احمد امینی نیز یکی از بهترین منتقدانی است که سالهاست همپای پیگیری ژورنالیستی جریانات سینما، آثار قابل توجهی را نیز ارائه داده و همیشه با سعه صدر از گفتوگو و نقد آثارش استقبال کرده است.
گفتوگوی ما با او درباره مجموعه تلویزیونی «بیگناهان» نیز از این جهت گفتوگویی مفید و لذتبخش بود که در ذیل میخوانید.
- جالب است آقای امینی! به کارنامه کاری شما که نگاه میکنیم در هر کار نسبت به کار قبلی معماییتر و مرموزتر شدهاید.
خودم یا کارم؟
- البته کارتان که حتما هم به خاطر بیشتر شدن علاقه شما به این ژانر است؟
در اولین مجموعه تلویزیونی من «تصویر یک رویا» که در سال 77 پخش شد هم یک مایههایی از گره و معما وجود داشت. به هر حال قصههایی که در آن گرههایی هست و یک اسرار ناگفتهای در زندگی آدمهایش وجود دارد همیشه مورد علاقه من بوده و چه به عنوان مخاطب و چه سازنده، گرایش و سلیقه من به طرف این نوع قصههاست. حالا ممکن است در بعضی کارها پررنگتر باشد و در بعضی کمرنگتر.
اما اینکه میگویید در هر کار نسبت به قبلی بیشتر به چشم میآید ممکن است به این دلیل باشد که هرچه جلوتر میروی موقعیت تثبیت شدهتری پیدا میکنی و از طرفی تسلط و دانش بیشتری نسبت به کار پیدا میکنی و طبیعتا آن مایههای مورد علاقهات به شکل آشکارتر و عمیقتری در اثر دیده میشود. شاید من یک زمانی خیلی نمیتوانستم از تهیهکننده یا نویسنده بخواهم که کار مطابق میل و سلیقه من باشد ولی در سالهای اخیر همفکری و نزدیکی با سعید شاهسواری و پی بردن به سلایق مشترکمان باعث شده این خصیصه بیشتر به چشم بیاید. ضمن اینکه در کارهای اول، آدم قدری گیج گیجی میخوردتا مسیر مورد علاقهاش را پیدا کند و به لحاظ شخصی هم ممکن است مدتی طول بکشد تا افکار و علاقهاش برای خودش به تثبیت برسد.
- در این دو مجموعهای که به عنوان کارگردان با سعید شاهسواری همکاری کردید از مرحله شکلگیری قصه و نگارش متنها در جریان کار قرار داشتید؟
بله، در جریان نگارش بودم و این همفکری و هم سلیقه بودن خیلی نکته مهمی بوده در کار ما و همانقدر که آقای شاهسواری به عنوان نویسنده، تهیهکننده و تدوینگر تعلق خاطر زیادی نسبت به کار دارند و اثر به دیگر کارهای ایشان نزدیکی زیادی دارد، من هم از آن راضی هستم و همانطور که گفتید شبیه کارهای من است؛ به این معنی که نوع نگاه و سلیقه هر دوی ما در آن مشخص است و این به همان نزدیکی ما به هم برمیگردد و اینکه او از هر چه که خوشش میآید من هم آن را دوست دارم؛ مثلا من هم همان موسیقی را میپسندم که او میپسندد. این واقعا نادر است و به ندرت در مسیر کاری یک نفر ممکن است پیش بیاید.
- و این ارتباط دوستانه حتما باعث میشود در مواردی هم مراعات یکدیگر را بکنید یا بهعبارتی با توجه به شناختی که از هم دارید سلیقه دیگری را در کار لحاظ کنید.
اصلا، هر دوی ما چون با روحیات یکدیگر آشنا هستیم چیزهایی را پیشنهاد میکنیم که میدانیم دیگری دوست خواهد داشت. مثلا آقای شاهسواری ممکن است به جز فیلمنامهای که برای من تعریف کرده و من خوشم آمده قصههای دیگری هم در ذهنش داشته باشد اما برای من این را در نظر گرفته که میدانسته با سلیقه من میخواند و به احتمال قریب به یقین برای کار میپسندم و من نیز در زمان شکلگیری کامل فیلمنامه وقتی باهم همفکری میکنیم عامدانه و گاهی هم غریزی پیشنهادهایی را به زبان میآورم که میدانم او هم خوشش میآید یا در مورد انتخاب بازیگر ممکن است شاهسواری کسی را پیشنهاد کند و من موافق نباشم؛ در این صورت اصرار نمیکند چون میداند دلیلی پشت مخالفتم هست که با آن موافق است. یا من هنگام فیلمبرداری پیش آمده که بخواهم صحنهای را تغییر دهم، کوتاه کنم یا گسترش بدهم و بر خودم واجب میدانم که اینطور مواقع با او تماس بگیرم و نظرش را جویا شوم و او که خیلی هم به من لطف دارد گفته «هر کاری دوست داری انجام بده، حتما درسته».
- در مورد تدوین چطور؟ شما دخالتی دارید؟
نه، من اصلا سر تدوین نیستم، به خاطر اینکه اولا دکوپاژ دارم و سعید شاهسواری براساس دکوپاژ من عمل میکند و دوم اینکه ایشان قبلا فیلم سینمایی «چتری برای دو نفر» را برای من مونتاژ کرده و حدود هزار دقیقه همکاری قبلی (اولین شب آرامش) هم داشتهایم که آن را هم خودش تدوین کرد و دیگر شناخت کافی از کار هم داریم.
- پس با توجه به اینکه گفتید در جریان نگارش بودید و تمام مراحل با همفکری طی شده میتوانیم راجع به مواردی در کار صحبت کنیم که تا حدی هم به فیلمنامه مربوط میشود؟
بله، من در جریان بودم و تا جایی که بتوانم توضیح میدهم اما نویسنده آقای شاهسواری هستند و درباره ساختمان اصلی قصه ایشان مسلطتر میتوانند صحبت کنند.
- البته انتقاد من به تکرار یکسری موقعیتهاست که نمیدانم چه بخشی از آن به متن و چه اندازه به کارگردانی شما برمیگردد. مثل مشاجره مهرداد و لیلا، نوشین و پلیس، مهرداد و نوشین، صحنههای مربوط به نگرانی و بازداشتن جلال از رفتن سراغ لیلا توسط دوستش و...
این مشاجرات که شما میگویید در کار هست ولی در مورد اینکه شبیه هم هستند نمیدانم، یعنی اولین بار است که با چنین نظری روبهرو شدم!
- خب اینکه سکانسها اکثراً دو نفری هستند و یک حالت پینگپنگوار دارند که مسلما مشخصه فیلمنامه است اما نوع اجرا هم به نظرم در بسیاری موارد به این شباهتها اضافه کرده. این به خاطر محدودیت فضا و لوکیشن بوده؟
نه، ما به هیچ وجه محدودیت لوکیشن یا محدودیت زمانی یا بازیگر نداشتیم و زمانی حدود نهماهونیم هم صرف فیلمبرداری کردیم که بخشی از طولانی شدن زمان به علت تنوع لوکیشن بود.
- پس چرا در مشاجره مهرداد و لیلا دوباره کادر در همان جای قبلی بسته شده؛ همان جلوی در؟ چرا جلال و دوستش دوباره در ماشین و از همان زاویه با هم بحث میکنند؟
راستش همانطور که گفتم گفته شما خیلی حرف تازهای است و تا به حال به آن فکر نکردم و حضور ذهن ندارم اما گمان نمیکنم به این شکلی که شما گفتید در میزانسن یا دکوپاژ شباهتی وجود داشته باشد. من این را فقط با شواهد روشن و دقیق قبول میکنم. ولی حتما اگر قبلا من و آقای شاهسواری به این نتیجه رسیده بودیم که یکسری موقعیتهای تکرارشونده داریم فکری به حالش میکردیم یا حداقل تعدادش را کمتر میکردیم.
بنابراین وقتی ایشان متن را نوشته و به من دادند من هم احساس ایراد نکردم و به این مشکل در آن زمان نرسیدم و آن را ساختم. اما یک نکتهای هم وجود دارد، ما چون سکانسها را رج میزنیم و جلو میرویم تا زمان پخش نهایی کار بعضی جزئیات را ممکن است لحاظ نکرده باشیم چون در کوران کار، درگیر مسائل مختلفی هستیم. البته من براساس تجزیه و تحلیلی که در این مدت داشتهام مواردی که به ذهنم میرسد این است که اولا موقعیتها در قصه، موقعیتهای محدودی است. مثلا در خانه فروغ، فقط فروغ و لیلا زندگی میکنند.
یا در خانه نوشین فقط نوشین و پدرش. و چند تا آدم تنها داریم. از طرفی مسئله همه برگشتن جلال است و این بر زندگی و روابط همه به نوعی تاثیر گذاشته؛ بر رابطه آصف و زنش، لیلا و مادرش، لیلا و مهرداد، مهرداد و پدرش و... این ایده اصلی ما بوده که 25 سال از واقعهای گذشته و آدمها هر کدام مسیر زندگیشان را پیدا کرده و هدفی برای خودشان مشخص کردهاند و تقریبا آن حادثه را فراموش کردهاند. حالا آدمی از آن سوی دریاها یکدفعه مثل اجل معلق میافتد روی زندگیشان و همه چیز را به هم میریزد.
- و البته یک ماجرای فرعی هم که تا چند قسمت به پیشبرد قصه کمک کرد مرگ انتظام بود؟
بله، آن هم یک بچه قصه است که ما برای کمک به قصه اصلی اضافه کردیم چون دیدیم که فقط قصه جلال و حضورش شاید آنقدر کشش نداشته باشد که بیست و چند قسمت بیننده را بنشاند. به قول شما چقدر هی این با آن صحبت کند، پنهان کنند و با هم کلنجار بروند؟ بنابراین سعی شد کشش بیشتری به داستان تزریق شود که البته رفتهرفته این دو ماجرا با هم پیش میرود و پلیس هم به این نتیجه میرسد که این دو با هم بیارتباط نیست. اینها را برای دفاع نمیگویم، فقط برای باز شدن داستان است چون نکتهای که مطرح کردید برای من خیلی کلیدی و راهگشا بود و این سوال را برای خود من هم پیش آورد که چرا ما موقعیتها را بیشتر دو نفره شکل دادیم و چرا آدمهایمان بیش از دو نفر نمیتوانند با هم ارتباط داشته باشند؟!
- این البته فقط مختص کار شما هم نیست. اخیرا اغلب کارها این مسئله را دارند که آدمهایشان همه بیکس و کارند، همه تنها هستند. جز خودشان و مادرشان، جز خودشان و پدرشان، جز خودشان و همسرشان و یا جز خودشان و خودشان هیچکس را ندارند.
البته در مورد کار خودمان باید گفت چون سن و سال شخصیتهایمان اجازه نمیداده که دوروبرشان شلوغ باشد، بچهای باشد و رفتوآمدی، چنین حالتی به وجود آمده.
- متوجهم. بحث این است که چرا فقط سراغ این نوع کاراکترها میرویم؟
شاید یک سلیقه است، یک دیدگاه است؛ نه اینکه عمدا تصمیم گرفتهایم بچه نداشته باشیم ولی اقتضای قصههایی که دوست داشتهایم به آنها بپردازیم این بوده.
- شاید هم به این دلیل باشد که وقتی قصهای را طراحی میکنیم فقط دوروبر خودمان را مدنظر داریم؛ این بحثی بود که ما با مانی حقیقی هم درباره کنعان داشتیم.
پس این یک اپیدمی است. شاید شرایط و حالوهوای همه اینجوری است و این شرایط حاکم بر کارهای سینمایی و تلویزیونی ما شاید بازتابی از شرایط فعلی زندگی اجتماعی است. واقعیت این است که همه ما در شرایط فعلی خیلی از خانوادههایمان دور افتادهایم. خود من مثلاً شاید هر 3-2 هفته یکبار مادرم را میبینم، برادرم را هر چندماه یکبار. این تهران بهقدری بزرگ و شلوغ شده و پر از گرفتوگیر و ازدحام است که من برای دیدن بستگانم باید یک روز کامل کار و روابطم را از دست بدهم و به دیدن عزیزی بروم. متأسفانه طوری هم شده که همه اولویت اولشان شده کار و پولدرآوردن، پس آنچه فدا میشود ملاقات ما با خانواده و بستگان است؛ پس بهتدریج و ناخودآگاه داریم اینجور مناسبات دوروبرمان را بهتصویر میکشیم.
- اما به نظر من در کارهای شما در مورد این مسئله قدری غلو شده.
خب یکسری دلایل دیگر هم وجود دارد. اگر فروغ در قصه ما مثلاً پدر و مادر یا خواهر و برادر داشت که وارد قصه میشدند ممکن بود جریان قصه ما را عوض کنند. آنها میتوانستند جلوی خیلی از اعمال و رفتار او را بگیرند. حالا این از چند جهت مشکلساز است. مشکلات تولید و واردکردن یکسری عوامل و بازیگر، لوکیشن تازه و... یک جور دستوبال آدم را میبندد و از سویی قصه را هم باید گسترش داد. خلاصه همه این ملاحظات را هم اضافه کنید به دلایل قبل. گذشته از اینها من فکر میکنم این خصیصه شاید به علت دیدن فیلمهای فرنگی و آمریکایی هم باشد که در آنجا خانواده معمولاً منحصر به پدر و مادر و فرزندان است.
- خب گذشته از این، کار کارگردانی «بیگناهان» را نسبت به مجموعههای قبلی در مجموع چطور میبینید؟
حساسیتهای من در این کار خیلی بیشتر شد و با ریزهکاریهای بیشتر همراه بود. مثلاً حرکت دوربین من در این مجموعه خیلی بیشتر از «اولین شب آرامش» بود و زمان زیادی هم برایش صرف شد و در کل خودم از این کارخیلی راضیتر هستم و فکر میکنم کارگردانی در آن نسبت به قبل جلوه بیشتری دارد.
- بله قبول دارم. انصافاً گاهی قابهای قشنگی در این کار میبینیم و ظرافتهایی که خیلی بهچشم میآیند. چطور برای انتخاب بازیگر از کس دیگری کمک گرفتید ولی تقریباً بازیگران اعضای ثابتی هستند؟
من از زمان ساخت فیلم «این زن حرف نمیزند» این تجربه را دارم که در آن کار، بهرام عظیمپور برای انتخاب بازیگران به کمکم آمد و تأثیر مثبتی هم داشت و ادامه دادم. بعد از آن فیلم دوباره با آقای عظیمپور در مجموعه 6قسمتی «بیگانه میان ما» همکاری کردیم و در «اولین شب آرامش» هم همینطور. منتها زمان ساخت «بیگناهان» ایشان دیگر فرصت نداشت و خودش مشغول ساخت کاری شده بود، این شد که از پیام دهکردی مشاوره گرفتیم. از بازیگران کار قبلی هم فقط مهدی پاکدل، امیر آقایی و مهرداد ضیایی در این کار حضور دارند و آقای پرویز پورحسینی.
البته نقش مهرداد را اول قرار نبود مهدی پاکدل بازی کند. ما از افراد مختلفی هم تست گرفته بودیم تا از چهره جدیدی استفاده کنیم. 2نفر هم از میان آنها ماندند و مدتی تمرین کردند، اما برای نقش مهرداد آنطور که باید مناسب به نظر نمیرسیدند و بازی آنها به دلمان نمینشست. از طرفی هم امیر آقایی و مهدی پاکدل روابط صمیمی با هم دارند و آقایی مدام به پاکدل میگفت که من دوباره در این کار هستم و خلاصه میخواست دل او را بسوزاند. ولی در آخر با سعید شاهسواری به این نتیجه رسیدیم که هیچکس بهاندازه مهدی پاکدل برای این نقش مناسب نیست و بیخودی داریم مقاومت میکنیم.
- بازیگران نقشهای لیلا و نوشین چطور انتخاب شدند؟
خانم بیات که نقش نوشین را بازی کرده، انتخاب و توصیه پیام دهکردی بود. اتفاقاً برای این 2نقش هم ما چون دنبال چهره جدید بودیم افراد زیادی را دیدیم و تست گرفتیم. نازنین احمدی هم که نقش لیلا را بازی کرده در آلمان کار مونتاژ انجام میداد و توسط پگاه آهنگرانی به ما معرفی شد که وقتی آمد و تست داد، دیدیم بااستعداد است و خوب هم از پس نقش برآمد. در کل من از مجموعه بازیگران راضی هستم.