حدود ۵۰ سال پیش - روز سیزدهم خردادماه - همزمان با انتشار خبر درگذشت آیت‌الله حکیم بر پیشانی‌نوشت روزنامه‌های ایران، ستونی در همان صفحه نخست، به خبر سقوط یک هلی‌کوپتر نظامی در سد کرج  و مرگ هر ۴ سرنشین آن اختصاص یافته بود.

آلبر لاموریس

همشهری آنلاین، جز خلبان و دستیار پرواز، یک کارگردان مشهور فرانسوی و دستیارش هم از سرنشینان این هلی‌کوپتر بودند. آلبر لاموریس‌ که در زمان حیات، شاعر سینمای فرانسه نامیده می‌شد، همان کارگردانی‌ بود که در دریاچه سد کرج غرق شد. این کارگردان که جوایز اسکار، نخل طلای جشنواره کن و شیر طلایی جشنواره فیلم ونیز را در چنته داشت، به دعوت وزارت فرهنگ وقت به ایران آمده‌بود تا فیلمی تبلیغاتی درباره  ایران  بسازد.

اما او مسحور طبیعت و فرهنگ سرزمین ما شد و فیلم را با نگاهی شاعرانه ساخت. لاموریس پس از تدوین فیلم، مورد انتقاد  رژیم وقت  قرارگرفت؛ او برای ساخت فیلمی تبلیغاتی به ایران آمده بود، نه فیلمی شاعرانه.  او به اصرار کارفرما راهی سد کرج شد تا تصاویری از  صنعت ایران را هم  به فیلم بیفزاید اما واپسین پلان فیلم، آخرین لحظه‌های زندگی‌اش را رقم زد و همراه دستیارش در دریاچه سد غرق شد.

داشتن خانه‌ای در اصفهان رویای کارگردان نامدار فرانسوی | او با باد صبا عاشق ایران شد |
نقد عجیب دولت محمدرضا شاه پهلوی به یک مستند ماندگار تاریخ ایران!

شاعر سینمای کودکانه

آلبر لاموریس در سیزدهم ژانویه ۱۹۲۲ در پاریس متولد شد. فعالیت سینمایی‌اش را با فیلم‌برداری شروع کرد و در اواخر دهه ۴۰ میلادی با ساخت فیلم‌های کوتاه ادامه داد. از فیلم‌های کوتاهش در این دوره می‌توان به فیلم‌های «ژبرا» (۱۹۴۷) و «بیم» (۱۹۴۹) اشاره کرد. او در سال ۱۹۵۲ با فیلم «سپیدیال» جایزه بزرگ جشنواره کن را به خانه برد. جذاب‌ترین نکته تکنیکی این فیلم در این بود که نماهای آن از آسمان و با هلی‌کوپتر گرفته شده بود.

 لاموریس در آن سال‌ها دستگاهی ساخته بود به نام «هلی‌شات» که او را در ارائه تصاویری متفاوت کمک می‌کرد. با توجه به اینکه گرفتن فیلم  در هلی‌کوپتر، دوربین را به شدت تکان می‌دهد و کار را دشوار می‌کند با نصب هلی‌شات یا هلی‌سیستم می‌شد بدون تکان دوربین، تصویربرداری کرد.  

داشتن خانه‌ای در اصفهان رویای کارگردان نامدار فرانسوی | او با باد صبا عاشق ایران شد |
نقد عجیب دولت محمدرضا شاه پهلوی به یک مستند ماندگار تاریخ ایران!


او ۲ فیلم «سپیدیال» و «بادکنک قرمز» را با این روش ساخت. در فیلم «بادکنک قرمز» بود که او به شاعر سینما ملقب شد. این فیلم در سال ۱۹۵۶ با فیلمنامه ۳۴ دقیقه‌ای و کم‌دیالوگش برنده جایزه‌های بزرگ کن واسکار شد. او سپس به ساخت فیلم‌های بلند روی آورد که فیلم «سفر با بالون» در سال ۱۹۶۰ ماحصل این تجربه بود.  

فیلم‌های سپیدیال و بادکنک قرمز هنوز پرافتخارترین و مشهورترین فیلم‌های کودکان دنیا به حساب می‌آید. این فیلم‌ها داستان ساده‌ و حکایت‌گونه‌ای دارند؛ قهرمان هر دو، یک پسربچه است؛ سوژه هر دو معصومیت و قدرت تخیل کودکان است و لحنشان سرگشتگی و حیرت شخصیت‌های خود است. این فیلم‌ها گرچه به ظاهر برای کودکان تولید شده‌اند اما ردپای ذهن مالیخولیایی شخصیت‌های بزرگسال در آنها دیده می‌شود. فیلم‌های لاموریس تاکید می‌کند که جهان هرگز به تصاویر باشکوه و مجللی که ساخته و پرداخته ذهن انسان‌هاست شباهت ندارد و شخصیت‌های آنها در پایان فیلم متوجه می‌شوند که زیبایی این جهان چقدر شکننده و آسیب‌پذیر است.

داشتن خانه‌ای در اصفهان رویای کارگردان نامدار فرانسوی | او با باد صبا عاشق ایران شد |
نقد عجیب دولت محمدرضا شاه پهلوی به یک مستند ماندگار تاریخ ایران!

رؤیای خانه‌ای در اصفهان 

آلبر لاموریس ۱۲ سال بعد از ساخت بادکنک قرمز که شهرتی جهانی برایش به‌ارمغان آورده بود فیلمی مستندگونه از کاخ ورسای ساخت که عملا مقدمه‌ای برای سفرش به ایران شد.

ایران در آن روزها خود را در آستانه مدرنیزه‌شدن می‌دید و تلاش می‌کرد بین کشورهای پیشرفته، سری بین سرها درآورد. ازاین‌رو مسؤولان وزارت فرهنگ وقت، سراغ فیلمساز صاحب‌نام فرانسوی رفتند تا همان‌طور که کاخ ورسای را موجب غرور فرانسوی‌ها کرده، ایران را نیز مزین به لباس غرور مدرنیته کند. آنها خواستند او فیلمی بسازد با موضوع ایران قدیم و جدید و در آن ضمن نمایش میراث طبیعی و فرهنگی ایران، پیشرفت‌های صنعتی را نیز به تصویر بکشد. هدف مسؤولان وزارت فرهنگ و جهانگردی، جلب گردشگر و سرمایه‌گذار به ایران بود. از این رو از او خواستند در فیلمش، سدها، جاده‌ها، سواحل شمال، پلاژهای کنار ساحل و فروشگاه‌های شیک و زنجیره‌ای، تاسیسات پالایشگاهی و بنادر تجاری را بگنجاند.  

فیلمساز فرانسوی پس از تحقیقی مختصر درباره ایران راهی این سرزمین شد. او حین پژوهش‌هایش، ایران را سرزمینی شاعرانه یافت. روحیه شاعرانه‌اش موجب شد او به‌جای فیلم تبلیغاتی، فیلمی عاشقانه بسازد. نام فیلمش را باد صبا با مضمون باد عشاق گذاشت و آن را محور روایت داستانش قرار داد؛ بادی که در شعر و فرهنگ ایرانی عاشقان را به هم می‌رساند.  

داشتن خانه‌ای در اصفهان رویای کارگردان نامدار فرانسوی | او با باد صبا عاشق ایران شد |
نقد عجیب دولت محمدرضا شاه پهلوی به یک مستند ماندگار تاریخ ایران!

پس از ورود لاموریس به ایران با او قراردادی منعقد شد و آرشیوی از موسیقی ایرانی در اختیارش قرار گرفت اما او از این مرز و بوم که زیبایی‌های بی‌حد وحصری داشت، اطلاعات بیشتری می‌خواست. سرزمین چهاراقلیم با تاریخی کهن باید جذابیت‌های نهفته بسیاری داشته باشد. او با دوستان غیرایرانی‌اش مشورت کرد تا بتواند در کمترین زمان، بیشترین شناخت را پیدا کند.

شهرهای مختلف ایران را دید و با زیبایی‌شناسی خاص خود از شهرهای ایرانی تصویربرداری کرد. او چنان شیفته ایران شد که همسر و فرزندانش را برای ۶ ماه پایانی کار به ایران آورد. پسرش- پاسکال- همان پسرک بازیگوش بادکنک قرمز و دستیار و همکار پدر در باد صبا، در سفری که سال ۱۳۷۳ به ایران داشت، از شیفتگی پدرش به این سرزمین گفت. از رؤیاهای او که قصد داشته خانه‌ای سنتی در اصفهان بسازد تا خانه قشلاقی‌اش باشد.  

داشتن خانه‌ای در اصفهان رویای کارگردان نامدار فرانسوی | او با باد صبا عاشق ایران شد |
نقد عجیب دولت محمدرضا شاه پهلوی به یک مستند ماندگار تاریخ ایران!

بادی که به اندرونی نرفت 

لاموریس در ایران تنها نبود. برای فیلم‌برداری از مناطق مختلف علاوه بر فیلم‌بردار، خلبان(یوسف توفیقی) و کمک خلبان (منصور تفاستی) که ارتشی بودند هم تا پایان کار که کشته‌شدن در سد کرج بود، همراهی‌اش می‌کردند. در وزارت فرهنگ نیز ۶ نفر برای کمک و همکاری به او معرفی شده بودند اما به گفته تنها بازمانده فیلم باد صبا، منوچهر انور- کمکشان- حرفه‌ای نبودند.

منوچهر انور که تحصیل‌کرده تئاتر لندن است، در کار ترجمه و نگارش نیز تبحر دارد و گفتار فیلم باد صبا را او اجرا کرده است و به تعبیری صدای باد صبا، صدای اوست. او درباره نحوه آشنایی‌اش با لاموریس ۴۸ ساله و همکاری کوتاهشان حرف‌هایی شنیدنی دارد؛ «وقتی کار ضبط و مونتاژ فیلم تمام شده بود، لاموریس رفته بود وزارتخانه و گفته بود می‌خواهم فیلم را ببرم و گفتار انگلیسی برایش بگذارم و بدهم اورسن ولز آن را بخواند. آنها هم گفته بودند ما خودمان یکی را داریم که در این زمینه کمکتان کند. لاموریس هم دیگر عصبانی شده و گفته بود از من سلب اعتماد شده و من دیگر نمی‌خواهم خودم را به دردسر بیندازم».

داشتن خانه‌ای در اصفهان رویای کارگردان نامدار فرانسوی | او با باد صبا عاشق ایران شد |
نقد عجیب دولت محمدرضا شاه پهلوی به یک مستند ماندگار تاریخ ایران!

اما بانی این آشنایی، مسؤولان وقت وزارت فرهنگ نبودند. بلـــکه ایوان- نقاش فرانسوی- و پروفسور چلوفسکی- شرق‌شناس روسی- استادان دانشگاه هنرهای زیبا، دست ۲ هنرمند ایرانی و فرانسوی را در دست یکدیگر گذاشتند.

 منوچهر انور، آشنایی خود با لاموریس را این‌گونه شرح می‌دهد: «ایوان به من زنگ زد. او و چلوفسکی؛ همان‌هایی که راهنمایی‌اش کرده بودند که کجا برود و از چه چیزهایی فیلم بگیرد  البته نشانی مرا هوشنگ کاظمی- رئیس دانشکده- به ایوان داده بود. در منزل ایوان با لاموریس آشنا شدم. با هم صحبت کردیم و متن را داد که بخوانم. یک ماه طول کشید تا آن را از فرانسه به انگلیسی ترجمه کردم. سپس به استودیوی وزارتخانه رفتیم. ۲ هفته‌هم ضبط کار زمان برد. لاموریس خیلی خوشش آمد و اصرار کرد که فرانسوی هم ضبط کنم اما گفتم به فرانسه مسلط نیستم. او خواست ۳ ماه وقت بگذارم و گفت مطمئنم کار خوبی می‌شود. ترجمه فارسی را هم خودت انجام بده».

لاموریس چندان به فارسی آشنا نبود و از سوی دیگر، زمان کوتاهی هم در اختیار داشت. انور پس از رفتن کارگردان، ترجمه فارسی را انجام داد. به گفته انور، آلبر هیچ دخالتی در این کار نداشت. به این ترتیب رفاقت و همکاری این ۲ نفر آغاز شد و آنها رابطه خوبی پیدا کردند.

چنانچه انور توضیح می‌دهد؛ «یادداشت‌هایی از فرانسه برایم نوشت با این مضمون که این فیلم در فرانسه با این ترجمه انگلیسی مورد توجه قرار گرفته است. ترجمه فرانسه آن خیلی رمانتیک بود و من در ترجمه انگلیسی خیلی زمینی‌تر کار کردم».

در آن روزگار، انور هم در سینما فعالیت می‌کرد، هم فیلم می‌ساخت و در روزهای آشنایی هم مشغول ساخت فیلم «نیشدارو» به سفارش شرکت نفت بود. وقتی لاموریس نظر انور را نسبت به باد صبا جویا شده بود، او در جواب گفته بود که فیلم دل و روده ندارد.  

داشتن خانه‌ای در اصفهان رویای کارگردان نامدار فرانسوی | او با باد صبا عاشق ایران شد |
نقد عجیب دولت محمدرضا شاه پهلوی به یک مستند ماندگار تاریخ ایران!

اکنون پس از سال‌ها، انور برای یادآوری خاطرات کمی تامل می‌کند تا همان واژه‌ها و جمله‌هایی را که حدود ۵۰ سال پیش بینشان رد و بدل شده بیان کند؛ این عین جمله‌ای است که به لاموریس گفتم: «فیلمت خیلی زیباست ولی دل و روده ندارد». گفت:‌ «یعنی چی؟» گفتم: «یعنی راوی فیلم که باد صباست، مثل یک بچه شیطان این طرف و آن طرف می‌رود و خیلی کنجکاو است». می‌گوید: «رفتم به شهر بادگیرها (یزد) و بادگیرها چقدر قشنگ هستند. دویدم رفتم داخل بادگیرها و از بادگیرها پایین رفتم. به داخل خانه‌ها رفتم و با اهل خانه خنک ‌شدم و تماشا کردم.

با اسرار و رازهاشان آشنا شدم و بعد زدم به چاک و رفتم دنبال کار خودم». البته این قسمت در فارسی این طور برگردان شده که می‌آیم بیرون، فرار می‌کنم و سرشار می‌شوم از رازهای خانگی‌ام. به لاموریس گفتم: «خب باد صبا دارد این قصه را تعریف می‌کند و توصیف‌های زیبایی دارد. اما این رازهای خانگی که این‌قدر قشنگ توصیف می‌شوند، چیستند؟ شما می‌خواهید این فیلم را در اروپا نشان دهید؛ پس این رازها باید دیده شوند. بهتر بود ما می‌رفتیم داخل این خانه و با این خانه و آدم‌هایش زندگی می‌کردیم و با این رازهای خانگی آشنا می‌شدیم.

این همان اندرونی و دل و روده فیلم است». او گفت؛ «این فیلمی که گرفتم با راهنمایی و همراهی دوستان فرنگی‌ام است».  به پیشنهاد منوچهر انور قرار شد برای دست و پا کردن اندرونی فیلم به ابرقو بروند تا تکه‌های جدیدی به فیلم اضافه کنند. دلیلش هم بکر بودن این شهر در آن سال‌هاست؛ خانه‌های قدیمی ۸۰۰ ساله و زندگی‌های سنتی؛ خانه‌هایی با گچ‌کاری‌ها و آب‌انبارهای دست‌نخورده و آدم‌ها و آداب و رسوم بکرشان.  

در آن زمان، تدوین نسخه نخست فیلم به پایان رسیده بود. او و آلبر قرار گذاشته بودند هفته بعدش به ابرقو بروند اما انگار باد صبا باید همان جا پایان می‌یافت.

انور در آن روزهای خردادماه برای انجام کارهای اداری فیلمش به اصفهان رفته‌بود. روز چهارشنبه سیزدهم خردادماه با رئیس اداره فرهنگ و هنر اصفهان ملاقات کرد و درباره لاموریس و فیلمش توضیح داد و گفت که قصد سفر به ابرقو را دارند. رئیس اداره هم با شنیدن اسم لاموریس میان حرفش پریده و گفته بود: «اگر منظورتان این فیلمساز مشهور فرانسوی است، فوت کرده». هنگامی که تعجب و انکار انور را می‌بیند، روزنامه اطلاعات را نشانش می‌دهد که خبر سقوط هلی‌کوپتر در سد کرج را چاپ کرده است.  

داشتن خانه‌ای در اصفهان رویای کارگردان نامدار فرانسوی | او با باد صبا عاشق ایران شد |
نقد عجیب دولت محمدرضا شاه پهلوی به یک مستند ماندگار تاریخ ایران!

باد صبا همچنان می‌وزد

باد صبا پس از یک سال و اندی تلاش لاموریس ساخته شد. این فیلم از ابتدا موردانتقاد دولت وقت ایران قرار گرفت. قرار بود ایران مدرن نیز در باد صبا گنجانده شود که روحیه لاموریس اجازه نداد به خواسته کارفرمایش تن بدهد اما وقتی به عدم پخش فیلم تهدید شد به ‌ناچار از سد کرج فیلم‌برداری کرد. به سد کرج رفت و ۱۶ پلان از سد گرفت. ۱۶ بار دریاچه را طی کرد که یک تصویر درست بگیرد اما هیچ‌کدام راضی‌اش نمی‌کرد که در پایان به آن حادثه دلخراش منجر شد.

او فیلمی عاشقانه با نگاهی شاعرانه ساخت. بخش‌هایی از صنایع مدرن ایران مانند تاسیسات گازی و پالایشگاه را در کارش گنجاند اما با بهره‌گیری هوشمندانه‌اش از موسیقی و نماهای مناسب، این بخش را هم خوب از آب درآورد. بعضی منتقدان بر این باورند که لاموریس نتوانسته به ایران نزدیک شود و بادصبا با تمام تصاویر کارت پستالی‌اش، فیلمی سطحی از نگاه یک توریست درباره ایران است.  

داشتن خانه‌ای در اصفهان رویای کارگردان نامدار فرانسوی | او با باد صبا عاشق ایران شد |
نقد عجیب دولت محمدرضا شاه پهلوی به یک مستند ماندگار تاریخ ایران!

عده‌ای نیز بر هنرمندی و تسلط لاموریس بر هنرش در ارائه تصویری ماندگار از ایران تاکید می‌کنند. به زعم آنها هوشمندی لاموریس در انتخاب شخصیت بادصبا به عنوان راوی نه تنها حال و هوای ایرانی به فیلم داده بلکه او را در همجواری، انسجام و رسیدن به منطق روایی تصاویر متنوع مدد رسانده است؛ شخصیتی که چنان خوش نشسته است که گرد و خاک و باد ناشی ازپرواز هلی‌کوپتر را هم وارد بازی روایی فیلم می‌کند.  

موسیقی باد صبا از دیگر نقاط قوت فیلم به حساب می‌آید. ذوق دراماتیک او در استفاده از موسیقی و چفت‌کردن صدا و تصویر مثال‌زدنی است. او که صبح‌ها صدای ضرب زورخانه‌ای حسین تهرانی را از رادیو گوش کرده بود، این موسیقی را برای صنعتی‌ترین بخش فیلم به‌کار برده است. موسیقی حسین دهلوی -که آن ‌روزها جزو پیشگامان علمی‌کردن موسیقی سنتی ایرانی بود- زیبایی‌های بادصبا را دوچندان کرده است. خودش معتقد است هنگامی که لاموریس موسیقی‌ها را به او سفارش داده مدام نگران بوده که شاید نتواند صداها را متناسب با فرهنگ ایرانی به تصاویر گره بزند اما کار که تمام شده و به تماشا نشسته بوده از خلاقیت فیلمساز فرانسوی شگفت‌زده شده بود.

آنچه مسلم است باد صبا هنوز که هنوز است و پس از ۳ دهه، فیلمی قابل تامل در عرصه مستندهای ایران‌شناسی به حساب می‌آید و با وجود تمام انتقادها، هنوز فیلمی تا این اندازه جامع درباره ایران ساخته نشده. شاید برای همین بود که بادصبا در سال ۱۳۵۶ نامزد دریافت جایزه اسکار شد.

 هر چند به دلیل بی‌کفایتی مسؤولان وقت که لاموریس جانش را نیز بر سر آن گذاشت این فرصت پیش نیامد تا این فیلم در دنیا شناخته شود و بیش از این در تاریخ‌سینما ثبت شود.

کد خبر 762633
منبع: سرزمین من

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha