چندی پس از  ورود امام خمینی(ره) به کشور، بحث‌های مختلفی به ویژه درپی بیماری ایشان مطرح شد که رهبر انقلاب کجا سکونت کنند. در نهایت، قرعه به نام جمارانی‌ها افتاد و به دعوت «امام جمارانی» روحانی معتمد محله، امام(ره) در خانه‌ای اجاره‌ای در جماران سکنی گزیدند و شدند همسایه جاودانه جمارانی‌ها.

امام خميني ره

همشهری آنلاین - رضا افراسیابی: حالا چند دهه است که اهالی محله شمیران به میزبانی امام(ره) در یک دوره تاریخی و سرنوشت‌ساز افتخار می‌کنند. افتخاری که در صحبت بزرگ‌ترها که وقایع را به چشم دیده‌اند و کوچک‌ترها که خاطرات را از زبان دیگران شنیده‌اند به وضوح هویداست. جماران محله امام(ره) است. محله دوستداران و ارادتمندان امام(ره) و محله روایتگران لحظه‌های ناب. سال‌هاست که دل جماران برای پیر و مرادش تنگ است. در آستانه دهه فجر بازگشت تاریخی امام خمینی(ره) به ایران، پای صحبت جمارانی‌ها نشستیم و روایت آنان را از همسایه گرانقدرشان شنیدیم.  

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

«غلامحسین ایرجی»، خیاط قدیمی محله جماران:

امام به سر فرزندم دست کشید

پنج روایت از همسایه تاریخ‌ساز

پس از ورود امام(ره)، بیشتر مشتریان مغازه از این حرف می‌زدند که حضرت امام(ره) برای زندگی به کجا می‌روند. خوب به خاطر دارم که آن روزها در ساعت‌های بیکاری با کسبه همسایه، دور هم جمع می‌شدیم و همیشه صحبت‌های ما به محل زندگی معمار کبیر انقلاب ختم می‌شد. تا اینکه حضرت امام خمینی(ره) بعد از ورود به کشور و مدتی اقامت در مدرسه رفاه و شهر قم به ظهیرالدوله آمدند. شمیرانی‌ها از این اتفاق خیلی خوشحال بودند و به این همسایگی افتخارآمیز می‌بالیدند. در ظهیرالدوله هنوز باقیمانده‌های طاغوت زندگی می‌کردند و حضرت امام(ره) از همجواری با آنان ناراضی بودند.

به همین دلیل حاج احمد خمینی یک روز به خانه مهدی امام جمارانی آمد و از او خواست تا محل مناسبی را برای زندگی حضرت امام(ره) در شمیران پیدا کند. حاج مهدی هم خانه خودش را پیشنهاد می‌دهد. حضرت امام(ره) هم از این موضوع استقبال و به جماران نقل مکان کردند. روزی که امام می‌خواست به جماران بیاید، خیلی‌ها آمده بودند و کوچه‌های اطراف لبریز از جمعیت شده بود. در روزهای بعد هم تعداد زیادی از مردم شهرهای دور و نزدیک برای دیدار حضرت امام(ره) به جماران می‌آمدند. در این اطراف تا چشم کار می‌کرد مشتاقانی دیده می‌شدند که برای دیدار با حضرت امام(ره) آمده بودند. به همراه خانواده، چند بار به بیت حضرت امام(ره) رفتیم و ایشان یک بار به سر فرزندم دست کشیدند که هنوز هم از این موضوع به خود می‌بالم.  

«مرتضی سلیمی»،  قصاب قدیمی محله جماران:

افتخار می‌کنم 

پنج روایت از همسایه تاریخ‌ساز

مغازه من تا بیت حضرت امام(ره) فاصله کمی داشت و به همین دلیل مردمی را که برای ملاقات می‌آمدند هر روز می‌دیدم. هر روز جمعیت زیادی از مردم انقلابی که لبریز از شوق دیدار با پیر جماران بودند به اینجا می‌آمدند. هنوز یادم نمی‌رود که آنها اگر ساعت‌ها معطل می‌شدند، باز هم ذره‌ای از شور و اشتیاق‌شان کم نمی‌شد. ‌گویی که خستگی برای آنها معنی نداشت. در آن روزها که از مغازه بیرون می‌رفتم، انبوه جمعیت را تا خیابان اصلی نیاوران می‌دیدم که به سمت بیت امام(ره)، صف کشیده‌اند. ابتدای خیابان منتهی به بیت حضرت امام(ره) اتاقک نگهبانی قرار داشت. کنترل جمعیت برای محافظان و نگهبانان کار سختی بود و اغلب با کمک مردم و اهالی ممکن می‌شد. آن روزها وقتی سخنرانی‌ها شروع می‌شد به همراه تعداد دیگری از کسبه، کرکره مغازه را پایین کشیدیم و خود را به بیت می‌رساندیم. به جرئت می‌گویم که در بیشتر سخنرانی‌های حضرت امام(ره) حضور داشتم. در گذشته‌ها برای نشانی دادن مغازه با شرمساری می‌گفتیم نزدیک کاخ نیاوران، اما پس از حضور معمار کبیر انقلاب در جماران تا امروز با افتخار می‌گوییم در مجاورت بیت حضرت امام(ره) مغازه‌داریم.

پنج روایت از همسایه تاریخ‌ساز

«ناصر عرفاتی»، اهل محله جماران: 

در بیشتر سخنرانی‌های امام شرکت می‌کردم 

من آن روزها جوانی ۳۰ ساله بودم و در قلب بسیاری از فعالیت‌های انقلابی. البته آن روزها همه مردم همین‌طور بودند و برای پیروزی انقلاب از جان و دل تلاش می‌کردند. مرداد ۱۳۵۷ که دوره سربازی من به پایان رسید، تظاهرات مردمی هم اوج گرفت. آن روزها در همه راهپیمایی‌ها شرکت می‌کردم و از همه خبر آمدن حضرت امام(ره) به کشور را می‌شنیدم. برای همین شور و شوق عجیبی داشتم. پس از ورود حضرت امام(ره) و آن سخنرانی به یاد ماندنی در بهشت زهرا(س) مدتی را در قم بودند و بعد به ظهیرالدوله آمدند. بعد از مدتی افتخار همسایگی با حضرت امام(ره) نصیب اهالی جماران شد.

هنوز هم به اینکه روزگاری همسایه حضرت امام(ره) بودم، افتخار می‌کنم. به همراه دوستانم در بیشتر سخنرانی‌های حضرت امام(ره) در بیت ایشان شرکت می‌کردیم که در نخستین بار از شدت هیجان بیهوش شدم. وقتی از بیت بیرون آمدیم هم با دوستان مدام درباره مهربانی و دلنشینی ایشان صحبت می‌کردیم. مرد و زن، پیر و جوان فرقی نمی‌کرد. همه مردم فهمیده بودند که حضرت امام(ره) ظاهر و باطنش یکی است و به همین واسطه مرید او شده بودند. بعد از حضور ایشان در جماران، نگاه دنیا به محله‌ای دوخته شد که حتی برای خیلی از ایرانی‌ها ناشناخته بود.

پنج روایت از همسایه تاریخ‌ساز

«حسین عرفاتی»، اهل محله جماران:

یادش به خیر

نه تنها من بلکه اجدادم همه ساکن جماران بوده‌اند و چرخ زندگی‌شان با دامداری می‌چرخید. شب اولی هم که حضرت امام(ره) قرار بود به جماران نقل مکان کنند. به همراه پدرم تصمیم گرفتیم‌کاری انجام بدهیم. برای همین یکی از گوسفندهای پروارمان را انتخاب کردیم و برای قربانی کردن به استقبال ایشان رفتیم. البته به غیر از ما تعداد دیگری از اهالی جماران هم آمده بودند و هر کسی به طریقی می‌خواست ابراز علاقه کند. یکی اسفند دود می‌کرد، دیگری خیابان را آب و جارو می‌کرد و خلاصه همه مشتاق آمدن و استقبال از ایشان بودند. تا اینکه امام رسیدند و ما گوسفند را آماده قربانی کردیم. حضرت امام(ره) تا این صحنه را دیدند به احمد آقا گفتند «این کار را نکنید.» احمد آقا از اتومبیل پیاده شد و مانع قربانی کردن گوسفند شد. من و پدرم هرچه اصرار کردیم، بی‌فایده بود و آن گوسفند قربانی نشد.

چرا که امام فرمودند «من یک انسان ساده مثل همه شما هستم و این کارها را برای من نکنید.» وقتی آمدن ایشان به جماران قطعی شد، به حاج مهدی امام جمارانی فرمودند «تا از رضایت همه بستگان شما مطمئن نشوم، برای زندگی به جماران نمی‌آیم.» من هم به عنوان یکی از نزدیکان حاج آقا امام جمارانی هستم و به همراه بستگان دور و نزدیک به بیت رفتیم تا رضایت‌مان را به ایشان اعلام کنیم. یادم نمی‌رود که حضرت امام(ره) در آن دیدار از بزرگ و کوچک رضایت گرفتند.

پنج روایت از همسایه تاریخ‌ساز

«علی عرفاتی»، اهل محله جماران: 

آن شب‌ها را فراموش نمی‌کنم

آن روزها من ۲۵ ساله بودم و لحظه‌ای آرام و قرار نداشتم. چرا که یا در خانه مشغول تکثیر نوار سخنرانی‌ها و اعلامیه‌های حضرت امام(ره) بودم یا اینکه در میان مردم انقلابی در راهپیمایی‌های میلیونی شرکت می‌کردیم. اما بعد از شنیدن خبر اینکه ایشان برای زندگی، جماران را انتخاب کرده‌اند، خیلی خوشحال شدیم. به همراه بچه‌های محل آستین بالا زدیم تا کوچه و خیابان و مهم‌تر از همه حسینیه را برای پذیرایی از ایشان آماده کنیم. آن شب تا اذان صبح کار کردیم و خستگی نمی‌شناختیم. شور و اشتیاق همسایگی با ایشان باعث شده بود که اهل محل سر از پا نشناسند. هیچ‌وقت آن شب‌ها را فراموش نمی‌کنم. همان‌طور که انقلاب توسط مردم به پیروزی رسید، اهالی محل هم کارهای استقبال از ایشان را خودجوش انجام دادند.

بعد از اینکه حضرت امام(ره) آمد، هر روز تعداد زیادی از مردم انقلابی برای دیدار با ایشان به جماران می‌آمدند و باز هم اهل محل برای برقراری نظم، آستین همت بالا زدند. حتی یک بار یکی از نزدیکان حضرت امام(ره) در این شلوغی‌ها گیر کرد و چند دقیقه‌ای به خانه ما آمد. اما هیچ‌وقت از این شلوغی‌ها خسته نمی‌شدیم و به اینکه امام امت همسایه ما شده است به خودمان افتخار می‌کردیم. برای اینکه عاشق ایشان بودیم و این سختی‌ها برایمان بی‌معنا شد. بارها به سخنرانی‌های ایشان رفتم و به چشم دیدم که حتی به یک بچه شش ساله احترام می‌گذاشت.

----------------------------------------------------

 *منتشر شده در همشهری محله یک به تاریخ ۱۳۹۳/۱۱/۱۱

کد خبر 736646

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha