به گزارش همشهری آنلاین، «جواد انصافی» که علاقه زیادی به نقش سیاه یا همان «عبدلی» دارد متولد ۱۳۳۰ است. او هنر نمایش را از دوران کودکی در یک گروه نمایشی آغاز کرد و سپس از سال ۵۰ به شکل حرفهای به این هنر پرداخت. «انصافی» از ابتدای انقلاب نیز فعالیتهای خود را در رادیو و تلویزیون آغاز کرد. او به همراه «امیر پارسی»، بازیگر نقش «اوستا»، از سال ۶۸ این مجموعه طنز را اجرا کردند و این زوج موفق از همان سال شکل گرفت. خاطرات ما از هنرنمایی این زوج بازیگر در قاب تلویزیون فراموششدنی نیست. گفتوگوی نوروزی ما با این زوج هنرمند را بخوانید.
زوج عبدلی و اوستا چگونه متولد شد؟
انصافی: سالها پیش که محدودیت برای شبکههای تلویزیونی زیاد بود و نقش سیاهبازی مبارک و ارباب کمی به حاشیه کشیده شده بود من و پارسی با هم حرف زدیم و به این نتیجه رسیدیم که قرار نیست رنگ صورت دلیلی شود برای اینکه برنامهای پخش نشود. از این رو ما فقط آمدیم رنگ سیاه صورت مبارک را تبدیل به سفید کردیم و مابقی حرکات، صوت، فرم، موسیقی همچنان باقی ماند. ارباب تبدیل به اوستا و مبارک هم تبدیل به عبدلی شد. نوع پوشش هم مانند عرقچین ارباب تبدیل به کلاه و کت و شلوار شد و عبدلی هم لباس وردست را به تن کرد و حجره هم محلی شد برای اتفاقات پیش آمده و اینگونه بود که زوج عبدلی و اوستا متولد شد.
پارسی: اضافه کنم به صحبتهای آقای انصافی که رنگ سیاه چهره در اصل یک ماسک بود مانند دلقکی که روی چهره ماسک میزند، اما وقتی با انتقاد روبهرو شد با مشورت با همکاران و کارگردان، رنگ سیاه چهره را حذف کردیم و نام مبارک و ارباب تبدیل به عبدلی و اوستا شد.
پس قبول دارید که کار شما شبیه سیاهبازی است؟
پارسی: بله، قبول دارم. مگر چه ایرادی دارد؟ سیاه و سفید ندارد. اگر بتوانیم پیامهای خوب و اجتماعی را به مردم انتقال دهیم، دلی را شاد کنیم، لحظات خوب و به یادماندنی برای مردم داشته باشیم، فرقی نمیکند سیاه باشی یا سپید.
انصافی: صددرصد قبول داریم کار ما سیاهبازی است و هیچ نام دیگری هم برای آن نمیتوان گذاشت.
آقای پارسی، راستش را بگویید، چقدر به شخصیت آمیرزای طمعکار نزدیک هستید؟
این را باید از دوستان پرسید، ولی وقتی اسم ما را بازیگر میگذارند در نقشهای متعددی ظاهر میشویم یا مثلاً امکان دارد نقش دیوانه، پولدار، فقیر و غیره را بازی کنیم و این دلیل نمیشود که وقتی من نقش اوستای طماع را بازی میکنم در زندگی شخصی خود هم طمعکار باشم.
تا به حال اتفاق افتاده وقتی در کوچهپسکوچهها راه میروید کسی شما را به اسم اوستا و عبدلی صدا بزند؟ واکنش شما چگونه بوده است؟
انصافی: اوه. فراوان! من که به کل در خیابان به اسم عبدلی معروف هستم و همه من را به این اسم میشناسند. حتی به من میگفتند، چرا با پسرت (مرحوم شهرام عبدلی، بازیگر) همبازی نمیشوی. در هر حال واکنش ما هم چیزی جز لبخند و ارتباط متقابل نمیتواند باشد. ارتباط مردم بسیار دلپذیر و از روی صدق و صفاست، انرژیهای مثبتی که ما را برای کارهایمان قویتر میکند.
پارسی: به اندازه موهای سرم من را اوستا صدا میزنند و اگر باور میکنید، من خودم را هم به نام اوستا میشناسم برای اینکه دیگر این اسم با من عجین شده است. روزی نیست که کسی ما را به این اسامی صدا نکند و شاید به جرئت بگویم این اسامی از اسم اصلی ما به ما نزدیکتر است.
از جمله بازیگرانی هستید که پس از سالها با هم کار میکنید. رمز دوام این اشتراک چیست؟
انصافی: ما دو نفر از سال ۱۳۵۴ با یکدیگر هستیم و اگر در این سالها که یک عمر میشود میخواستیم فقط حرف خودمان را بزنیم رمز اشتراکی نداشتیم از این رو به عقاید یکدیگر ارزش گذاشتن، در افکارمان متحد شدن، در بعضی مسائل گذشت داشتن متقابل و خیلی مسائل ریز و درشت دیگر که میتواند سبب اشتراک ما شود.
پارسی: دوستی ما به سالهای قبل برمیگردد، اخلاق ما با یکدیگر سازگار است، البته پدران و مادران ما با هم دوست بودند. رفت و آمد خانوادگی بین ما وجود دارد و رمز این اشتراک را صمیمیت بین خانواده میدانم.
فکر کنم عبدلی و اوستا اولین برنامه طنزی بود که مسائل اجتماعی را به شکل جدی دنبال میکرد. اینطور نیست؟ آن وقتها خط قرمز پررنگتر بود یا الان؟
پارسی: قبلاً خطقرمزها پررنگتر بود، اما الان به آن شدت نیست. در هر حال در هر برهه از زمان باید یک سری مسائل در رسانههای عمومی رعایت شود و برنامههایی مانند برنامه ما که طنز اجتماعی است خیلی باید این مسائل را با احتیاط اجرا کند.
انصافی: به عقیده من هر زمان نوع خطقرمزها تغییر میکند، ما دیگر خطقرمزها را میشناسیم و در برنامه زندهای که اجرا میکنیم با تمام مشکلاتی که برنامه زنده دارد سعی میکنیم به بهترین شکل ممکن مسائل را بیان کنیم. خب کمی هم به حال و هوای ایام نوروز بپردازیم.
چقدر نوروز را دوست دارید؟
انصافی: در تمامی سالهای عمرم ایام نوروز را شکل خاصی دوست داشتهام، آنقدر که سعی کردهام تحقیقات گستردهای در مورد آن انجام دهم، اینکه نوروز ما با این همه سنتها چه فلسفهای دارد و آن را به زبان تئاتر به روی صحنه بردم. به روزهای آخر سال و فصل اسفند خیلی علاقهمندم، جنب و جوش مردم برایم هیجانانگیز است.
پارسی: عقیده من کمی برخلاف (انصافی) است. من عید را مانند تمام اعیاد میدانم، فقط با این تفاوت که جشن ملی ما محسوب میشود و آن را در حد معمول دوست دارم.
آقای انصافی، میتوانید از تحقیقاتی که برای نوروز داشتید، به ما بگویید؟
انصافی: مثلاً کاشتن سبزه چرا مرسوم است؟ از قدیم خانوادههای روستایی انواع حبوبات را خیس میکردند و میکاشتند و شب عید هر یک بهتر و زیباتر رشد کرده بود محصول سالانه آن خانواده میشد و تمامی مزارعشان را از آن حبوب میکاشتند یا اینکه نارنج را داخل یک کاسه بزرگ آب انداختن نشان از این دارد که وقتی نارنج را درون آب میاندازیم دوسوم آن داخل آب فرو میرود و یکسوم آن بالای آب است. این یعنی اینکه نارنج را تشبیه کردن به کره زمین که به همین نسبت دارای آب و خشکی است. یا اینکه چرا فرشها را قبل از شستن خاکگیری میکردند و با چوب به جان فرش میافتادند، برای این بود که پس از شستن رنگهای فرش با یکدیگر تداخل پیدا نکند و آب و گرد و خاک تبدیل به گل شود و داخل فرش باقی بماند و از عمر فرش کم کند. همه این کارها پشتوانه فکری داشته است.
میانهتان با لباس نو و عیدی دادن چگونه است؟
پارسی: من در کودکی بسیار علاقهمند بودم که هر ساله باید لباس نو بخرم، اما الان عقیده دارم لباس را باید همیشه خرید، عیدی هم مگر میشود نداد، عیدی هم پول میدهیم، تا خودشان هرچه میخواهند بخرند.
انصافی: در کل، لطف دید و بازدیدها و ایام عید، عیدی دادن است، قدیمیها تخممرغ رنگی را که نماد زندگی است بهعنوان عیدی به یکدیگر هدیه میدادند، اما الان بسته به کسی که عیدی را میگیرد هدیه، کتاب، لباس و در نهایت پول میدهم.
نظر شما