود دارد؛ یعنی نمیتوانم هیچ حکمی بکنم یا واکنشی نشان دهم. زیرا فاقد تجربهای در این مورد هستم.
همچنین محققان هنر، عامل دیگری را برای تشخیص زیبایی و معیار زیبایی ارائه کردهاند که عبارت است از خنثی بودن. مقصود از این تعبیر آن است که تجربه لذت بخش حضور چیزی در ادراک ما، نبایدصرفاً مبتنی بر کاربردهای آن برای ما باشد؛ یعنی باید شیء مورد داوری زیباییشناختی ما صرفاً موجب انجام کار خاصی شود یا آرزویی را برآورده سازد یا خودش به معیار و اصل دیگری تکیه کند؛ زیرا همه این موارد ما را از ارزیابی صحیح زیبایی و امور زیبا منحرف میسازد. واکنشهای ذهنی و روانی ما میتواند، طبق خواستههای ما از دیگران توجیه شود.
این واکنشها صرفاً امور فردی مربوط به خصوصیات اخلاقی فرد و پسند و ناپسند شخصی او نیستند، بلکه به عنوان متعلقات تجربه ما، ریشههای بسیار عمیقی در ماهیت عام بشری ما دارند و مبتنی بر واکنش لذت بخشی هستند که در اثر ادراک اشیای زیبا به ما دست میدهد. این بدان معناست که برخلاف دیگر امور، «ارزش زیباییشناختی را نمیتوان در قالب اصول تعلیم پذیر درآورد».
در واقع هیچ گونه اصول زیباییشناختی معتبر و اصیل وجود ندارد؛ زیرا برای درک ارزش زیباییشناختی، باید «اشیای مورد نظر را با چشمان خودمان نگاه کنیم» و البته نوع نگرش، ذهنیت، علایق، تربیت، آموختهها و بسیاری عوامل دیگر در این نگاه، آگاهانه یا ناآگاهانه تأثیر میگذارند و اعتبار و عینیت آن را تحت تأثیر قرار میدهند.
به همین سبب محققان میگویند که احکام زیباییشناختی، مبتنی و منوط به احساس لذت و سرور خود شخص است. اما میتوان در صورتی که مورد توافق عام قرار گیرد و شخص بیننده دقیقاً مجهز به اطلاعات و مهارت کافی باشد، چنین حکمی را تعمیم داد.
گاهی چنین پنداشته میشود که مسئله مهم در هنر، همان زیباییشناسی است؛ ولی چنین فرضی و پنداشتی نیاز به اندکی بررسی دارد. هنر میتواند دارای ارزشهای غیر زیباییشناختی هم باشد. برای مثال هنر میتواند ارزش درمانی داشته باشد یا موجب ارائه بصیرتهای اخلاقی به ما باشد.
همچنین میتواند به ما کمک کند تا نکاتی را در تاریخ بازیابی کنیم. یا دیدگاههای افراطی و تند را که با نظرات خود ما مخالفند، ببینیم. ارزشهای غیر زیباییشناختی هنر به امور شناختاری و نقش تفهمی و معرفت زایی و نیز ایجاد سازگاری و انسجام و حتی تأثیر بر صداقت سیاسی اشخاص سرایت میکند.
بنابراین میتوان گفت، هنر دارای ارزشهای متنوع و متعددی است و ما میتوانیم یک اثر هنری را برای ایجاد انسجام اخلاقی مورد تحسین قرار دهیم یا آن را به سبب فقدان صداقت سیاسی و اخلاص هنرمند مردود بشماریم. اگر همه اینها را جزء ارزشهای زیباییشناختی به شمار نیاوریم، آن گاه عرصه بر زیباییشناسی و تشخیص ارزش هنر بسیار تنگ میشود.
بدون محکوم ساختن این نظر رایج که میگوید، هنر همواره باید ابزاری برای رسیدن به هدفی ورای خویش باشد ما میتوانیم ادعا کنیم که آثار هنری دارای ارزشهای کاملاً گوناگون و متعددی هستند؛ ولی این نکته کاملاً درست است که آثار هنری همواره دارای حیث التفاتیاند و به همین سبب معنا دارند و اینجاست که مسئله هدف و غایت هنر بسیار پررنگ میشود که آیا غایت هنر بیرون از آن است یا در خود آن.
آثار هنری مشمول شیوههای خاص تولید و دریافت نیز هستند؛ یعنی همیشه کسی یا کسانی آنها را پدید میآورند و کسی یا کسانی آنها را میبینند یا میشنوند. مثلاً تابلوهای نقاشی را ما میبینیم و موسیقی را نیز میشنویم و از آن لذت برده یا آن را تحلیل میکنیم. این الگوی تولید و دریافت، موجب مطرح شدن دو پرسش دایمی در فلسفه هنر شدهاند.
یکیاینکه رابطه اثر هنری با ذهن پدید آورنده آن چیست؟ دیگراینکه چه رابطهای میان اثر هنری و ذهن کسی که آن را درک و تحسین میکند، وجود دارد؟ برای مثال شنیدن موسیقی بر عواطف ما تأثیر میگذارد و از آنجا که عواطف، امور و حالات ذهنی هستند، ممکن است تصور شود که این عواطف نخست در ذهن پدید آورنده یا اجراکننده موسیقی وجود داشته و سپس به ما منتقل میشوند و بر ما تأثیر میگذارند.
یا ممکن است گمان شود که واکنشهای عاطفی شنونده در نوع تأثیر موسیقی بر او و نحوه شنیدن او تأثیر میگذارند. هیچ یک از این دو رویکرد تا کنون مقبولیت کاملی نیافته است. و بعضی نیز معتقدند موسیقی دارای عواطف خاص خودش است که در خودش وجود دارد و تابع احساس اجراکننده یا شنونده نیست. دانش زیباییشناسی هنوز باید با این مسئله دست و پنجه نرم کند.
در بازنماییهای هنری نیز عیناً همین مشکل وجود دارد. مثلاً این که هدف یک تابلوی نقاشی چیست یا نیات یک بازیگر چیست؟ و چگونه تفسیرهای بیننده نسبت به این آثار هنری شکل میگیرد؟ آیا خود یک تابلوی نقاشی با نمادهایی که در آن به کار رفته دارای معنای خاصی است یا نه؟ اگر دارای معنای خاصی است، میتوان پرسید صداها و تصویرها تا چه حد مطابق یا غیر مطابق با امور واقعی جهان خارج و نیز بازنماییهای زبانی هستند؟
هنگامی که شخص به تحلیل چنین مسایلی در این سطح دست میزند، فلسفه هنر نیز آغاز میشود. یعنی آغاز فلسفه هنر با طرح همین مسایل در همین سطح است و پارهای محققان فلسفه هنر و زیباییشناسی را مترادف و معادل میگیرند.
اکنون وقت آن است که به اختصار در رابطه زیباییشناسی و دین، کاوش کنیم و ببینیم، دین به طور کلی و نیز دین اسلام به طور خاص، چه رابطهای با زیباییشناسی، امور زیبا و اصل مسئله زیبایی دارند؟ رویکرد آنها چگونه است و چگونه با این مسایل مواجه میشوند. در مورد رابطه زیباشناسی و دین، تفکیک و تنقیح بین چند موضوع لازم به نظر میرسد.
یکی اینکه مقصود از دین چیست؟ آیا مقصود مناسک و شعائر دینی است؟ یا عقاید، آموزهها و به اصطلاح «جهان بینی دینی»، فهم دینی و معرفت دینی مورد نظر است؟ آیا نهادها، سازمانها، معابد و مراکز دینی مقصود است؟ یا متون دینی، دعاها، نیایشها، اعمال و عبادات مورد نظرهستند؟
این نکته حتماً باید پیش از ورود به بحث رابطه زیباییشناسی با عرفان و دین، به طور کامل و واضح، تبیین شود. دیگراینکه زیباییشناسی به منزله یک دانش و رشته علمی متمایز، مقصود است یا امور زیبا و آثار هنری و خود زیبایی به عنوان یک واقعیت عینی یا ذهنی روانی مورد نظر است؟
مقصود از زیباییشناسی، درک ما از امور زیبا است یا خود کیفیت و خصلت زیبا بودن و زیبا نمودن و اشیا و موجودات و آثار زیبایی است که در طبیعت وجود دارند و یا مخلوق و حاصل فعالیت هنری بشر هستند یا همه اینها به طور جمعی مورد بحث ماست.
آنچه در اینجا مقصود و محور بحث است، نه دانش ادیان یا دینشناسی به عنوان یک رشته علمی یا شعبهها و شاخههای فراوانی که دارد و نه زیباییشناسی به منزله یک دانش مدون، مستقل و متمایز است؛ بلکه مقصود بررسی حضور و جایگاه زیبایی و امر زیبا در آموزشهای دینی و جهان بینی دینی یعنی باورها، اعمال و ارزشهای دینی است و از زیباییشناسی نیز ماهیت و اصل زیبایی و امور زیبا، جذاب، دل انگیز و آفرینشهای دلربا و دوست داشتنی مدنظر است؛
یعنی زیباییهای طبیعی موجود در جهان آفرینش و نیز آثار هنری زیبایی که توسط هنرمندان زبردست پدید آمدهاند. نسبت دین با امور زیبا، درک و تحسین زیبایی، گرایش به آن، خلق آن، بکارگیری آن، لذت بردن از آن و... چیست؟ و زیبایی و حسن و لطف و جمال در آموزههای دینی، باورها، ارزشها، اعمال و مناسک و شعائر دینی چه جایگاهی دارند؟ آیا یکسره مردود و طرد میشوند یا به طور کلی مورد تأیید هستند؟
دین با زیبایی، زیباگرایی و زیبادوستی، زیبا اندیشی و زیبا زیستن چه نسبتی دارد؟ پس باید در آموزههای ادیان کاوش کنیم تا جایگاه و منزلت زیبایی را در آنها بیابیم و دیدگاه دینی را در مورد زیبایی، شناسایی کنیم که مثلاً آیا دین ضد زیبایی و امور زیبا است و گرایش به زشتیها، نفرت، ناهماهنگی، نا موزون بودن، عدم تناسب، بینظمی، ترک لذت، طرد زیباییها فرمان میدهد یا نه برعکس، به زیبا دیدن و زیبا اندیشیدن و زیبا زیستن دستور میدهد و سراسر هستی و قلمرو آفرینش را زیبا و لطیف و در غایت حسن و جمال میداند و آدمی را به تأمل و تبعیت از آن فرا میخواند.
ادیان بزرگ جهان و به ویژه ادیان توحیدی و به خصوص دین اسلام، نه تنها ضد زیبایی نیست بلکه به تصریح آیههای قرآنی، سراسر آفرینش، صنع و فعل خداوند است که در غایت نیکویی، حسن، جمال و لطافت آفریده شده است و هیچ زشتی و کاستی در نظام تکوینی عالم نیستند، هر چه هست زیباست و در فعل الاهی زشتی و تباهی جایی ندارد.
در آیات قرآن این مضمون آمده است که خدا، آفریدگار همه موجودات است: «الله خالق کلّ شیئیٍ» و نیز این مضمون به صراحت در قرآن دیده میشود که خداوند هر چه را که آفریده، زیبا آفریده است: «هو الذی احسن کلّ شیئی ٍ خلقه» و از ضمیمه و اقتران این دو مقدمه، میتوان یک «قیاس منطقی» تشکیل داد که نتیجه منطقی اش چنین است: پس هر چه آفریده شده زیبا است.
موجودی غیر زیبا و فاقد حسن در طبیعت بلکه در کل هستی و جهان نیست. افزون بر این، در عرفان اسلامی، عالم به تمامی، حاصل و مظهر تجلیات خداوند است؛ تجلیات متنوعی که مربوط به «اسماء و صفات» پروردگار بوده و هر موجود، «مظهر» و «جلوه» یک یا چند اسم خداوند است.
«اسماء و صفات» حق نیز به دو گونه کلی تقسیمبندی شدهاند: اسماء و صفات جلالیه و جمالیه یا لطفیه و قهریه. و تأکید عارفان مسلمان این است که در اینجا جلال و جمال و لطف و قهر اموری جدا و متمایز و متباین نیستند، بلکه کاملاً مرتبط و پیوسته و در هم تنیدهاند. در هر جلالی، جمالی هست و در هر قهری، لطفی مختفی است.
جلال و جمال حق به هم آمیختهاند:«لکلّ جمالٍ جلالٌ و لکلّ جلالٍ جمالٌ». و البته اصل خلقت خداوندی بر رحمت، خیر، جود، احسان، بخشش بیعلت و بیرشوت، مهر و لطف و فیض و عنایت است و رحمت او همواره بر غضبش سبقت و پیشی دارد: «یا من سَبَق رحمته غضَبه» و هستی بر اساس عدل و هماهنگی و رحمت بنا شده است: «کتب علی نَفسه الرّحمه» و نیز: «بالعدل قامَت السموات وَ الارض».
از این چشم انداز دل انگیز و زیبای عارفانه که ملهم و مأخوذ از آیات قرآنی و آموزههای اسلامی است، کل هستی، عین لطف و حسن و جمال است در کمال موزونیت و تناسب و نظم. زیرا که «مخلوق» و «مظهر» خداوندی است که سراپا حسن و لطف و رحمت مطلق است و به بندگانش مهر میورزد: «إنّ اللهَ رئوفٌ بالعباد» و بیاستحقاق و قابلیت، جود و بخشش میکند و «قدیم الاحسان» است و فیض او نیز دائمی، ساری و جاری است: «یا دائم الفیض علی البرّیه».
و فضل او بیحساب است و قهر او نیز عین لطف. پیداست که چنین تلقی زیبا و دل انگیزی از خدا و هستی و سلسله مراتب موجودات و نظم عالم هستی، نتیجهای جز تأیید زیبایی و گرایش به زیبایی نیست. آدمیان نیز دعوت شدهاند تا در این زیبایی تأمل کنند تا از طریق این «آیات» و «نشانهها» و به تعبیر عارفان «آینههای خداوند» (مرائی حق) بیشتر و بهتر و ژرفتر و گستردهتر به حضور خالق هستی و علم و قدرت و احاطه او و نیز رحمت و فیض بیمنتهای او پی ببرند و او را عالمانه و عاشقانه و هنرمندانه، پرستش کنند و به آن منبع حسن، لطف، تعالی و کمال نزدیک شوند و به او تقرب جویند.
پس هم به مقتضای دلایل فلسفی و هم بر اساس «اصل تجلی» در عرفان اسلامی و هم به دلالت صریح آیههای قرآنی، عالم سراسر تجلی حسن حق و ظهور معشوق ازلی و محبوب حقیقی است و موجودات همگی با زبان حال او را میطلبند و او را میخواهند. هستی سراپا مَجلی و مظهر اوست و موجودات، تمامی آینه گردان حسن روی اویند. این حقیقت والا، به زیبایی و شکوه در شعر شاعران عارف مشرب ما بیان شده است. برای نمونه ابیاتی را ذکر میکنیم که قطرهای از اقیانوس ناپیدا کرانه ادب ارزشمند و زبان فخیم فارسی است:
هر سو که دویدیم همه روی تو دیدیم
هر جا که رسیدیم سر کوی تو دیدیم
هر قبله که بگزید دل از بهر عبادت
آن قبله دل را خم ابروی تو دیدیم
هر سرو روان را که در این گلشن دهرست
بر رسته بستان و لب جوی تو دیدیم
از باد صبا بوی خوشت دوش شنیدیم
با باد صبا قافله بوی تو دیدیم
روی همه خوبان جهان را به تماشا
دیدیم ولی آینه روی تو دیدم
در دیده شهلای بتان همه عالم
کردیم نظر نرگس جادوی تو دیدیم
تا مهر رخت بر همه ذرات بتابید
ذرات جهان را به تک و پوی تو دیدیم
در ظاهر و باطن به مجاز و به حقیقت
خلق دو جهان را همه رو سوی تو دیدیم
هر عاشق دیوانه که در جمله گیتی است
بر پای دلش سلسله موی تو دیدیم
سر حلقه رندان خرابات مغان را
دل در شکن حلقه گیسوی تو دیدیم
از مغربی احوال مپرسید که او را
سودازده طرّه هندوی تو دیدیم
(دیوان شمس مغربی، غزل 139)
در نگرش عارفان مسلمان، جهان جمله ظهور و تجلی حق است و چون هر چه هست ظلّ و سایه و جلوه خدای صاحب کمالات است، خدایی که جمیل و رحیم و رئوف و فیاض و جواد و حسن و لطیف است، بنا بر این سایه او نیز زیباست، ظلّ جمیل هم جمیل است و جهان سراسر حسن و زیبایی است؛ اما دیده خفاش سان محجوبان اسیر نفس و خودپرستی، یارای دیدن این نور را ندارد که جهان هستی به او روشن است:
«الله نور السموات و الارض» و تمامت هستی از او روشنی یافته است که: «و أشرقت الأرض بنور ربّها». دیده زیبانگر و زیبایی شناس باید تا بتواند آن غایت حسن و خوبی و منتهای لطف و جمال را به عیان در عالم مشاهده کند و همه عالم را عکس روی او ببیند. عارفان چنین چشمی دارند و با چنین چشمی به عالم نظر میکنند. این زیبانگری و زیبابینی و زیبادوستی و زیباجویی یکی از مهمترین مضامین اشعار شاعران و عارفان مسلمان است. شبستری در منظومه زیبا و موجز «گلشن راز» به سادگی حقیقت تجلی و ظهور حق در آفاق و انفس را بیان کرده است:
هر آن چیزی که در عالم عیان است
چو عکسی ز آفتاب آن جهان است
جهان چون زلف و خط و خال و ابروست
که هر چیزی به جای خویش نیکوست
تجلی گه جمال و گه جلال است
رخ و زلف آن معانی را مثال است
صفات حق تعالی لطف و قهر است
رخ و زلف بتان را ز آن دو بهر است
(گلشن راز، تصحیح جواد نوربخش، ص 47)
پس طبق «جهان بینی دینی»، اساس تکوین و خلقت عالم بر زیبایی و فعل زیبای خداوند بنا گشته است و زیبایی در متن هستی موجودات و کل آفرینش حضور دارد. عارفان مسلمان معمولاً در اینجا به حدیث معروف «کنز مخفی» استناد میجویند که عین عبارت آن چنین است: «قال داوود یا ربّ لم خلقت الخلق؟ قال: کنت کنزاً مخفیاً فأجبت أن اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف».
«حضرت داوود پرسید پروردگارا چرا موجودات را آفریدی و او پاسخ داد: من گنجی نهان بودم و دوست داشتم تا شناخته آیم. پس موجودات را آفریدم تا شناخته آیم». فخر الدین عراقی همین حقیقت را در این بیت معروفش آورده است:
جلوهای کرد که بیند به جهان صورت خویش
خیمه در مزرعه آب و گل و آدم زد
و بدینسان عالم با عشق و حبّ آغاز گشت و خدا «فاعل بالعشق» است و کار از پی حبّ و دوستی میکند، نه سود و ربح. کاروان هستی با عشق به راه افتاد و همه موجودات بهره ور از محبت و عشق هستند.
بیرون دوید یار زخلوتگه شهود
خود را به شکل جمله جهان هم به خود نمود
اسرار خویش را به هزاران زبان بگفت
گفتار خویش را به همه گوشها شنود
در ما نگاه کرد هزاران هزار یافت
در خود نگاه کرد همه جز یکی نبود
در هر که بنگرید درو غیر خود ندید
چون جمله را به رنگ خود آورد در وجود
یک نکته گفت یار ولیکن بسی شنید
یک دانه کشت دوست ولیکن بسی درود
خود را بسی نمود به خود یار جلوه گر
لیکن نبود هیچ نمودی چو این نمود
از دست نیستی همه عالم خلاص شد
تا یار بر جهان در گنج نهان گشود
(دیوان شمس مغربی، ص 138)
گنج نهان، همان «کنز مخفی» در حدیث قدسی است که پیشتر نقل کردیم که با نخستین تجلی ذاتی حق، ماسوا پدید آمد و آنچه غیر، عالم، خلق و مخلوقات مینامیم که تمامی ظهورات و تجلیات و مظاهر اویند، آشکار شدند. عالم با عشق آغاز شده، هدف و غایت آن نیز دریافت همین عشق و رسیدن به وصال معشوق ازلی است.
زیبایی و عشق و حسن خداوند در تمامی عالم و سراپای هستی جلوه گر و نمایان است و در دل هر ذرهای، کشش و جذب و انجذاب عشق است. تصویری از این زیباتر و هنریتر سراغ دارید؟ آن ماهروی ازلی در آینه اعیان تابیده و همه را مدهوش خود کرده و عالم، همه مست این تجلی و طالب دیدار اویند.
آنچه تا کنون آوردیم و به نظم و نثر نقل کردیم و از آموزههای دینی و اسلامی نیز بهره گرفتیم، برای تبیین این نکته بود که ادیان، نه تنها در آموزشها و دیدگاههای بنیادین و اصیل خود با زیبایی و زیبادوستی و زیباشناسی و طلب حسن و نیکویی، تضاد و تعارض و خصومتی ندارند که مروّج و مشوّق آن نیز هستند. تنها یک روح زیبا است که میتواند خدا را عاشقانه عبادت کند و اسرار آفرینش را به لطافت و عمق دریابد و به جهان و موجودات نگاهی زیباشناسانه داشته باشد.
و به گفته حافظ:
کمال سرّ محبت ببین نه نقص گناه
که هر که بیهنر افتد نظر به عیب کند
دیدن زیباییهای آفرینش نیز روح زیبا میخواهد و دیدهای زیبا شناس. بیسبب نیست که در روایات دینی و دعاهای اسلامی آمده است که: «إنّ اللهَ جمیلٌ یحبّ الجَمالَ و یحبّ أن یری اَثرَ نعمَته علی عبده». خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد و نیز دوست دارد که نمود نعمتش را در بنده اش ببیند.
یا در برخی دعاها آمده است: «سبحانَ مَن لَبسَ البَهجه وَ الکمالَ».ای پروردگار پاک، تو کسی هستی که جامه بهجت و کمال پوشیده است. یعنی که خداوند عین ابتهاج و دارای تمامی کمالهاست و لذا برترین مرتبه عشق و سرور را دارد.
این سخن بلند در کتاب «اشارات» ابن سینا نیز آمده است و کل «نمط هشتم» آن کتاب، به همین مسئله «بهجت و سعادت» و عشق و ابتهاج حق تعالی، اختصاص یافته است که البته شرح آن در حوصله این مقال نمیگنجد.
در دعاهای اسلامی، عزّت، جمال، جلال، عظمت، لطف، فیض، رحمت، جود، شوق، جلوه گری، حسن، رأفت، احسان و صفاتی از این دست به خداوند نسبت داده شده و مظاهر این اسما و صفات در آفرینش و جهان هستی برشمرده شده که همه نشان از نگرش زیبا شناختی دین اسلام میکند.
خداوند «بدی السموات و الارض» است. طراوت و تازگی، نو شوندگی، زیبایی در این تعبیر موج میزند. او با همه حسن و جمالی که دارد، در همه جا حاضر است و با همه اشیا همبودی دارد: «هوَ مَعَکم اَینَما کنتم» که همان «معیت قیومیه» در لسان و تعبیرات حکیمان و عارفان مسلمان است.
او به اشیا و موجودات از خودشان نزدیکتر است: «و نَحن اَقرَب الیه من حَبل الوَرید». و خود را در آفاق و انفس به ما نمایانده است: «سَنریهم آیاتنا فی الآفاق وَ فی اَنفسهم» و بر همه چیز گواه و مشهود همه است «اَوَلم یکف بربّک أنّه علی کلّ شیئی ٍ شَهید».
خویشتن را در هستی نمایانده است و ظهور و تجلی او چنان است که هر صاحب بصیرتی میتواند با مشاهده قلبی و دیده دل او را ببیند و بیابد. او پنهان نیست. بر دلهای مؤمنان راستین و عارفان جلوه میکند و آنان را سرمست و رها از خود میسازد.
ز تو با تو راز گویم به زبان بیزبانی
به تو از تو راه جویم به نشان بینشانی
چه شوی ز دیده پنهان که چو روز مینماید
رخ همچو آفتابت ز نقاب آسمانی
تو چه معنی لطیفی که مجرد از دلیلی
تو چه آیت شریفی که منزّه از بیانی
ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیده
ز تو کی کنا رهگیرم که تو در میان جانی
(دیوان خواجوی کرمانی، غزل شماره 358)
در تعلیمات اسلامی، خداوند دارای «اسمای حسنی» و زیباترین نامها و صفتهاست که به گفته عارفان، این «اسماء»، اسمهای لفظی و لغوی قراردادی نبوده، بلکه جلوههای عینی و کمالات واقعی خداوند هستند که هر یک مظهر بلکه مظاهری عینی و واقعی در همین جهان دارند و موجودات، تمامی مرائی و مجالی و «مظاهر اسماء و صفات» خداوندند و در سرای وجود و جهان هستی، جز ذات حق و اسماء و صفات او هیچ چیز موجود نیست.
هر چه هست یا خود اوست و یا مظهر و جلوه او؛ نه وجودی بیگانه، مستقل و متمایز. این سخن عین متن یک آیه قرآنی است که: «هوَ الله الخالق البارﺉ المصَوّر له الاَسماء الحسنی». «اوست خدایی که آفریدگار و پدیدآورنده وصورت بخش موجودات است و تمامی اسماء حسنی از آن اوست». و این اسماء، اسماء عینیه واقعیه وجودیهاند نه «اسماء ملفوظه» یا لفظیه. این سخن همه عارفان مسلمان است.
نه تنها از راه آموزههای دینی و باورها و اعتقادات دینی میتوان بر پیوند استوار دین و هنر و ربط وثیق دین و زیبایی استدلال کرد که به لحاظ سابقه تمدنی و واقعیتهای تاریخی و امور عینی نیز میتوان گرایش هنری و نگرش زیبا شناختی ادیان را در طول تاریخ نشان داد.
معماری، موسیقی، کتابت قرآن و تلاوت آن با سبکهای متنوع موسیقایی، جشنهای دینی و اعیاد مذهبی، مراسم سوگواری، آداب و مناسک خاص عبادت، عبادتگاهها، سبکهای خوشنویسی، بنای مساجد و همه هنرهایی که در تمدن اسلامی ظهور کردهاند، کاملاً از قرآن و آموزشهای دینی و باورها و ارزشهای اسلامی تأثیر پذیرفتهاند و این مطلب نزد هنر پژوهان و هنر شناسان و محققانی که در هنر اسلامی کاوش کردهاند، امری مسلم و انکار ناپذیر است. آنچه ادیان- و در اینجا اسلام – با آن مخالف هستند، ابتذال، غفلت، هرزگی، پوچی، بیمسئولیتی، آلودگی به گناه و سقوط از مرتبه والای انسانی است.
به نام هنر و زیبایی آدمی را به بند کشیدن، اسیر غفلت و هرزگی نمودن، گمراه ساختن و تهی ساختن او از معنویت و فضیلت و اخلاق، این همه آن چیزی است که دینهایی مثل اسلام با آن مخالفند و بلکه علیه آن به مبارزه برمی خیزند؛ برای نجات آدمی از دام هرزگی و پلیدی و سقوط. رستگاری و سعادت آدمی که هدف و غایت همه ادیان اصیل وحیانی است، با ابتذال و هرزگی سازگار نیست.
ادیان با انحراف و سقوط آدمی به ورطه حیوانیت، ددمنشی و اهریمن خویی، پلشتی و تردامنی و گناه آلودگی به شدت مخالفت میورزند؛ زیرا که دین برای رستگاری و رهایی آدمی است، چه از بند شهوت و چه از قید ستم جباران و آدمیخواران.
هوس و ستم، دو مانع بزرگ بر سر راه رهایی و رستگاری بشرند. پس نبرد ادیان، علیه هنرورزی و زیبایی دوستی نیست. پیکار علیه سقوط آدمی است در مرداب عفن خودکامگی، هواپرستی، غفلت و انحراف. و اگر در تاریخ ادیان خطاهایی از سوی برخی قاصرفهمان و کج اندیشان، ظاهر بینان و زاهد نمایان علیه هنر و اهل هنر صورت گرفته، باید دانست که از بنیاد با روح آموزشهای ادیان مخالف بوده است و جور و جفایی که بر اهالی هنر رفته یا میرود، ربطی به حقیقت ادیان ندارد.
خطای برخی پیروان متعصب و فاقد بصیرت است که به نام دین یا دفاع از عقاید و ارزشهای دینی به مخدوش ساختن چهره زیبا و نجیب دین میپردازند و در واقع بر سر شاخ، بن میبرند.
فهم درست دین همچون فهم درست هنر و مراعات حوزهها و شیوههای هر یک، از لوازم اصلی داوری دقیق و عالمانه درباره رابطه دین و هنر است. تعامل مستمر اهل هنر با دینداران و عالمان دینی و اندیشمندان هر دو گروه میتواند کمک فراوانی به فهم درست دین و هنر و زدودن بدفهمیها کند. اگر گامی باید برداشته شود این نخستین گام است
منابع:
- ویتگنشتاین، اخلاق و زیباییشناسی، بی. آر. تیلمن، ترجمه مهرداد سبزی، انتشارات حکمت، 1382.
- اسلام و هنر، دکتر محمود باستانی، ترجمه حسین صابری، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1371.
- درس گفتارهای زیباییشناسی ویتگنشتاین، ترجمه امید مهرگان، مؤسسه فرهنگی گسترش هنر، 1381.
- هیدگر و هنر، یوزف ی. کوکلمانس، ترجمه محمدجواد صافیان، نشر پرسش، 1382.
- هنر اسلامی، دیوید تالبوت رایس، ترجمه ماه ملک بهار، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1375.
- عقل و اعتقاد دینی، مایکل پترسون و دیگران، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، طرح نو، 1376.
- زیبایی پرستی در عرفان اسلامی، دکتر علی اکبر افراسیاب پور، انتشارات طهوری، 1380.
- ذره و خورشید، دکتر داریوش صبور، انتشارات زوّار، 1380.
- زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام، محمدتقی جعفری، مؤسسه نشر کرامت، 1375.
- دیوان کامل شمس مغربی، به اهتمام دکتر ابوطالب میرعابدینی، انتشارات زوار، 1358.
- مثنوی هفت اورنگ، نور الدین عبدالرحمن جامی، جلد دوم، تحقیق و تصحیح اعلی خان افصح زاد و حسین احمد تربیت، دفتر نشر میراث مکتوب، 1378.
- کلیات سعدی، نشر نامک، 1377.
- لسان الغیب، خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی، با تصحیح و مقدمه پژمان بختیاری، انتشارات امیرکبیر، 1361.
- سرآغاز کار هنری، مارتین هیدگر، ترجمه پرویز ضیاء شهابی، انتشارات هرمس، 1379.
- رسایل قیصری، محمود بن داوود قیصری، تصحیح استاد سید جلال الدین آشتیانی، انجمن فلسفه ایران، 1359.
- Theology a very short introduction, David Ford, Oxford University Press, 2000.
- Symposium on Art and Religion, Harvard College, 2000.
- What Makes Religious Art Religious, John W. Dixon. Jr. 1990.