یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۷ - ۰۶:۲۴
۰ نفر

ترجمه - سپیده حسینعلی عراقی: زمانی که به محرومیت از آزادی می‌اندیشیم، معمولا به این نکته توجه نداریم که این خود ما هستیم که از طرق مختلف خود را در زندگی محدود می‌کنیم.

هر عملی که از انجام آن دچار هراس شده و تمامی رؤیاها و آرزوهای دوردست و برآورده نشده، به ما این امکان را می‌دهد تا تفاوت بین آنچه  هستیم و آنچه  در آینده خواهیم شد را ارزیابی کنیم. در واقع این همان «ترس» و خواهر تنی آن «اضطراب»است که ما را از انجام عملی که موجب شادی و خوشبختی‌مان می‌شود، باز می‌دارد.

پایه و اساس وجودی ما، مبتنی بر سخنان و قول‌هایی است که خود به آنها جامه عمل نمی‌پوشانیم. خواسته‌هایی چون موفقیت تحصیلی، شغلی، ازدواج ،  عشق و...  آرزوهایی هستند که تقریبا در میان تمامی افراد بشر مشترک هستند و بر آوردن این آرزوها امری عجیب و مرموز نیست اما اغلب برای آنکه به انسان موفقی تبدیل شویم تلاش لازم را انجام نمی‌دهیم.

انسان‌ها معمولا مسئولیت شکست‌هاو ناکامی‌هایشان را به دوش دیگران می‌اندازند.
شکست یا عدم موفقیتمان را نبود شانس می‌دانیم، گویی زندگی همانند قرعه‌کشی و یا یک بازی بوده که فقط تعداد محدودی از افراد در این بازی برنده می‌شوند. به بهانه کمبود وقت و فشار ناشی از کار و امرار معاش، از زیربار فعالیت و تحرک در راه رسیدن به هدف، شانه خالی کرده و بدین‌وسیله عدم تلاشمان را توجیه می‌کنیم. ترس از شکست  موجب بی‌تحرکی فلج‌کننده‌ای می‌شود که معمولا مانع از آن است که به سمت هدف حرکت کنیم. داشتن کمی آرزو و بلندپروازی، مانع از سرخوردگی و ناامیدی در انسان می‌شود.

مایل نیستیم دست به اقداماتی بزنیم که احتمال خطر و شکست در آن وجود دارد. در دنیایی زندگی می‌کنیم که احتمال وقوع همه چیز امکان‌پذیر است. تصاویر انسان‌های موفق و شرح حال اشخاص گمنامی که حتی بدون آنکه از استعداد سرشاری برخوردار باشند، مشهور و صاحب نام شده‌اند در جامعه و محیط اطرافمان به فراوانی دیده می‌شود. به‌جای آنکه از حکایت انسان‌های موفق درس گرفته و در زندگی امیدوار باشیم، اکثر افراد بنا به درک و سطح فکری خود آن را تفسیر کرده و برداشت چندان صحیحی از آن ندارند. از طرفی دیگر در ظاهر چنین به نظر می‌رسد که این افراد(افراد موفق) به سهولت و بدون هیچ تلاشی به شهرت و مقام دست یافته‌اند و این شهرت به ظاهر سهل الوصول موجب دلسردی و آزردگی ما می‌شود.

در حالی که به طور طبیعی، تغییر و پیشرفت روندی تدریجی است که به یکباره صورت نمی‌گیرد. اما در جوامعی که همه چیز به سرعت پیش می‌رود، تغییر تدریجی اثر و نتیجه مطلوبی به همراه ندارد پس صبر و اراده لازم برای رسیدن به هدف چه می‌شود؟
توصیه‌های گوناگونی در این زمینه وجود دارند، کتابخانه‌ها و مجلات مملو از موضوعات و روش‌های مختلف پیرامون ثروت، تناسب اندام، زیبایی و جذاب‌تر شدن، اعتماد به نفس و راه‌های رسیدن به آرامش است. چنین به نظر می‌رسد که شدیدا درگیر روش‌های گوناگون در جهت پیشرفت و رشد شخصی خود شده‌ایم.

با این وجود، افرادی که در این زمینه نیازمند کمک هستند هیچ گونه تغییر در رفتار و افکار خود ایجاد نکرده و همچنان همان روند همیشگی و رفتاری را که دیروز و حتی سال گذشته داشته‌اند، در پیش می‌گیرند. حرفه روانپزشکی، این وضعیت و چیزهایی را که لازمه پیشرفت و تغییرات واقعی در رفتار آنان است  مورد بررسی قرار می‌دهد.

قبل از به انجام رساندن آنچه که باید انجام شود، باید بتوانیم آن را در ذهن خود تصور کنیم. این امر آسان به نظر می‌رسد، اما به روشنی دریافته‌ایم که اکثر افراد رابطه بین یک  رفتار(عمل) و آن چیزی را که در وجودمان احساس می‌کنیم، درک نمی‌کنند. طب مدرن و صنعت تبلیغاتی مسئولیت و سهم بزرگی را در این زمینه ایفا می‌کنند. بر این باور هستیم که می‌توانیم به راحتی و با سرعت بر چیزهایی که در خود و زندگی خود دوست نداریم، فائق آییم. وجود بازارهای دارویی، داروهایی که موجب بهبود وضعیت روحی ما می‌شوند، امکان تغییر قیافه به کمک عمل‌های جراحی زیبایی و پیشرفت‌های شخصی با شناخت و بهره‌گیری از فرهنگ، همگی این باور را در انسان تقویت می‌سازد که خوشبختی همانند یک شیء  فروختنی است.

ملکم فوربس در این زمینه جمله معروفی گفته است:«اگر فکر می‌کنید که پول نمی‌تواند خوشبختی را بخرد، بدین دلیل است که برای خرید به مکان درستی نرفته‌اید.»
این نوع باور و عقیده، که با پول می‌توان خوشبختی را خرید، فقط بر حس نارضایتی و محرومیت ما افزوده و همچنان ما را در زندان‌هایی که خود، آن را ساخته‌ایم محبوس می‌کند. چرا که گمان می‌کنیم که زندگی به یک قرعه‌کشی یا بازی لاتاری شباهت دارد و گاه با تصور اینکه «امید» نیز همانند یک شیء  فروختنی است، شرکت در این نوع بازی‌ها را توجیه می‌کنیم. ‌

هرگونه تغییر در رفتار و منش انسان، نتیجه یک روند تدریجی نامحسوس است. اگر به دقت فرار موفق زندانیان را بررسی کنید، متوجه خواهید شد که آنان ساعت‌ها، ماه‌ها و حتی سال‌ها برای رسیدن به آزادی روی پروژه فرار فکر کرده و وقت صرف کرده‌اند؛ البته هدف ما از این مثال، تشویق و ستایش از موفقیت زندانیان و عمل فرار نیست، بلکه می‌توانیم از اراده و تلاش آنان درس بگیریم.

در روانشناسی، یکی از دشوارترین ارکان ارزیابی یک فرد، زمانی که وی خواستار شروع روان‌درمانی است تمایل واقعی او برای تکامل و رشد و خواست و اراده‌ای‌است که وی در این راه می‌گذارد، که خود این عمل مستلزم شجاعت است. برخی از بیماران برای درخواست کمک نزد یک روان‌درمانگر می‌روند اما تمایلی برای تغییر اساسی خود ندارند. ما در جامعه‌ای گله‌مند زندگی می‌کنیم؛ جامعه‌ای که در آن اکثر افراد برای بیان احساسات و مشکلات خود مرتبا در حضور دیگران به گله و شکایت می‌پردازند.

اکثر افرادی که در زندگی قربانی خشونت‌های دوران کودکی، ناکامی‌ها و شکست‌های متعدد و خطاها و اشتباهاتی که توسط دیگران انجام شده، بوده‌اند در برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی، در حضور همگان به گله و شکایت از مشکلاتشان می‌پردازند. این افراد برای جلب ترحم و دلسوزی دیگران و در صورت امکان جبران خسارت،  روی اعمال و رفتار و شکایتی که آگاهانه از آنان سر می‌زند نام «بیماری» گذاشته‌اند.

در مطب روانپزشکان، تعداد کثیری از این افراد به چشم می‌خورند که به دنبال گوشی شنوا و شخصی که دلسوزانه به درد  دل‌های آنان گوش فرا دهد و دارویی که بتواند درد و رنج آنان را تسکین دهد، به این مکان‌ها آمده‌اند. این افراد با امتناع از رفتن سرکار یا با مراجعه به مطب روانپزشک، سعی بر آن دارند تا به دیگران بفهمانند که آنان واقعا بیمار هستند. حضور آنان در این مکان‌ها به آن دلیل نیست که برای زندگی بهتر و شاد زیستن به بررسی زندگی خود پرداخته و با پذیرفتن مسئولیت احساسات خود، اقدامات مهم و درستی را اتخاذ کرده و آنها را در زندگی به کار می‌گیرند.

مردم تصور می‌کنند که با بیان افکار و آرزوهایشان می‌توانند تغییری واقعی در خود ایجاد کنند، غافل از آنکه ابهام و تضاد بین گفتار و عمل، روند درمان را مختل می‌کند. شاید اعتراف و بیان افکار، در انسان احساس خوشایندی را به وجود آورد، اما اگر در رفتار تغییری داده نشود، این سخنان فاقد ارزش خواهند بود. ما انسان‌ها موجوداتی هستیم که از نعمت سخن گفتن و حرف زدن برخوردار بوده و دوست داریم حتی جزئی‌ترین افکارمان را بر زبان بیاوریم. ‌البته اگر نتوانیم آنچه را که بر زبان می‌آوریم عملا انجام دهیم این به ‌آن معنا نیست که ما افرادی دو رو و ریاکار هستیم چرا که معمولا به منظور و نیات خیری که داریم، معتقد هستیم. تنها مسئله این است که اهمیت بیشتری به کلمات یعنی گفته‌های خود و دیگران داده و به رفتار و اعمالی که نیت و قصد ما را به طور حقیقی توصیف می‌کنند، توجه زیادی نشان نمی‌دهیم.

دیوار زندان‌هایی که با دستان خود آن را ساخته‌ایم، در پشت خود، ترس از ریسک کردن، زیباترین رؤیاها و آرزوهایمان و اینکه روزی خواهیم توانست جهان و اطرافیانمان را آنگونه که می‌خواهیم تغییر دهیم را، پنهان و محبوس می‌کند. گاه رؤیاها و خیال‌پردازی‌ها موجب دلگرمی انسان می‌شوند و کنار گذاشتن آنها دشوار به نظر می‌رسد، اما دشوارتر از آن این است که انسان خوشبختی خود را روی نقطه نظرات و عقایدی که دور از واقعیت هستند بنا کند؛ واقعیتی که همواره با ماست.

مولف: دکتر گردن لیوینگستن روانپزشک

کد خبر 76750

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز