یک نوح غربت، عمر کردم در جوانی
شاخترم، اما تبر را میشناسم
داغ جوان، دست برید، چشم خونریز
خاموش، بشکسته کمر را میشناسم
مهتاب تمثیل نمکزار لبانش
در آبها نقش قمر را میشناسم
پیغمبر پیغام عاشورا به تاریخ
اینک منم، شان خبر را میشناسم
مردانگی از من جوانمردی بیاموخت
تاوان فهم بیشتر را میشناسم
پس از سپری شدن دهه اول محرم و همزمان با روزهای پس از عاشورا که به لحاظ سمبلیک، هوشمندانه، واقع بینانه و نیز تمثیل گونه، روزهای شکیبایی و صبوری و ایام روایت و خبر و زنده نگاهداشتن این واقعه شگفت و بی بدیل و عظیم و تبدیل حادثهای تاریخی به جریانی مستمر و پویا، محسوب میشود، پس از ذکر مقدمه به طرح پرسشهایی میپردازم.
مقدمه: از ماه محرمی که بازار و دکاکین شهر بغداد به دستور معزالدین احمد(از پادشاهان آل بویه)تعطیل شد و در جهت سوگواری و عزاداری سالار شهیدان سیاهپوش( سال 352 هجری قمری) تا امروز(1421) بیش از هزار سال میگذرد و این تقریبا برابر است با عمر نوح(ع) و در حقیقت یک نوح( عمر نوح) ما، نوحه و ندبه و عزاداری و سوگواری داشتهایم و هر سال نسبت به سال قبل چه به لحاظ کمی و عددی و چه از منظر گستردگی و وسعت جغرافیایی، همواره سیر و روندی رو به رشد داشته است.[بنیادهای نظری و تاریخی مداحی]
شکل برگزاری و حضور و ظهور شیفتگان و پیروان و عاشقان درین مراسم، به ویژه دو روزتاریخی نهم ودهم محرم(تاسوعا وعاشورا) هر سال وهربار بر امیدواریها فزوده و راههای و رهنمودها و جلواتی ارجمند را برگشوده است. و این نکته دلیل محکم پویایی و سرزندگی و در یک کلام«فراتاریخی» بودن این حادثه شگفت محسوب میشود.
اما آیا محصول و فرآیند کیفی و ارزشی این خیزش عظیم و برانگیختگی بی بدیل راضی کننده است؟ حادثهای که حداقل در ایران( فقط) بیش از 50 میلیون انسان را چندین و چند روز در شمول جدی و اساسی، درگیر میکند، آیا تا کنون اندیشه شده بین آنچه هزینه میشود( انسانی، اقتصادی، زمانی و...) با آنچه دریافت میگردد، تناسبی وجود دارد؟[انتقاد نصری اشرفی از تغییرات درمداحی و مراسم عزاداری]
پیوستگی نفس و بازدم عزاداران ، طوفان عظیمی را بیتردید در پی خواهد داشت و پیوند و گروه خوردگی صداها یا دستها یا اهداف و یا... که خود محصولی فراتر و بزرگتر از حد قیاس و وهم است( بلاشک).
پس، قطعا روشها و رفتارها نیازمند بازنگری و حلاجی وصیرفی است که صد البته نه در توان و حوصله یک یا چند جلسه و نشست و چند مقاله و کتاب و ... است ونه مقصود. نگارنده این سطور نیز فقط در حد امکان و بضاعت به بررسی اجمالی مداحی و مرثیهخوانی میپردازم که از طرفی مهمترین بخش عزاداری و سوگواری در جذب مخاطب است و ازدیگر سو تنها بخش موسیقایی( آوازی) این مراسم به شمار میآید؛ با تاکید شدید و تکیه موکد بر این مقوله که مداحی و مرثیه خوانی دو اقلیم و دوجهان بسیار متفاوت و اساسا متضادند که به دلیل شگفتیها و ویژگیهای این واقعه بینظیر و حماسه بیبدیل، تنها در این مقطع و فقط در این مراسم، به وجوهی مشترک میرسند و بر هم شانه می سایند، اما به هر حال تفاوتها و فواصل و مختصات ویژه خود را نیز دارا هستند که روشن شدن مرزها و حدود، بسیاری از آسیبها و آفات را برطرف میسازد.
نکته اصلی این یادداشت: پرسشهایی پیرامون مرثیه، مداحی، نوحهخوانی
در ابتدای مقال و مدخل و مدخل بحث از خداوند یاری وهمراهی میطلبیم که در هر حال و به هر حالت(سطحی، صادق، صبور، عاشق، مغرض، محب، عالم، جاهل و...) درین حوزه حساس سرشار از شور و احساس ، درین وادی وداد و لبریز از ارادت و عشق وعاطفت نسبت به عشیره عصمت، سلسله سیادت و قبیله ولایت، هرگز قلمها و سخنها، بویژه این قلم شکسته، سرشکسته مباد- انشاء الله.
شناخت و شناسایی عناصر بوجود آورنده وتاریخ و سرگذشت و پیشینه روشن ساختن مرزهای این جغرافیا ( که از یکسو با هنر همآغوش است و از سویی با ابتذال همسایه)، در نهایت به شفافسازی و نیز وضوح وضعیت و موقعیت امروزین موضوع مدح و مرثیه و اوضاع اجرایی آن( مداحی ومرثیه خوانی) منجر خواهد شد.
تعیین فاصلههای منطقه موجود با موقعیت مطلوب و این که تا چه حد این مسافت، قابل طیشدن و پیمودن است و یا شاید نیاز به تجدید نظر وتغییر مسیر دارد هم، فقط با بررسی و واکاوی بهدست میآید.
پرسشهایی که در پی میآید قطعا تمام پرسشها و سوالها نیست و فقط بیانگر میران اشراف و حوصله و دقت نگارنده و محصول تجارب و تحقیقات او، در طول سالهای پژوهش و توجه به این حوزه پر اهمیت است و قطعا نظرات و آرای دیگر عزیران و همچنین پاسخهای منطقی به این پرسشها، بر ایضاح و روشنی بسیار بسیار خواهد افزود.
اول: اگر مهمترین پرسش نباشد قطعا یکی از ریشهایترین سوالها این است که از نگاه و منظر سیاست گزاران و بانیان ودست اندرکاران مراسم آیینی و عزاداری آیا، اولویت و تقدم با ذکر روایت عاشورا و بیان واقعی تاریخ پر افتخارش است یا مقوله جذاب و پر اهمیت ذکر مصیبت و مرثیه خوانی و خوانندگی و صدای خوش؟ بدین معنا که اگر فرضا قرار بر اولویت بندی و تقدم و تاخر باشد، وعظ و سخنرانی ارجح است یا مدح و مرثیه؟ و چنانچه بدلیل مثلا کمبود وقت، یکی را باید حذف کرد، حذف کدام ضروریتر است و از کدام میتوان به اجبار صرف نظر کرد؟
دوم: تفاوتها و تغییرات که در برپایی مراسم در طول تاریخ ایجاد شده( در برگزاری- اجرا-خاتمه) تا چه میزان منطقی و در جهت تکامل بوده و خدای ناکرده ، چقدر در مسیر تحریف و تغافل واقع شده است؟
سوم: آیا مداحی یک هنر است یا شغل؟ عشق است یا اشتغال؟ سهیم کردن مردم است در احساس اندوه ، یا سهم بردن از اندوه مردم؟
چهارم: مرزهای بین حمد، مدح، نعت، منقبت، تعزّی، تغنّی، مرثیه و... کجاست؟
هدف سوگواری و سیاهپوشی است یا پردهپوشی و سیاه نمایی؟ اسوه و اسطوره وعظمت و حماسهاست یا فسردگی و پژمردگی و اضطراب و تلواسه؟
پنجم: مرثیه خوانی و مداحی جزو نغمه و نواست یا جلوه و نما؟ عنصر صحنهگردانی و ا صطلاح مجلس در دست داشتن، سنجشی از هنر نمایش است یا موسیقی وآواز یا تسلط بر ادبیات یا جمع هر سه رشته؟
ششم: مداحی، القا و تزریق آرامش و ایجاد توجه است یا جلوه گری و توجهگیری و ایجاد سر وصدا؟
هفتم: خطوط فاصله یا مرزهای مشترک بین هنر موسیقی و مقوله مداحی و مرثیه کدامند؟
هشتم: زیباشناسی مداحی بر چه محوری و یا مختصاتی استوار است؟ مهارت، هنرمندی، مطالعه، صدای خوش، حنجره تربیت شده، دانش موسیقایی و...؟ یا ایجاد صدای بلند وگوش آزاری، عربده و نعره سر دادن، اغراق و مبالغه، تخفیف و تخویف و...؟
نهم: هدفمندی درمداحی چگونه ترسیم میشود؟ گریستن اصل است یا نگریستن؟ اشک یانگاه؟ هنر دیدن مهم است یا آب دیده؟ سرشک یا سلوک؟
دهم: لحن وملودی در مدح و مولودیها آیا با ملودی و لحن عزا و سوگواری تفاوت ندارد؟
یازدهم: هدف فخر و نازش و ایجاد اعتماد به نفس عمومی با بیان حماسههاست یا ضجه زدن و نالیدن وانتقام؟
دوازدهم: سوگواری از دیرباز و سحرگاه پیدایشاش در ایران، چقدر متاثر وتحت الشعاع آداب و آیینهای ایرانی است؟
سیزدهم: عزاداریها برای یادآوری و فراموش نکردن است یاکینه جویی و نفرتپویی نسبت به دیگر فرقههای مذهبی؟
چهاردهم: نقد این ساحت (مدح و مرثیه) نقدی است بر اصل ماجرا یا اعتراضی است بر اجرای ماجرا؟
... و پرسشهای دیگر که البته اغلب در جزء و فرع این پرسش ها قرار میگیرد با تاکید مجدد بر این نکته که:مرز بین نقد مشفقانه و نجیب با عیبجویی و تخریب، بسیار باریک و ظریف و حساس است و به همین دلیل خط فرو غلطیدن در ورطه انکار و یا تشکیک ریشهها نیز بسیار محتمل!!
ای بسا که در جامه جذب، در پی محو مداحیاند و شادمان از ادامه و استمرار وضعیت فعلی و موافق موقعیت نامطلوب این روزها، و لاجرم کالبد شکافی و نقادی و طرح پرسش را برنمیتابند و ای بسا که بنام صیرف و عیار سنجی، به پنبهزنی و ریشهکنی مشتاق و مشغولند که امام علی(ع) فرمود: «کلمه الحق یراد به الباطل»