حدود یک هفته از شهادت آتش‌نشان فداکار، «قریب‌رضا دارابی»، در حادثه مهیب حریق خیابان بهار می‌گذرد و محله نارمک جنوبی در اندوه از دست دادن یکی از بهترین ساکنانش در ماتم و اندوه است.

شهید دارابی

همشهری آنلاین - پریسا نوری: سرتاسر خیابان افشار، پوشیده از بنرها و اعلامیه‌های سیاه‌رنگی است که همسایه‌ها برای عرض تسلیت و همدردی با خانواده شهید دارابی نصب کرده‌اند. اهالی ناباورانه در شوک از دست دادن یکی از بهترین‌های محله هستند؛ همسایه مسئولیت‌پذیری که نه فقط در مامویت‌ها و شیفت‌های کاری که شبانه‌روز حواسش به همسایه‌ها و اهالی محله بود.

خواندنی‌های بیشتر را اینجا دنبال کنید

هوای همسایه‌ها را داشت

«محمد نظری»، یکی از کسبه خیابان افشاری، که در همسایگی خانه شهید دارابی تعمیرگاه موتورسیکلت دارد، می‌گوید: «از خبر فوت آقارضا هنوز در شوک هستیم. آقارضا مرد شریف و خوش‌اخلاقی بود. همیشه هوای همه را داشت. مثلا اگر کسی مشکلی برایش پیش می‌آمد که نیاز به مهارت آتش‌نشانی داشت، سراغ آقارضا می‌رفت. او اگر خانه بود و شیفت نبود با روی باز کمک می‌کرد. دستش به خیر بود. یادم است در دوره کرونا وقت‌هایی که شیفت نبود، بدون اینکه وظیفه‌ای داشته باشد، کوچه و خیابان و حتی دستگیره خانه همسایه‌ها را ضدعفونی می‌کرد.»

پیرمردی که مغازه عطاری را اداره می‌کند، می‌گوید: «صبح روز حادثه آقارضا را دیدم که نان خریده بود و می‌رفت خانه. بعد از سلام و احوالپرسی، پرسیدم آقارضا کی بازنشسته می‌شوی؟ خندید و گفت قرار بود برج ۷ بازنشسته شوم، اما کمی عقب‌تر افتاده. ان‌شاءالله به‌زودی.» پیرمرد آه می‌کشید:‌ «جوان نازنینی بود. حیف که عمرش قد نداد بازنشستگی‌اش را ببیند.»

قهرمان محله | خداحافظ همسایه قهرمان! + تصویر دلنوشته کودکانه امیرمهدی برای پدر فداکار و مهربانش

جای خالی پدر

خانه آتش‌نشان شهید در طبقه دوم ساختمانی در میانه خیابان است. از شهید دارابی دو پسر ۱۰ و ۱۵ساله به یادگار مانده. پسرها به مدرسه رفته‌اند و سکوت سنگینی بر خانه حاکم است. «فهمیه تکیه‌ای»، همسر شهید، دلنوشته‌های بچه‌ها برای پدرشان را روی میز چیده و با بغض خاطره تک‌تک آنها را مرور می‌کند: «پدر خیلی مهربانی بود. بچه‌ها در طول این سال‌ها به مناسبت‌های مختلف برای پدرشان نامه می‌نوشتند و او همه را با عشق و علاقه نگه می‌داشت.»

قهرمان محله | خداحافظ همسایه قهرمان! + تصویر دلنوشته کودکانه امیرمهدی برای پدر فداکار و مهربانش

خبر را از همسایه‌ها شنیدم

از روز حادثه می‌پرسیم. می‌گوید: «آقارضا آدم باتجربه و محتاطی بود. اصلا تصور نمی‌کردم برایش حادثه‌ای پیش بیاید. روز حادثه هم من تا ساعت ۹ شب از ماجرا خبر نداشتم. فکر می‌کردم حتما رفته به مادرش سر بزند که دیر کرده. اقوام و آشنایان که از ماجرا خبردار شده بودند به من زنگ می‌زدند و سراغش را می‌گرفتند و من می‌گفتم هنوز نیامده. اصلا به ذهنم خطور نمی‌کرد که اتفاقی برایش پیش آمده باشد. تا اینکه بالاخره به ایستگاه و منطقه زنگ زدم. همکارانش طفره می‌رفتند و تلفن را به دیگری می‌دادند تا اینکه رئیس منطقه گفت آقارضا در ماموریت مجروح و به بیمارستان سینا منتقل شده. سراسیمه لباس پوشیدم که به بیمارستان بروم که یکی از همسایه‌ها در راهرو گفت خانم دارابی، تسلیت می‌گویم! آنجا بود که فهمیدم خانه‌خراب شده‌ام...»

به غریبه‌ها هم کمک می‌کرد!

مرور خاطرات ۲۰ سال زندگی مشترک در فراق مردی که تا یک هفته پیش، سایه مهرش بر سر همسر و فرزندانش بوده، طاقت‌فرسا و سخت است. خانم تکیه‌ای لابه‌لای بغض و گریه،  گوشه‌ای از این خاطرات را روایت می‌کند: «مرد بسیار مهربانی بود. مهر و محبتش شامل حال همه می‌شد، حتی غریبه‌ها. اصلا کمک کردن به دیگران توی خونش بود. همیشه وقتی سفر می‌رفتیم، اگر توی جاده ماشینی دود می‌کرد یا کنار جاده نگه داشته بود، پیاده می‌شد و می‌رفت کمک. می‌گفت «باید بروم ببینم کپسول آتش‌نشانی دارد یا نه؟... شاید به کمک احتیاج دارند ...»

همین چند هفته پیش که برف زیادی باریده بود، بچه‌ها را برای برف‌بازی به دارآباد برده بودیم. ۲ جوان ماشینشان در برف گیر کرده بود. آقارضا با وجود اینکه دست‌هاش یخ زده بود به قدری با مشت خاک جلو لاستیک ماشینشان ریخت تا بالاخره بیرون آمدند ...»

قهرمان محله | خداحافظ همسایه قهرمان! + تصویر دلنوشته کودکانه امیرمهدی برای پدر فداکار و مهربانش

خیلی جسور بود

حال و هوای ایستگاه ۱۲۰ آتش‌نشانی هم دست کمی از محله نارمک ندارد. بر سر در ایستگاه تصویر فرمانده شهید نصب شده و آتش‌نشان‌ها در فراق رفیق و یار آسمانی‌شان سوگوارند. «محمدعلی فریدن فرخ»، یکی از آتش‌نشانانی که سابقه آشنایی دیرینه با شهید دارابی دارد، می‌گوید:‌ «شهید دارابی بسیار شوخ‌طبع بود، اما موقع کار خیلی جدی می‌شد. در عملیات‌ها هم خیلی جسور بود. همیشه جزو اولین نفراتی بود که در حریق و حوادث وارد عملیات می‌شد. وقتی وسعت حریق و ریسک کار بالا بود، با اینکه می‌توانست فقط ناظر عملیات باشد، اما خودش وارد عملیات می‌شد، تا ریسک خطر را کم کند. اعتقادش این بود که وقتی ریسک بالاست نباید بچه‌های مردم را به دل خطر بفرستد.»

قهرمان محله | خداحافظ همسایه قهرمان! + تصویر دلنوشته کودکانه امیرمهدی برای پدر فداکار و مهربانش

می‌توانست فقط ناظر باشد، اما به دل آتش زد!

«منصور موسوی» که سابقه ۲۰ سال همکاری و دوستی با شهید دارابی دارد، می‌گوید:‌ «روز حادثه با هم بودیم. به عنوان رئیس ایستگاه می‌توانست فقط نظارت کند، ولی چون وسعت حریق زیاد بود، ایجاب می‌کرد که یک باتجربه همراه تیم برای اطفای حریق برود پایین . من و شهید دارابی و روسای ایستگاه‌ها به نوبت همراه با تیم‌های حریق به پایین ساختمان و کانون حریق رفتیم. اما متاسفانه آقارضا دچار سانحه شد و  برنگشت.»

موسوی از دوست و همکارش اینطور یاد می‌کند: «با وجود اینکه در کار بسیار متبحر و باتجربه بود، اما هیچ‌وقت از خودش تعریف نمی‌کرد، آدم بسیار متواضع و فروتنی بود. در کارهای خیر و عام‌المنفعه هم همیشه پیشتاز بود. اگر قرار بود پولی جمع بشود و به دست نیازمندان برسد، همیشه کمک می‌کرد. پای ثابت بود. مرد بزرگی بود. روحش شاد!»

کد خبر 746757

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha